حاج آخوند

حاج آخوند

حاج آخوند

3.9
62 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

114

خواهم خواند

56

شابک
9789648978353
تعداد صفحات
316
تاریخ انتشار
1400/4/29

نسخه‌های دیگر

توضیحات

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حاج آخوند

نمایش همه
حاج آخوند

10

یادداشت‌ها

          فضای سیاسی و اجتماعی پس از انقلاب شرایط جدیدی برای روحانیت به وجود آورد و سرنوشتی متفاوت برای حوزه های علمیه رقم زد. روحانیون که صدها سال به حجره نشینی و ساده زیستی و دوری از مظاهر دنیا شناخته می شدند یکباره در جایگاه مسؤولیت های رسمی و مناصب مختلف قرار گرفتند و مردم که از روحانیت غالبا سیمایی معنوی و عرفانی در خاطر داشتند با نسلی از روحانیت مواجه شدند که حرفهای سیاسی می زدند و تصمیم های اجرایی می گرفتند و دارای قدرت و امکانات و اختیار فراوان بودند. 
این موقعیت جدید تصویر جدیدی از روحانیت در افکار عمومی شکل داد و گرچه این تصویر چندان هم دقیق نبود ولی در هر حال به تلقی و تصور عمومی در جامعه تبدیل شد.   
از سوی دیگر تحولات سبک زندگی و تغییرات عمومی در حوزه اجتماعی و فرهنگی نوعی گرایش و اشتیاق به مضامین و محتوای عرفانی و معنوی را افزایش داد و مجموع این عوامل انگار نوعی دلتنگی برای قشری از روحانیت عارف مسلک و دنیاگریز و مردم دوست را در مخاطب ایجاد کرد.  در چنین فضایی آثاری از کتاب تا فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی تولید شد که با استقبال نیز مواجه گردید. 
نخستین اثر در این فضا کتاب "فضیلت های فراموش شده" بود که روزنامه و مؤسسه اطلاعات در شرح احوالات مرحوم شیخ عباس راشد تربتی (پدر مرحوم عبدالحسین راشد واعظ مشهور) منتشر ساخت و پس از آن کتابهای دیگری در شرح احوالات و داستان های زندگی برخی روحانیان اهل معرفت و معنویت همچون مرحوم نخودکی و... به چاپ رسید. 
در سال گذشته دکتر عطاء الله مهاجرانی که بعد از دوران وزارت ارشاد و مسؤولیتهای دیگر اجرایی و سیاسی به خارج از کشور مهاجرت کرده و بیشتر مشغول تألیف و نگارش است کتابی با عنوان "حاج آخوند" در همین حال و هوا منتشر کرد.
مهاجرانی که صاحب قلمی توانا و نثری شیرین است، در این کتاب شخصیتی واقعی به نام مرحوم شیخ محمود صالحانی را معرفی می کند که در روستای مهاجران زادگاه نویسنده ساکن بوده و او تا سالهای آغاز جوانی خود و پیش از درگذشت آن بزرگوار با ایشان ارتباط نزدیک و فراوان داشته است. 
شخصیت و زندگانی "حاج آخوند" چنان متفاوت و اثرگذار و شگفت است که هر خواننده ای را به خود جذب می کند و با کتاب همراه می سازد. 
حاج آخوند یک روحانی ساده است که در یک روستا زندگی می کند و همراه و مانند بقیه مردم محل به دامداری و کشاورزی مشغول است، اما از یک سو بسیار عمیق و اهل فکر و اندیشه است و از سوی دیگر بسیار اهل ذوق و لطایف معنوی. هم با هموطنان مسیحی رفاقت دارد و هم یک کمونیست بی اعتقاد به دین مرید او می شود. هم با نوجوان عقب مانده ذهنی انس می گیرد و هم یک استاد دانشگاه ساعتها گفت و گو می کند. 
مهاجرانی در این کتاب خاطراتی کهنه را با زبانی داستانی و تازه و با نثری بسیار دلنشین روایت کرده و چهره جدیدی از روحانیت به خواننده نشان داده است. 
کتاب بلافاصله بعد از انتشار با چنان استقبال گسترده و عجیبی روبرو گردید که هم در مدتی کوتاه چند بار تجدید چاپ شد و هم نویسنده کتاب دیگری با عنوان "شیخ بی خانقاه" در ادامه آن نوشت و به چاپ رساند. 
کتاب "حاج آخوند" از چهل و سه قطعه تشکیل شده است که هر یک حدودا پنج شش صفحه هستند و گرچه مستقلا نیز می توان هر کدام خواند و لذت برد اما در مجموع نیز به هم نوعی وابستگی و پیوستگی غیرآشکار دارند. 
نویسنده با ظرافت مضامین متنوع از فرهنگ و هنر و ادبیات و میراث معنوی ایران اسلامی تا آداب و عادات زندگی روستایی را در لابلای کتاب پراکنده و محتوای خواندنی و جذابی از اشعار شاهنامه و دیوان حافظ تا رباعیات خیام نیز مانند نگین هایی قیمتی بر این اثر هنری نشانده که کتاب را خواندنی تر و اثرگذارتر کرده است. 

