یادداشت زهرا طاهر
1401/5/28
هاروکی موراکامی داستان «سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش» را درباره مرگ و تنهایی در عصر مدرن نوشته است. سوکورو دوستانی داشته که شانزده سال پیش او را بدون دلیل رها کرده و رفتهاند و حالا او به دنبال تک تک آنها میگردد تا دلیل کارشان را بپرسد. _برگرفته از طاقچه نام فامیل شخصیتهای اصلی رمان (دوستهای سوکورو) تصادفا نام رنگها است، آبی و قرمز و … و موراکامی با قراردادن شخصیتش در موقعیتی که تک تک دوستانش را از دست داده و به یاد مرگ افتاده، در جستجوی راهی است که آدمی بار دیگر میتواند از آن به رنگهای زندگی بازگردد. این داستان ساختاری ساده و روان دارد و در واقع داستان سوکورو داستان زندگی امروزی انسان قرن ۲۱ است. انسانی که همهچیز دارد ولی باز هم احساس کمبود میکند. رنگهای زندگیاش شاد نیستند بیرنگند. احساس پوچی میکند، شبیه ظرفی خالی. ازخود ناامید میشود و دلیل هر اتفاقی را در درون خود میبیند، در صورتی که هر اتفاق میتواند دهها دلیل خارجی دیگر داشته باشد و این ناتوانی او نیست. اگر بخوام تمام آثاری که از موراکامی خوندم رو یه بار دیگه رتبه بندی کنم، سوکورو تازاکی بعد از جنگل نروژی در رتبه دوم قرار میگیره.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.