معرفی کتاب درمان شوپنهاور اثر اروین دی. یالوم مترجم فرشید غضنفری

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
45
خواندهام
489
خواهم خواند
235
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
اروین دی.یالوم، روان پزشک و نویسنده ی هستی گرای آمریکایی، در رمان درمان شوپهناور به کنکاش در سایع های عقاید فیلسوف بزرگ یعنی آرتور شوپهناور می پردازد. مسئله ی اصلی این روایت، رویارویی انسان با تقابلات اجتماعی، تداوم تجربه های زندگی و انزواست. ترس از زوال و مرگ در همه، از جمله در فرد برجسته ای همچو یک روان پزشک (ژولیوس، نقاب فرضی یالوم) توصیف شده است. زندگی هر فردی پس از آگاهی بر نقصانات و عدم تسلط بر آن ها مختلف می شود و مواجهه با این حقیقت، روحی بلند و انگیزه ای بالا می طلبد؛ هیچ کس و هیچ چیز مانند هود فرد در مقابله با این نقاصانات و درمان آن ها توانمند نیست. کتاب درمان شوپهناور بر اساس نظریه ی روابط بینافردی، به گروه درمانی تاکید می ورزد. این جلسات گروه درمانی در اتاقی برگزار می شود که سه دیوارش از زمین تا سقف پر از قفسه های کتاب است و دیوار چهارم سه پنجره با قاب چوبی دارد که به باغ ژاپنی آرامی با حوضی پر از ماهی های درخشان باز می شود؛ تصویری به غابت کهن الگویی از ناخودآگاه ... و اثاثیه ی این اتاق، ساده و کاربردی است که شامل یک میز عسلی در کنار درب برای قرار دادن تسویه حساب هایی که بهتر است برای فردای مجهول نماند و هفت صندلی حصیری که گرد چیده شده و دو صندلی ذخیره در گوشه ی اتاق می شود که یکی شان سهم فیلیپ، این رونوشت شوپهناور می شود. به نظر می آید صندلی باقی مانده، دعوتی غیر مستقیم از خواننده ی کتاب است که نویسنده او را جزو یکی از اعضای گروه دانسته؛ و در سطور بعدی که شخصیت اصلی قوانین گروه را ذکر می کند، این تداعی در ذهن جان می گیرد که یک رضایت نامه ی بزرگ، شبیه به موافقت نامه های اسناد پزشکی و روان پزشکی در ناخودآگاه خواننده امضا شده است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به درمان شوپنهاور
نمایش همهیادداشتها
1404/2/10
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
به نظرم کتابیه که بیشتر به درد علاقهمندان به روانشناسی یا دانشجوهای این رشته میخوره. احتمالاً نکات خیلی زیادی از این نظر در کتاب وجود داره که مخاطب غیر روانشناس اصلاً متوجه اونها نمیشه و براش اهمیتی هم نداره. داستان کتاب فراز و فرود خاصی نداشت و با اینکه خستهکننده هم نبود اما جذابیت خیلی زیادی هم نداره. ترجمهی متن ولی خیلی روان و خوبه. از نظر محتوا هم شخصاً به نظرم غیر از نکات روانشناسی مطلب عمیقی نداشت. نکاتی که از فلسفه و زندگی و نوشتههای شوپنهاور در کتاب مطرح شده انگار عمداً طوری انتخاب شدن که چهرهی شوپنهاور رو در نظر خواننده تخریب کنند تا اینکه فلسفهاش رو بیان کنند یا نقد کنند. شخصیت فیلیپ که به گفتهی نویسندهی خواسته نمونهی شوپنهاور در زمان حاضر باشه و وظیفهی بیان فلسفهی شوپنهاور در داستان را بر عهده داره، یک فرد خودخواه و خسیس و با سابقهی آزار جنسی معرفی شده و در پایان داستان هم به این نتیجه میرسه که فلسفهی شوپنهاور که زندگیش رو متحول کرده به دردش نمیخوره و باید کنارش بذاره. در قسمتهای مختلف متن نویسنده اشاره به احساسات شخصی شوپنهاور میکنه که معلوم نیست اینها رو از کجا و چطور کشف کرده. مثلاً در متن آمده: در مورد رابطهی شوپنهاور و گوته: «آرتور از اینکه کنار گذاشته شده بود خشمگین و آزرده بود.» فصل 24 «تنهایی دیوی بود که بیش از هرچیز شوپنهاور را به تنگ میآورد و دفاعهایی ماهرانه در برابر آن افراشته بود.» فصل 35 «کمتر چیزی هست که شوپنهاور از آن به اندازهی ولع شهرت بد گفته باشد. و با این حال، چه ولعی برای شهرت داشت!» فصل 39 در پایان داستان هم نتیجه میگیرند که «شوپنهاور افسردگی مزمن داشت» و «هر رویکردی که بر اساس دیدگاه اون بنا شده باشه، بیارزشه» و با «لفاظی» باعث گمراهی میشه و عقایدش رو «به زبونی متقاعدکنندهتر بیان میکنه». در مورد فلسفهی ادیان شرقی هم همینقدر در جهت تخریب اونها تلاش شده. در کل پیشنهاد میکنم کسانی که به آشنایی با واقعیت این تفکرات و فلسفهها علاقه دارند به جای آثاری مثل این کتاب که به طور دسته دوم به اونها میپردازند، به نوشتههای اصلی مراجعه کنند. مثلاً در مورد شوپنهاور کتاب «در باب حکمت زندگی» را بخوانید و بعد قضاوت کنید.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.