بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ندا

@neda_m282

6 دنبال شده

13 دنبال کننده

                      پیج اینستاگرام من؛ @parseh_dar_jane_ketab 
                    

یادداشت‌ها

                 🖊کتاب کنسرتویی به یاد یک فرشته از ۴ داستان کوتاه به نام‌های؛ 
_مسموم‌کننده
_ بازگشت
_ کنسرتویی به نام یک فرشته
_  عشق در الیزه
 تشکیل شده که در سال ۲٠۱٠ جایزه کنگور را برای اشمیت به ارمغان آورده است. 

🖊داستان‌هایی ساده ولی در عین حال جذاب و پر از جزئیات که تا آخرین لحظه توجه خواننده را سمت خود معطوف می‌کند. 

🖊شخصیت‌های خلق شده توسط اشمیت در این داستان‌ها به خوبی پردازش شده‌اند به طوری‌که شما کامل میتوانید آنها را بشناسید و با آنها ارتباط برقرار کنید و نویسنده به خوبی اعمال آنها را در زیر ساختار روانی‌شان معنا می‌کند. 

🖊نکات مشترک در تمام این چهار داستان‌ اینست که اشمیت از جنگ بین خیر و شر، خوبی و بدی، رستگاری و اسارت، عشق و نفرت و نقش خاطرات در زندگی می‌گوید که بسیار الهام‌بخش و قابل لمس هستند و او سعی در هماهنگی دین و فرهنگ دارد چرا که در تمام این داستان‌ها #ریتای_مقدسه نماد رستگاری و رهایی‌ست. 
 مرگ و پرداختن به آن در تمام این داستانها یک موضوع اصلیست. 

✅نکته جذاب کتاب، بخش انتهایی این کتاب می‌باشد که به  «یادداشت‌های اشمیت» نام‌گذاری شده است که در آن نویسنده در کنار توضیحات کوتاهی که پیرامون داستان‌های کوتاه کتاب و خاطرات حین نوشتن‌شان می‌دهد، از علت علاقه خود به نوشتن داستان کوتاه می‌گوید و شما با خواندن آن بخش به بینش درستی از علاقه نویسنده به نوشتن داستان کوتاه می‌رسید و حتی با خواندن آن یادداشت‌ها دیدتان نیز نسبت به داستان کوتاه بهبود می‌یابد و به نظرم می‌تواند در عین کوتاهی، یکی از بهترین نوشته ها درمورد داستان‌های کوتاه و اهمیت‌شان باشد.
        
                

داستان در مورد استر، زنی جوان است که بر اثر اتفاقاتی و به مرور و کندی عاشق و دلباخته مردی مسن‌تر و هنرمند مشهور، هوگو راسک می‌شود، مطلب اصلی داستان از آنجایی شروع می‌شود که چون متحدان استر، زبان و منطق هستند،  زمانی که او توسط احساسات و تمایلات غیرقابل کنترل که به واسطه هوگو در او به وجود می‌اید، غرق می‌شود،رویکردی جدید و ملال آور را در او  ایجاد می‌کنند. 

ترسیم آندرشون از استر عاشق و دلتنگ در کنار هوگوی پرمشغله به قدری خوب انجام شده‌است که هر متن و اتفاقی می‌تواند تکه کوچکی از قلب جمعی ما باشد و در حالی مبارزه ای را در این کتاب دنبال می‌کنیم که به اندازه عمر انسات وجود داشته است؛ عاشق و معشوق. 

تصرف عدوانی داستانی‌ست که با دقت و فکر و احساسی قوی نوشته شده است که به جای اینکه ار عشق و عاشق شدن بگوید، از عشق نافرجام، یکطرفه و شکست خورده سخن می‌گوید و در کنار تمام این‌ها نمی‌شود تم فلسفی داستان و گفته‌ها را نادیده گرفت و به صراحت می‌توان دریافت که در این نبرد تپنده بین دو انسان؛ فلسفه، احساسات را پنهان و مدفون نمی‌کند بلکه احساس و عاطفه در کنار فلسفه واقعی‌تر، جدی‌تر و بی‌رحم‌تر نمود پیدا میکند.

در این بین نمیتوان دیدگاه روانشناسی این کتاب را هم نادیده گرفت، به طوری که با توجه به این داستان و واکاوی آنچه در آن رخ می‌دهد میتوان رابطه‌ای با دید بازتر مبتنی بر احساساتی آزاد و درست بنا کرد 

و با وجود تمام اینها آندرشون، عقل و احساس را به شیوه‌ای پیچیده و خاص با هم مخلوط و روایت می‌کند.

لنا اندرسون، برای این کتاب در سال ۲٠۱۳ موفق به کسب جایزه ادبی سوئد به نام  #جایزه_آگوست و جایزه ی ادبی روزنامه ی سوئدی (Svenska Dagbladet)  شده است.


