معرفی کتاب Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage اثر هاروکی موراکامی

Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

3.9
195 نفر |
52 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

17

خوانده‌ام

359

خواهم خواند

104

ناشر
Vintage
شابک
9780804170123
تعداد صفحات
336
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
هیچ وقت اجازه نده ترس و غرور احمقانه کاری کند آدمی را که برایت عزیز است از دست بدهی.
سوکورو تازاکی ماه ها در چنبره مرگ گرفتار شده بود چون یک روز هر چهار دوست صمیمیش به او گفته بودند که دیگر نه می خواخند ببینندش نه با او حرف بزنندوهیچ وقت.
او حالا به سارا دل بسته است ولی رابطه اش با او هم به در بسته خورده است.
سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش رمانی است درباره عشق دوستی و سال های سال دل شکستگی.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

یادداشت‌ها

          سوکورو تازاکی، در دوران دبیرستان عضو یک اکیپ 4 نفره دوستی است. او فکر می‌کند آن‌ها برای همیشه دوست خواهند ماند. با این حال پس از نقل مکان سوکورو به شهر توکیو، ناگهان همه دوستانش به صورت غیرمنتظره ای رابطه خود را با او تمام می‌کنند و سوکورو نزدیک به دودهه از سن خود را با این سوال می‌گذراند که چرا طرد شد؟ و همین سوال درنهایت او را پس از سال‌ها به دنبال کشف پاسخ می‌کشاند.
هرکتاب موراکامی خواننده را وارد دنیایی چنان عمیق و بزرگ می‌کند که بعد از تمام کردن کتاب، احساس غریب تمام شدن دنیای موراکامی ادامه دارد! دنیای عمیقی که موراکامی شکل می‌دهد، مخاطب را چنان در خود غرق می‌کند که بعد از مدتها از شروع کردن کتابی جدید امتناع می‌کند. نوعی حس انزجار از هر کتاب دیگری غیر از کتابی که تمامش کردیم! 
پایان هرکتاب موراکامی، شبیه پایان تمام کتاب‌های عالم است! پایان زندگیِ سرد و خسته‌ی قدیم....! میخواهی با همان یک کتاب، بنشینی روی صخره‌ای در آخر دنیا، جایی که دنیا تمام می‌شود، پشت به همه‌ی دنیا و فکر کنی.... فکر کنی.... به خودت، به زندگی، به آدم‌ها، به عشق، به کودکی، به دوستی، ....
در ما خاطره‌های زیادی‌است که ذره ذره روحمان را خورده و ما بی‌تفاوت گذشته‌ایم! به زندگی بدون روحمان ادامه دادیم.... بی آنکه دنبال گذشته برویم، دنبال خودمان بگردیم، روحمان را درمان کنیم، حفره‌های قلبمان را پر کنیم و به زندگی بازگردیم! ما خسته و مریض به زندگی ادامه می‌دهیم! تمام حرف موراکامی در این داستان این است "انگار در زندگی خوابگردی می‌کنیم، انگار مرده‌ایم و هنوز حالیمان نیست" و می‌نویسد: "گذشته سیخِ درازِ تیزی شد به تیزی تیغ و یک راست توی قلبش فرو رفت. سوکورو از خودش پرسید انتظار داشتی چی؟ ظرفِ اساساً خالی دوباره خالی شده. گله از کی داری؟ آدم‌ها می‌آیند سراغت، می‌فهمند چه‌قدر خالی است، بعد می‌گذارند می‌روند. چیزی که جا می‌ماند یک سوکوروِ خالی، و بلکه خالی‌تر است. تنهای تنها. جز این است؟"
هاروکی موراکامی، نویسنده‌ای است که آثارش بیش از آن که ژاپنی باشد، غربی است. از او فرد صحبت می‌کند. از انسان‌های تنها و جهان درونی همه‌ی ما می‌نویسد. سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش، مانند سایر داستان های موراکامی داستان همین تنهایی و خلا درونی است.

        

15

        هاروکی موراکامی داستان «سوکورو تازاکی بی رنگ و سال‌های زیارتش» را درباره مرگ و تنهایی در عصر مدرن نوشته است. سوکورو دوستانی داشته که شانزده سال پیش او را بدون دلیل رها کرده و رفته‌اند و حالا او به دنبال تک تک آنها می‌گردد تا دلیل کارشان را بپرسد.
_برگرفته از طاقچه
نام فامیل شخصیت‌های اصلی رمان (دوست‌های سوکورو) تصادفا نام رنگ‌ها است، آبی و قرمز و … و موراکامی با قراردادن شخصیتش در موقعیتی که تک تک دوستانش را از دست داده و به یاد مرگ افتاده، در جستجوی راهی است که آدمی بار دیگر می‌تواند از آن به رنگ‌های زندگی بازگردد.
این داستان ساختاری ساده و روان دارد و در واقع داستان سوکورو داستان زندگی امروزی انسان قرن ۲۱ است. انسانی که همه‌چیز دارد ولی باز هم احساس کمبود می‌کند. رنگ‌های زندگی‌اش شاد نیستند بی‌رنگند. احساس پوچی می‌کند، شبیه ظرفی خالی. ازخود ناامید می‌شود و دلیل هر اتفاقی را در درون خود می‌بیند، در صورتی که هر اتفاق می‌تواند ده‌ها دلیل خارجی دیگر داشته باشد و این ناتوانی او نیست.

