بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پتش خوآرگر: حماسه، سرآغاز

پتش خوآرگر: حماسه، سرآغاز

پتش خوآرگر: حماسه، سرآغاز

آرمان آرین و 2 نفر دیگر
3.5
21 نفر |
12 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

13

پاهای پسرک از وحشت قفل شده بودند و دست هایش می لرزیدند. اگر برمی خاست و به سوی درخت دیگری می دوید، غول بی تردید او را می دید و با دو قدم به او می رسید و اگر همان جا می ماند، غول پند ثانیه دیگر بالای سرش بود! در همین فکرها بود که ناگهان دو دست نیرومند، از فراز همان درخت، بر سرش فرود آمدند و پیش از اینکه صدایی از او برآید، دهان و کمرش را گرفتند و با یک حرکت بالای شاخه ها بردند. پتش خوآرگو، سه گانه چهارم از رمان های چند جلدی آرمان آرین است که بر مبنای اوستا و بندهش نوشته شده است. آرمان آرین سال 1360 در تهران متولد شده است. فوق لیسانس فیلمنامه نویسی از دانشگاه هنر تهران دارد. از او تا کنون بیست اثر خوانده ایم. آرین جوایز بسیاری برای آثارش دریافت کرده است. سه گانه ی پارسیان و من بیشترین جوایز از جمله جایزه کتاب سال ایران را در سال 1384 برای او به ارمغان آورد.

لیست‌های مرتبط به پتش خوآرگر: حماسه، سرآغاز

یادداشت‌های مرتبط به پتش خوآرگر: حماسه، سرآغاز

Mr. Levy

1401/02/16

            ژانر کتاب فانتزی بود ولی در کتاب خواننده می توانست حماسی و ادبی بودن کتاب را که در این ژانر امیخته شده بود به راحتی متوجه شود . 
نویسنده از کلمات بسیار دشوار برای شرح حالت و غیره ب کار برده بود که این امر باعث می شد من به شخصه در حین خواندن کتاب ذهنم درگیر ان کلمات و معنای صحیح ان ها شود و این اتفاق باعث می شد بعضی از قسمت های داستان را به خوبی متوجه نشوم . در بیشتر کتاب هایی که من خواندم نویسنده تلاش بر ساده نویسی کرده ولی این کتاب عکس تمام ان کتاب هایی بود ک من مطالعه کردم . 
روند دستان تعریفی نداشت زیرا بخش های کتاب نظم نداشت و خواننده هی شاخه به شاخه می شود و باعث می شد روند داستان در بعضی جاها گم بشود . توصیفات کتاب در بعضی از قسمت ها جالب بود برای مثال زمانی که نویسنده در حال شرح دادن ان هیولا بود و یا توصیف حالت های مادر وقتی ترسیده بود به خوبی حس نگرانی و ترس را به خواننده القا می کرد . 
نویسنده در بعضی از قسمت های کتاب برای توصیف صحنه یا حالت از کلمات تکراری استفاده کرده بود که بعضی از ان کلمات ادبی بود و به شخصه بعضی از قسمت ها فکر می کردم نویسنده فقط با صرف اینکه از کلمات سنگین استفاده کند این نوع تکرار ها را ایجاد کرده است . برای مثال در اوایل کتاب نویسنده سه بار پشت سر هم از کلمه ی نجوا استفاده کرده ولی او می توانست از کلماتی ساده تر برای جلوگیری از تکرار استفاده کند .
کتاب سبک عجیب و متفاوتی داشت و این تفاوت به خاطر نوع نوشتن و استفاده از کلماتی که ما شاید در زندگی روز مره اصلا نشنیده باشیم استفاده شده بود . مانند یوغ ، حزن الود ، گوژ پشت و ... 
کتاب رگ و ریشه حماسی زیادی داشت و من به شخصه فکر می کنم نویسنده علاقه به این نوع نوشتن دارد و این نثر در قالب نثر شاهنامه است ، برای همین شاید خیلی از افراد از خواندن این نوع کتاب ها خوششان نیاید و شاید مثل من خواندن کتاب هایی که روان و ساده تری دارند را ترجیح دهند ....
          
