Verity

Verity

Verity

4.3
83 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

165

خواهم خواند

72

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

«لوئن اشلی» نویسنده ی تازه کار با مشکلات مالی فراوان دست به گریبان است و در آستانه ورشکستگی قرار دارد. درست زمانی که همه درها به رویش بسته شده، روزنه ای از امید به رویش باز می شود. جرمی کرافورد، شوهر نویسنده معروف وریتی کرافورد به او پیشنهاد کاری پردرآمد می دهد. جرمی از لوئن می خواهد تا مجموعه رمان ناتمام همسر ناتوانش را به پایان ببرد. اما...

پست‌های مرتبط به Verity

یادداشت‌های مرتبط به Verity

          پس از خواندن اثر ماندگار «نهمین روز از ماه نوامبر» از کالین‌هوور، تصمیم گرفتم تا بیشتر با دنیای این نویسنده‌ی ارزشی‌ساز آشنا بشوم. به سراغ کتاب‌هایش که رفتم، کتاب «اگر حقیقت این باشد» به طرز عجیبی توجه‌ام را به سمت خود جلب کرد. بریده‌ها و یادداشت‌های موجود را که خواندم، با خودم گفتم هر طور که شده است این را می‌خرم و می‌خوانم. 
گذشت و این کتاب تا مدت‌ها در قفسه‌ی خواهم خواندها خاک خورد، تا اینکه بلاخره در نمایشگاه کتاب یافتمش. خیلی خیلی ذوقش را داشتم. آنقدر سریع خواندمش که متوجه گذر زمان نمی‌شدم. واقعا کتاب فوق‌العاده‌ای بود. زیبا و به‌یاد ماندنی.
داستان درباره‌ی یک نویسنده‌ی نوپا و جوان است که قرار است مسئولیت ادامه دادن جلدهای بعدی کتاب‌های یک نویسنده‌ی معروف و محبوب را بر عهده بگیرد. اما داستان به همینجا ختم نمی‌شود و... .
شروع طوفانی؛ این یکی از تردستی‌هایی است که نویسنده‌ها در ابتدای داستان بکار می‌برند تا مخاطب برای رسیدن به سوالاتش مجبور به خواندن ادامه‌ی کتاب شود. این شروع زیرکانه، از طوفان‌ هم گذشته بود و آنقدر کنجکاوتان می‌کرد که اگر کار دیگری نداشتید، همان‌جا و فقط در چند ساعت متوالی، کتاب را به اتمام می‌رساندید‌. از خود داستان بخواهم بگویم، باید در یک جمله گفت عالی. واقعا هم عالی. نکات ظریفی داشت که باید ایستاده برایش دست زد. 
عجب فضاسازی دلچسبی. گاهی حتی نقش خود را به عنوان یک خواننده فراموش می‌کردم و انگار من یک نقشی در بین شخصیت‌ها داشتم.  
چقدر همه‌چیز به‌جا و درست بود! انگار همه‌چیز سرجای خودش بود، بدون هیچ نقصی. این یعنی یک روند پیش‌بردِ ایده‌آل.
اما همه‌چیز به اینجا ختم نمی‌شود. حبس شدن نفس در سینه و عرق کردن کف دست در پایان داستان، شاهکاری بی عیب و ایراد بود‌.  به اواخر داستان که می‌رسید، انگار خواننده می‌گفت، دیگر کافی‌ست. احتمالا همه چیز ختم بخیر می‌شود و مثل خیلی از کتاب‌ها شاهد یک پایان قابل پیش‌بینی هستیم. اما اصلا ایگونه نبود‌. نویسنده یک شگفتانه‌‌ی منحصربفرد برایتان در نظر گرفته است. انگار در یک روز زمستانی سرد، از یک روز کاری سخت و طولانی به خانه بازگشتید و تصور می‌کنید مثل همیشه همه‌ی اعضای خانواده خوابند و یک غذای یخ کرده روی میز است تا گرمش کنید و بخورید. اما فراموش کرده‌اید امروز تولدتان است و به محض باز کردن در، صدای ترکیدن بادکنک و بارشی از کاغذ رنگی و برف شادی را روی سرتان  می‌بینید. خیلی هیجان انگیز است. مگر نه؟ پایان این کتاب هم دقیقا همینطور بود. شما خسته از پایان‌های قابل پیش‌بینی، به سراغ این یکی پایان می‌روید. ولی  فراموش کردید نویسنده‌ی این داستان کالین‌هوور است و او برایتان یک جشن تولد بی‌نظیر گرفته است.
این کتاب تمام انتظاراتی را که از یک کتاب ایده‌آل داشتم را برآورده کرده بود. خیلی وقت بود کتابی به این زیبایی نخوانده بودم.
        