اگر بخوام تمام آثاری که از موراکامی خوندم رو یه بار دیگه رتبه بندی کنم، سوکورو تازاکی بعد از جنگل نروژی در رتبه دوم قرار میگیره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

          چه تجربه فوق العاده ای بود! چقدر درگیر کننده و زیبا.
کتاب رو یک نفس خوندم و چنان توش فرو رفته بودم که انگار ادمای دور و برم به سایه تبدیل شده بودن و فقط من بودم و سوکورو.
سوکورو تازوکی شخصیت اصلی داستانه که با چهارتا دوست صمیمی دبیرستانش اکیپ ان. توی این اکیپ همه رنگی ان جز سوکورو، آبی، قرمز، سفید، سیاه. تا روزی که یکهو بی مقدمه دوستای سوکورو بهش میگن که دیگه نمی خوان باهاش دوست باشن. و بعد از اون زندگی سوکورو عوض میشه. 
چقدر  استعاره توی کتاب بود؛ استعاره موسیقی، استعاره ایستگاه راه آهن و استعاره رنگ ها. 
اول از همه درباره رنگ ها:احساس می کنم توی سیاه و سفید و خاکستری یک استعاره ای هست. انگار خاکستری حد وسط  اون سفید و سیاه بود. احساس می کردم خود سوکورو همیشه درگیر اون سفید و سیاه بود توی زندگیش و خاکستری هم یجورایی نماد درگیریش با اونا بود.
درباره داستان خاکستری هیچ ایده ای ندارم که منظور موراکامی چیه، احتمالا چندبار دیگه کتاب رو بخونم بلکه بفهمم.
جدا از قسمت های معماگونه داستان، خود شخصیت سوکورو تازوکی رو خیلی دوست داشتم. بی رنگ بودنش نمادین بود و معنی دار. زندگی سوکورو و احساسش نسبت به خودش و دیگران و احساسات بقیه نسبت بهش.... چقدر بین احساسش به خودش و احساس بقیه نسبت بهش تفاوت وجود داشت. چقدر این تیکه کتاب روم اثرگذاشت. 
سال های سرگردانی ای که سفید برای سوکورو رقم زده بود و پایانش... انگار سفید هیچکس رو جز سوکورو پیدا نکرده بود که بار سیاهی رو روی دوشش بذاره. سوکورو میگه انگار از عرشه کشتی پرت شدم توی آب اما من حس هروله کردن توی تاریکی و باد و بارون شدید رو  داشتم.
پایان کتاب بازه اما به نظرم دیگه مهم نیست. مهم اینه که سال های سرگردانی سوکورو تموم شده.مثل اون موسیقی که به آخرش رسیده و سوزن برداشته شده.
گویا کتاب خیلی سانسور داشته. من نتونستم بفهمم چیا دقیقا سانسور شده بود. 
سوکورو تازاکی جدید ترین آدم مورد علاقه مه:)

        

25

          کتاب بیست و ششم سال 1402
اولین کتابی که ازهاروکی موراکامی خوندم به نظرم از اون دسته کتابی بود که از اول جذاب و آدم خوب درگیر کتاب میشد  و هی میخواستی ادامه بدی ببینی آخرش چی میشه به نظرم کتاب زیبا و همزادپندارانه ای بود
قصه یه روند ساده و خطی داره که گره ها دونه به دونه باز میشن کتاب در مورد تنهایی ماست و اینکه شکست های عاطفی چه تاثیر بدی روی روح و روان ما میزارن
دلیل اینکه یک ستاره کم دادم اینه که کلا از کتاب یا فیلم های که پایان باز دارن و ادمو میزارن تو خماری خوشم نمیاد کاش پایانش جور دیگه ای رقم میخورد و برای اولین بار توی زندگیم حس میکنم نویسنده باید کتابو ادامه میداد و حس میکنم نویسنده یه پایان بهم بدهکاره
یکی از درسای خوبی که از این کتاب یاد گرفتم اینکه با اینکه خودم آدم درونگراییم و همه چیو میریزم تو خودم آدم باید گاهی سکوت نکنه و سکوتشو بشکنه تا آسیب کمتری ببینه
درباره ترجمه باید بگم ترجمه روان و خوبی بود و جاهایی که سانسور داره رو آدم متوجه میشه
        