(به تاریخ ۱۳۹۹/۱/۳۰ از سری یادداشت‌های «صد کتاب قبل از صد سالگی!» یادداشت روزنامه شهرآرا)
        

15

12

          بسم الله 

همین‌قدر با عجله آغاز می‌کنم.
بعید است کسی این کتاب خوانده باشد و حاج آخوند در مرکزی‌ترین نقطه ذهنش جای نگرفته باشد. حاج آخوند گرمای خورشید در میانه زمستان است؛ از طرفی هوا سرد و برفی است از طرف دیگر آفتاب ذره ذره بر دانه‌های برف می‌تابد. حاج آخوند همان آفتاب است که در آن دوره و زمانه زمستانی، ذره ذره یخ وجود را آب می‌کند ذره ذره گرما می‌بخشد تا وجودمان را مهیای بهار کند. جایی که دیگر نه یخی است و نه برفی و نه سرمایی...

نسخه حاج آخوند درمانی، زمان و زمانه نمی‌شناسد. تاریخ و جغرافیا ندارد. باید چشید و شنید و گرم شد، گرم از گرمای محبتی که در این عالم است. و صد البته زمستان ظلم و خشونت بیکار نمی‌نشیند تا ما احساس گرما کنیم.

حاج آخوند معیار و میزان یک آخوند همه چیز تمام است و الگوی کم نقص برای همه ما...

کلام نویسنده خودمانی است. او با حاج آخوند زیسته است و جزئیات زندگی او را دیده و چه خوب از او تعریف می‌کند. اما صد حیف که قلم توانایی ندارد.

این کتاب را بنوشید و گرماگرم زندگی حاج آخوند را مزمزه کنید.
        

1

          رطل گرانم ده ای مرید خرابات
شادی شیخی که خانقاه نداشت
حافظ

یک روحانی ساده اما عمیق و اهل تفکر که زاویه‌ی نگاهش آدم را به تفکر وا می‌دارد. کسی که می‌گوید شغل‌ها بو می‌دهند و باید بنگری که شغلت چه بویی می‌دهد، بوی مرگ یا بوی زندگی که مراد از این مرگ و زندگی، به یاد مرگ و آخرت بودن و یا درگیر دنیا و ظاهر آن شدن است. مهاجرانی هنگام نقل این خاطره از زاویه دید خودش، از خودش می‌پرسد سیاست چه بویی می‌دهد!
شما هم فکر کنید که شغل‌تان چه بویی می‌دهد!

با توجه به جامعه‌ و شرایط کنونی، اوایل کتاب،  رفتار حاج آخوند کمی غیرقابل باور و اغراق آمیز است اما به تدریج با رفتار و منش او آشنا می‌شویم، روحانی که در میان مردم روستا است، با آن‌ها زندگی می‌کند، کار می‌کند و روزگار می‌گذراند.
در لابه لای کتاب و در خاطره‌هایی که از او بیان می‌شود مضامین مختلفی را مشاهده می‌کنیم، از معنویت گرفته تا فرهنگ ایرانی، هنر، ادبیات، عرفان، آداب زندگی، رسم و رسوم مردم مهاجران و به چالش کشیدن آثار کهن ادبی و شخصیت‌هایی چون مولانا، خیام و شاهنامه.
از جنبه‌های شخصیت حاج آخوند که در این کتاب توجه مرا جلب کرد، شیوه‌ی تعامل و گفت و گوی او با آدم‌های مختلف بود که اندیشه‌ها و اعتقادات مختلفی داشتند. حلقه‌ی گمشده‌ی این روزهای جامعه‌ که هر چه پیش‌تر می‌رویم، اهمیت بیشتری می‌یابد.

من فکر می‌کنم اصلی‌ترین عامل تأثیر گذاری او بر دیگران، یکی بودن حرف و عمل ایشان بود. حاج آخوند حرفی می‌زد که خودش هم عمل می‌کرد. حرف‌هایش را بالای منبر مسجد نمی‌زد بلکه در خلال زندگی روزمره و بین آدم‌ها و در موقعیت‌های متناسب میزد. 
حاج آخوند خوب می‌بیند، خوب می‌شنود و خوب هم حرف می‌زند. ما نمی‌توانیم شبیه او باشیم اما می‌توانیم از او یاد بگیریم. و چه چیزی بهتر از روایت و داستان به آدم یاد می‌دهد؟
این کتاب بخشی از خاطرات نویسنده است که سیر خطی ندارد و شامل داستان‌های پراکنده‌ است اما چون پازلی است که وقتی کامل می‌شود، شما یک نفر را می‌شناسید؛ حاج آخوند که شصت و سه سال در این دنیا نفس کشید و حالا بعد از چهل و اندی سال به وسیله خاطراتی که در اذهان به جای گذاشته، نه تنها در روستای مهاجران که در هر جای زمین از داخل این سطرها، دوباره نفس می‌کشد‌.
        

24