27

رضا حقی

1403/1/25

        من این کتاب را گوش کردم 
کتاب خوبی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

ری‌را

1402/6/31

        این کتاب رو به پیشنهاد دوستم مطالعه کردم 
وای
چقدر شروع جالب و پایان عجیبی داشت ...
تنها کتابی که از این نویسنده خوندم همین کتابه ! 
اما حالا جذب شدم که کتاب های دیگه‌ی این نویسنده رو هم مطالعه کنم !
داستان بشدت کشش داره و شما رو وادار میکنه که تا آخر بدون وقفه جلو برید 
شخصیتی که دوستش داشتم جرمی بود، مرد دوست داشتنی‌ای بود، من رو واقعا شیفته‌ی خودش کرد، حداقل تا قبل از اون وقایع داخل اتاق زنش ..!
این کتاب رو اصلا از دست ندید 💛
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

سایه

1403/3/2

        هیچ وقت زندگی نامت رو ننویس ⚰️
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

یلدا🌿

1402/4/25

          اگر حقیقت این باشد
نوشته کالین هوور
ترجمه جناب عباس زارعی
از نشر آموت
...
ماجرای کتاب از جایی شروع می‌شود که لوئن،نویسنده بی پول داستان،پس از مرگ مادرش،پیشنهاد کاری‌ای برای ادامه مجموعه کتابی،از سمت همسر یکی از نویسندگان مطرح دریافت می‌کند.
جرمی کرافورد،همسر وریتی،پدر ۳ فرزند است که دو فرزند اول خود را از دست داده است و همسرش نیز بعلت حادثه‌ای توانایی ادامه تالیف کتاب را ندارد،بنابراین جرمی از لوئن می‌خواهد تا برای تکمیل سه جلد باقی مانده از مجموعه مدتی را در دفتر کار وریتی بماند.


اکنون لوئن اینجاست.
در خانه جرمی و دفترکار وریتی.
متاسفانه کتاب اشتباهی؛انسان را به مسیر اشتباه هدایت می‌کند و لوئن دقیقا همان کتاب اشتباه را پیدا می‌کند.
نسخه‌ای ابتدایی از خودزندگینامه وریتی کرافورد.
حال لوئن است و مشتی کاغذ و حقیقتی که شاید واقعی نباشد...
...

نمره من به کتاب: ۸ و نیم از ۱۰
همه چی خوب بود.
متاسفانه من از یجایی به بعد حدس زدم چیشده.
ولی یک مقدار پیچیده میشد این حدس زدنه؛یعنی شما فکر میکنی اوکی دیگه من فهمیدم چی میشه ادامه ماجرا ولی نویسنده یهو یه مطلبی رو وارد داستان میکنه که شما میگید نه بابا دست مریزاد کالین جون.....
نسبت به سایر کتابای کالین اثر ضعیفتری بود،مثلا ما تمامش میکنیم و اصلا نمیشد حدس زد.
خلاصه که خوندن کتاب و پیشنهاد میکنم
داستان گیرایی داره و دوست دارید زودتر تمومش کنین که بفهمین چی میشه(من زیر ۲۴ ساعت تمومش کردم)
‌...
❌این بخش شاید حاوی اسپویل باشد؛اگر قصد خواندن کتاب را دارید این بخش را نخوانید❌
بنظر شما حقیقت بالاخره کدوم بود؟
من بنظرم یجایی نویسنده راهنمایی کرده برای فهمیدن حقیقت
اونجایی که کرو صورتش با چاقو زخمی میشه انگار داره میگه بخشی از حقیقت همونیه که تو خودزندگینامه نوشته شده.
از طرفی
دقت کردید به متن نامه؛اون بخش تصادف وریتی؛چرا تو بیشتر کتابای کالین باید یه مرد عاشق سمی وجود داشته باشه که خواننده هم جذبش شه هم ازش متنفر باشه؟😂😔
        

5