34

زخم عمیق ا
          زخم عمیق انزوا

دوستی آغوش است. آغوشی برای تجربه و کشف خود. دوستی بازتاب علاقه و توجه هر آدمی به خودش است. دوستی از ارتباط آدم با خودش نشأت می‌گیرد. و جمع دوستان، خالق فضایی باز است برای جستجوی جهانی مشترک تا هر شخص با آن به زندگی خود عمق بدهد و همه‌ بتوانند همدیگر را از زوال و انزوا خلاص کنند. آدم‌ها را دوستیِ پایدار و بی‌غش به درک مسئولیت متقابل می‌رساند؛ به درک اینکه این مسئولیت در قبال افکار و احساسات درونی خود و دیگری ابهام و سرکوب را برنمی‌تابد. حالا فرض کنید که به‌یکباره همه‌چیز رنگ عوض کند و انسان از دنیای رفاقت به برزخِ تنهاییِ اجباری پرتاب شود. طردی اجباری آن هم با ضربهٔ تهمت و افترا. این از دست دادن و تجربهٔ ناکامی می‌تواند او را مجبور کند به تحمل دردناک‌ترین شکل تنهایی که نتیجهٔ قطعی‌اش تردید است؛ تردید در ادامه دادن یا رها کردن، تردید در دل کندن یا دل دادن، و ابتلا به تردید، یعنی رنجِ مدام و مداوم. شاید تلاش برای رهایی از این رنج، به گریز از گذشته و خواستِ انزوا بینجامد؛ شاید هم رهایی در گروِ نفهمیدن ماجرا و فراموشی باشد، یا شاید در عادت کردن به سکوت گزنده‌ای که خاطرات را در خود می‌بلعد. هرچه هست، سایهٔ تنهایی و بلاتکلیفی در همه‌جا سنگینی می‌کند و مطرود را در کندوکاو وجودش و در مواجهه با خود و با اطرافیانش ناتوان می‌کند؛ شاید تا روزی که مطرود به این باور برسد که اصلاً فهمیدنِ درد است که انسان را به تفکر وادار می‌کند. تا روزی که به این باور برسد که باید بی‌پرده با گذشته مواجه شود و هزارتوی تنهایی خودش را بکاود، حفر کند، آن هم با چکش صداقتی بی‌رحمانه.
سوکورو تازاکی یکی از آن مطرودهاست در جایی از این جهان که توانسته‌ خاطراتش را زیر پوست روزمرگی دفن کند، احساساتش را هرگز.
        

15

          برای معرفی این کتاب میخوام اول از نامش شروع کنم . برای برخی از افراد شنیدن ترکیب نام کتاب و اسم نویسنده کمی عجیب و غریب به نظر میرسه(سوکورو تازاکی بی رنگ و سالهای زیارتش از هاروکی موراکامی).
اگر با سبک کتابهای موراکامی آشنا باشید می دونید که موراکامی نام کتابهاش رو از نام موزیک ها و کتابهای مورد علاقه اش انتخاب میکنه و نام این کتاب هم از"سوییت سالهای زیارت فرانتس" الهام گرفته شده و این موسیقی در قسمتهای مختلف این کتاب هم جاری ست.

نکته بعد درباره عنوان"بی رنگ" بعد از اسم سوکورو تازاکی(شخصیت اصلی کتاب) است.سوکورو که در تمام زندگی اش خودش رو آدمی معمولی،بدون داشتن خصوصیتی بارز و ویژگی منحصربه فرد میدونه در واقع عنوان بی رنگ را برای خود برگزیده،شخصی بدون رنگ و بدون هیچ امتیاز ویژه ای(در جمع دوستان و در زندگی).

داستان این کتاب درباره جوانی است به نام سوکورو تازاکی که سالها با فکر مرگ دست و پنجه نرم میکند چون یک روز هر چهار دوست صمیمی اش یکباره او را طرد و به عبارتی از گروه دوستی اخراج کردند و او بی هیچ توضیحی پذیرفت؛ اما سالها بعد تصمیم میگیرد دوستانش را ببیند و علت را جویا شود.

بعضی از مسائل همچنان در داستان گنگ و مبهم باقی موند اما به پیکره داستان خللی وارد نشد،مگر نه اینکه حتی در زندگی واقعی هم اتفاقات زیادی رخ میده و هرگز علت بروز آنها مشخص نمیشه و گاهی برخی مسائل همچنان مبهم می مانند.

سبک این کتاب رئال است و وقایع و اتفاقات موجود به شدت ملموس و قابل باور است بطوریکه به یاد می آوریم ما هم تجربه های زیادی در طرد شدن و طرد کردن داریم. ما هم ممکن است گاهی و یا در برهه خاصی از زمان خود را "بی رنگ" بدانیم اما آیا در واقعیت هم همینطور است؟

اگر تا به حال از موراکامی کتابی نخوندید با خوندن این کتاب ممکنه به سبک این نویسنده علاقمند بشید.

کیف کردم از خوندنش🌱
راستی ترجمه کتاب هم واقعاً عالی بود.👌🌱

شروع:۹۹/۱۰/۲۳
پایان:۹۹/۱۱/۲🌱
        

6