Baran Kangarloo

1401/02/12

            .کتاب خیلی عجیب بود لحن نویسنده طوری که انگار در حال دیدن یک فیلم تاریخی بودیم که وسطش بازیگر یادش می‌رود تاریخی صحبت کند این کتاب هم دقیقا همینطور بود بعضی اوقات طوری با ادبیات سخت نوشته‌شده که باید چند دور بخوانی تا تازه متوجه شوی نویسنده چه می‌خواهد بگوید و بعضی اوقات هم خیلی راحت بود که شک می‌کردی این همان کتابی است که تا دو صفحه پیش نمی‌دانستی چیست.و به نظرم این که کتاب تعادل نداشته باشد خوب نیست.
2. معمولا در هرکتابی که خواندم هرموضوعی را زیاد باز می‌کنند اما در این کتاب اصلا اینطور نبود نویسنده از مرگ مادر آراستی سریع عبور کرد و فقط گفت که آراستی گریه کرد و اینها و می‌شود گفت نویسنده از این اتفاق به سرعت عبور کرده که به جاهای مهم داستان برسد و خواننده را پای کتاب نگه دارد اما برخی کتاب‌ها اینگونه است که نویسنده حاضر است هرکاری بکند و هر توضیح اضافی‌ای بدهد تا فقط تعداد صفحه‌های کتاب بیشتر شود.
3. در کنار آن متن سخت دیالوگ‌ها منطقی‌تر بود نمی‌شود گفت که عامیانه بود و فقط از واژه‌هایی مثل چیزهایتان استفاده کمی شده‌بود اما در کل بخش کلی جمله مانند گفت‌وگو های ما نبود و کاش همینطور کل داستان را روایت کرده‌بود. در باقی کتاب ها معمولا دیالوگ‌ها با زندگی عادی ما تفاوت زیادی ندارد.
4. با توصیف‌ها می‌شد به خوبی فضا را تصور و حتی دید اما بعضی از اوقات توصیف ها خیلی زیاد می‌شد طوری که به خودت می‌آمدی و می‌دیدی نصف صفحه را در حال خواندن توصیف بودی اما به‌نظرم توصیف ایوان از بهترین توصیف‌های کتاب بود چون هم به‌اندازه بود هم می‌توانستیم فضا را تصور کنیم. 
5. بیشتر کتاب‌ها در کنار موضوع اصلی به حاشیه زیاد می‌روند و مثلا درست وسط داستان از دلیل علمی یک‌چیزی می‌گفتند اما در این کتاب نویسنده تلاشش را کرده‌بود که از موضوع اصلی خارج نشود و فقط داستانی را تعریف کند.
6. استفاده از اصطلاحاتی که کمتر استفاده شده هم از نقاط مثبت کتاب بود، مثلا بازو به بازو شدن که معمولا ما پهلو به پهلو را شنیده‌ایم و نویسنده سعی کرده‌بود همان مفهموم را برساند اما از اصطلاح جدیدی استفاده کند.
7. معمولا در این‌دست کتاب‌ها نویسنده‌ داستان را از دید یک شخصیت روایت می‌کند اما در این کتاب زاویه‌دید دانای کل بود و به نظرم به متن کتاب آسیبی وارد نشده‌بود و مثلا در بخشی که به جایی از روستا رفت و از شرایط آن توضیح کوتاهی داد در حالی که شخصیت‌ها آنجا نبودند به داستان کمک کرده‌بود.
8. اما در کنار اینها کتاب را دوست نداشتم چون دقیقا وسط اینکه به این نتیجه میرسی که نویسنده یک فیلسوف است به دیالوگ یا جمله‌ای برمیخوری و شک می‌کنی که داری همان کتاب را می‌خوانی یا اشتباه در کتاب دیگری هستی.
          
            اول از دوستداران این کتاب بسیار عذر میخواهم اما به هر حال هر کسی نظر خودش را برای هر  کتابی می دهد . 

