بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های پارسا نوروزی (79)

            پتش خوارگر! حماسه ای کهن، برای مخاطبی مدرن!
ای‌کاش می‌شد داستان این کتاب را بدون کاستن از لذت کشفش، بازگو کنم اما دریغ...
باید خواند و کشفش کرد. زیرا در هر صفحه آن چیزی هست تا شما را به وجد بیاورد ( چیزی هست تا قلاب تان به آن گیر کند )
از کتاب اشوزدنگهه، زبان قوی تر و داستان کامل تر و منسجم تری دارد. پرش های زمانی داستان را در تعلیق و کشف و شهود، معلق نگه میدارد و مخاطب مسحور فضاسازی ها می شود..
به شکل خلاصه، اگر پتش خوارگر را و ارباب حلقه ها را روبرویم بگذارید و بگو بخوان! اول پتش را می‌خوانم...! شاید یکی از دلایل آن قرابت فرهنگی باشد اما نمیتوان از زبان قدر، داستان بسیار قوی و تکنیک های شگفت انگیز این اثر چشم پوشید!
کاش و ای کاش آنقدر که به ( انسان های نمیدانم چند ساله!! ) بها داده می‌شد، به این کتاب...
بگذریم.
جای خالی مقدمه ای پربار در این کتاب حس م ی‌شود. لااقل برای آشنایی ما با این همه زیبایی ناشناخته! 
مارا از لانه مدرن و هزار لایه خود، بیرون بکش و به آغوش ایران ببر! آرمان آرین، سفیر سیمرغ های افسانه، نماینده اسطوره ها... 
بخوانید. بخوانید و بخوانیدش!
          
            و بالاخره، ابله، این غول ( با شاخ و دم! ) نویسنده چیره دست روس را... تمام کردم!
نمی‌دانم چقدر با صفحه و مطالب من آشنایی دارید، اما اگر آشنایی دارید، می‌دانید که حقیر چقدر شیفته و شیدای ادبیات روس هستم. علی‌الخصوص عصر طلایی دوران، که با ظهور پدر داستان کوتاه ( گوگول ) شروع شد، با بزرگانی چون تورگنیف ادامه پیدا کرد و در آخر به دست پیامبران نثر رسید ( داستایفسکی، چخوف و تولستوی )...
فارغ از اینها...
ابله چه شد؟!
ابله برای من یک پروژه چندین ماهه بود! با وجود نثر شیوا، داستان گیرا و پرداخت فوق العاده جذاب، اما نمی‌توانستم روزی بیش از یک فصل بخوانم، شاید هر چند روز یک فصل حتا...!
دلیلش شاید... نمی‌دانم، شاید سنگینی پیام های پیچیده در بیرق استعاره ها بود...
بزرگان اهل قلم آنقدر در مدح و ثنا ( و نقد؟ ) این اثر نوشتند و خواهند نوشت که پرچانگی های من گزاف باشد! چه بگویم؟ شخصیت پردازی شگفت انگیز، داستان زیبا، پرداخت بی‌نقص، توصیفات دلپذیر، استعاره های وحشتناک...!
چه بگویم؟ بخوانیدش، با ترجمه حبیبی نشر چشمه و یا مهری آهی نشر خوارزمی...