راستش اولین مشکلم با کتاب اسم کتاب بود . چرا یک کتاب باید همچین اسمی داشته باشد ،پتش خوارگر . یعنی میدانم یک بخش درمورد این بود اما به هر حال مطمئنم کسی اگر اسم این کتاب را بشنود توجهش برای خواندن آن جلب نمی شود .  البته که نباید کتاب را از روی اسمش قضاوت کنیم و من هم نمیکنم و از این موضوع میگذرم . 
 اما دومین مشکلم نوع نوشتاری این کتاب بود ،واقعا نمی دانم چرا یک جا از کتاب باید بگوید ( در این روزها اما ارامش روستا در هم ریخته بود . ) و دقیقا خط پایین همان جمله کاملا درست و خوب و روان بنویسد . یکی دیگر از مشکلاتم با کتاب که دقیقا مربوط به نوشتار نویسنده است کلمات سخت و نامعلوم در کتاب بود . از همان صفحه اول کتاب ، نویسنده نوشتن کلمات سخت را اغاز می کند . البته این به اطلاعات عمومی و سن اشخاص هم مربوط است که چه قدر با کلمات آشنا هستنند ،حتی ممکن این کلمات که برای من سخت است ،برای شخصی بزرگ تر کاملا نرمال  باشد . اما وقتی یک کتاب را برای نوجوانان می نویسد باید طوری بنویسد که اغلب نوجوانان ان را بفهمند ، نه تنها بخشی از ان ها  . 

سومین مشکلم سیر داستان بود ،دقیقا بعد از بخش اول کتاب ،از کتاب نا امید شدم . راستش را بخواهید حتی با اغاز کتاب هم مشکل داشتم و 2 بار صفحه اول را خواندم تا متوجه بشم دقیقا راجب چی قرار است صحبت کند .(البته که با دوبار خواندن هم کامل نفهمیدم ) .اخرای بخش اول که آن بچه نوزاد را پیدا کرد خیلی خوشحال شدم ،به خصوص توصیف های فوق العاده ای در آن بخش بود ،که ان صحنه را واقعی کرده بود . مثل جایی که گفت نوزاد بغضش را در چانه ی کوچکش نهان کرد و بعد چشمان همچون تیله اش را کمی گشود و با دقت به صدای مرد گوش داد . و همانجا بود که  نوزاد اسم جدیدش را فهمید و دوباره یک توصیف فوق العاده داشتیم که میگفت نوزاد دستانش را بر هم فشرد و دهان بی دندانش را باز کرد . دقیقا در همانجا بود که از کتاب خیلی خوشم امد ،احساس کردم قرار است درباره ی آن نوزاد صحبت بشه اما این طور نشد .  و نظرم راجب کتاب مثل قبل شد . 

چهارمین مشکلم با کتاب توصیف هایش بود . یعنی شما در یک جا از کتاب توصیف خیلی خیلی قشنگی میبینید و به کتاب امیدوار می شوید ،دقیقا مثل همان توصیف هایی که برای نوزاد بود. ( نوزاد دستانش را بر هم فشرد و دهان بی دندانش را باز کرد) . اما طولی نمی کشد که یک توصیف بسیار عجیب و غریب می بینید و امیدتان ،ناامید می شود . مثل جایی از کتاب که میگوید (گرگی بسیار بزرگ با اندامی شبیه یک میمون قوی هیکل ). نمی دانم شاید این توصیف برای دیگر اشخاص توصیف نرمالی باشد اما من خیلی با ان مشکل دارم . چرا یک گرگ که همین گونه بزرگ است را باید شبیه یک میمون قوی هیکل ببیند . واقعا برایم عجب است .  

و به نظرم همین نکات دقیقا نکاتی است که ان را با دیگر کتاب ها متمایز می کند . مثلا در دیگر کتاب های نوجوان ایرانی واقعا از کلمات عجیب غریبی که نویسنده از ان استفاده کرده بود استفاده نمی کند . 

 در دیگر کتاب ها وقتی توصیفی مینویسد ،توصیف هایش یا بد است و یا خوب است ،مثل این کتاب ترکیبی نیست که نتوانیم نظری درباره ی ان بدهیم ،انقدر سریع توصیف ها عوض میشدند که نمی توانستی به چشم خودت اعتماد کنی . 

حتی بخش های مختلف و یا فصل های مختلف کتاب یه ارتباطی با هم دارند مثل این کتاب از یک جا به جای دیگری نمی پریدند که ادم را گیج کند . 

 مثلا وقتی یک کتاب را می خوانی در آخر می توانی بگویی تقریبا در چه ژانری قرار می گیرد ، اما من حتی یه ذره هم نمیتوانم بفهمم این کتاب چه ژانری بود و به نظرم این تقصیر نویسنده است . نویسنده طوری کتاب را نوشته بود که واقعا فرد نمیدانست این کتاب در چه ژانری است ،انگار چند ژانر را ترکیب کرده بود . 

نوع موضوع و بخش های مختلفی که در کتاب بود واقعا بسیار بسیار عجیب بود ،و من در هیچ کتابی بخش های این گونه ندیدم . (بخش های زیاد با عنوان های بسیار عجیب )

زبان نویسنده بسیار غیر قابل فهم بود ،البته از این نوع کتاب ها کم نداریم اما فکر میکنم برای دسته ی نوجوان کم هستنند و این نوع نوشتن اصلا صحیح نیست . 

راستش کتاب طوری نبود که برای خواندن بخش های بعدی انگیزه داشته باشی و کلا به نظرم کتاب جذابی نبود . چرا که کتاب هایی که سیر داستانی ان ها انقدر قوی است که ادم دست از خواندن ان بر نمیدارد کم نداریم .  
به نظرم یکی دیگر از ایراداتی که داشت طولانی بودن آن بود . طولانی بودن ان مهم هم نباشد چیزی که مهم است این است من به عنوان خواننده بعد از خواندن این کتاب احساس خوبی نداشتم و این بدترین ویژگی ای است که یک کتاب می تواند داشته باشد .
راستش ویژگی مثبتی هم در کتاب نبود  .
          
                فوق العاده جذاب بود . به شدت دنبالش میکردم. یجورایی حس سریال بازی و تاج و تخت رو میداد بهم اوایلش. رمان نوجوانان هستش و همین باعث شده نثرش خیلی روان باشه و کتاب خیلی زود جلو بره . داستانهای حماسی و تخیلی اگر دوست دارید، این کتاب رو از دست ندید .
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            پتش خوارگر! حماسه ای کهن، برای مخاطبی مدرن!
ای‌کاش می‌شد داستان این کتاب را بدون کاستن از لذت کشفش، بازگو کنم اما دریغ...
باید خواند و کشفش کرد. زیرا در هر صفحه آن چیزی هست تا شما را به وجد بیاورد ( چیزی هست تا قلاب تان به آن گیر کند )
از کتاب اشوزدنگهه، زبان قوی تر و داستان کامل تر و منسجم تری دارد. پرش های زمانی داستان را در تعلیق و کشف و شهود، معلق نگه میدارد و مخاطب مسحور فضاسازی ها می شود..
به شکل خلاصه، اگر پتش خوارگر را و ارباب حلقه ها را روبرویم بگذارید و بگو بخوان! اول پتش را می‌خوانم...! شاید یکی از دلایل آن قرابت فرهنگی باشد اما نمیتوان از زبان قدر، داستان بسیار قوی و تکنیک های شگفت انگیز این اثر چشم پوشید!
کاش و ای کاش آنقدر که به ( انسان های نمیدانم چند ساله!! ) بها داده می‌شد، به این کتاب...
بگذریم.
جای خالی مقدمه ای پربار در این کتاب حس م ی‌شود. لااقل برای آشنایی ما با این همه زیبایی ناشناخته! 
مارا از لانه مدرن و هزار لایه خود، بیرون بکش و به آغوش ایران ببر! آرمان آرین، سفیر سیمرغ های افسانه، نماینده اسطوره ها... 
بخوانید. بخوانید و بخوانیدش!