مرداد۱۴٠۲
        
                🖊"زندگی در پیش رو" ما را با محمد، با نام مستعار "مومو"  آشنا می‌کند، کودکی مسلمان اهل الجزایر که در یک محله شهری فرسوده زندگی می‌کند که تعداد بالایی از مهاجران در آن وجود دارند: مسلمانان آفریقای شمالی، آفریقایی‌های سیاه پوست از هر ملیت، اروپایی های شرقی و یهودی ها و ... آنها یکدیگر را می شناسند و به هم احترام می گذارند و زندگی روزمره خود را مانند هرکسی سپری می‌کنند. مومو با مادام رزا، یک فاحشه بازنشسته یهودی-لهستانی که در جنگ جهانی دوم توسط آلمانی ها در اردوگاه کار اجباری زندانی بود، زندگی می کند. رزا خانم به مدت طولانی از پسران روسپی‌های دیگر مراقبت می‌کند که به دلیل شغل‌شان نمی‌توانند به درستی از فرزندان خود مراقبت کنند و مومو نیز ازاین دسته بچه هاست که اولین بار رزا خانم در سه سالگی مومو را ملاقات کرد و ...

🖊" زندگی در پیش رو"  چندین موضوع را به طور هم زمان بررسی می‌کند که مهمترین آنها علاقه و محبت بین پسر جوان، مومو و مراقب پیرش رزا خانم است، که دوتا از به یاد ماندنی ترین شخصیتهایی  هستند که در یک اثر میتوان خلق کرد، شرایط بد این دو را در کنار هم قرار میدهد اما تصمیم می‌گیرند در کنار هم در مقابل سختی ها استقامت کنند تا به بقای هم کمک کنند. 

🖊در این رمان، گاری دیدگاهی دقیق از یک کودک در مورد غم و اندوه، پیری و بی‌عدالتی اجتماعی ارائه می‌دهد. 
و با وجود تمام تلاش‌های مومو برای فلسفی نشان دادن قضایا، خواننده همچنان خشم و درد پسر جوان را احساس می‌کند که می‌تواند نابرابری را تشخیص دهد، اما نمی‌تواند بفهمد که چگونه یا چرا وجود دارند.

🖊مومو به طرز جذابی هنجارهای اجتماعی را دوباره ارزیابی می کند او زشت ها را زیبا، نامطلوب ها را دوست داشتنی، و خلاف را توجیه پذیر می بیند... 

🖊در این رمان رومن گری یک کلمه اضافه ندارد  و تعداد زیادی از افکار و مشاهدات را در تعداد نسبتاً کمی از صفحات جمع می کند. طرح داستان، هر چند در پایان کمی ترسناک است ولی کاملاً منطقی و بها جاست. شخصیت‌ها باورپذیر هستند و دیالوگ‌ها متناسب با آن‌ها و محیط است.

🖊" زندگی در پیش رو" یک رنگ سیاسی نیز دارد ، زیرا این کتاب برخی از موضوعات  چالش برانگیز در مورد قوانین و رفتار با مهاجران و سالمندان، و اتانازی و...  ارائه می‌کند. اما بالاتر از همه داستان تلاش می کند به سوالی که به طور مداوم توسط مومو جوان پرسیده میشود پاسخ دهد: "آیا کسی می تواند بدون عشق زندگی کند؟"

✅این رمان جایزه ادبی برتر فرانسه؛ جایزه گنکور را برای گاری به ارمغان آورد و با اقتباس از آن  فیلمی با بازی سیمون سینیوره در سال 1977 با نام خانم رزا ساخته شده است. 

مرداد ۱۴٠۲
        
                همانگونه که از نام کتاب برمی‌آید، داستان آن در مورد پشیمانی و حسرت می‌باشد، داستانی ساده همراه با پرداختی فوق‌العاده... 
برشی از زندگی که همه ما آن را زندگی کرده‌ایم یا خواهیم کرد... 

"مرواریدهای پشیمانی" درباره‌ی مردی‌ست که بعداز ۱۶ سال به زادگاهش برمی‌گردد تا مادرش را که مُرده به خاک بسپارد و در این بازگشت تمام خاطرات او از مادرش و دوران حضورش در روستا برایش تداعی می‌شود. و این بازگشت تمام تردیدها و درگیری های دوران نوجوانی و احساسات سرکوب شده را دراو بیدار می‌کند. 

راوی مانند روستای کوچک سیل‌زده(زادگاهش) تیره و تار است و در هم جای داستان خواننده این حسرت و پشیمانی بزرگ مرد را که با خود حمل می‌کند به خوبی احساس می‌کند. 

کلودل وارد دنیای درونی قهرمان داستان می‌شود و به خوبی به روانکاوی او می‌پردازد، غ
در این داستان در هم آمیختگی موضوعات اجتماعی، فلسفی و سبک داستان در داستان و نوشتن به سبک شاعرانه به‌کار گرفته شده‌است و حتی این سبک داستان در داستان را می‌توان یک امپرسیونیستی ادبی دانست چرا که راوی با درک و لمس کوچک موقعیتها در زمان حضورش در روستا، یک زندگی و موضوع کامل در گذشته را دوباره بنا می‌نهد و از آن سرمست می‌شود.

پ. ن: کتاب مرواربدهای پشیمانی در سال ۲٠٠۹ نوشته‌ شده‌است و نام اصلی کتاب #چندتایی_از_صدها_پشیمانی می‌باشد.
        
                
داستان کتاب قلعه مالویل یک داستان آخرالزمانی است که در دهه ۱۹۷۰ پس از یک انفجار به ظاهر اتمی با منشاء نامعلوم شروع میشود که در طی این انفجار به نظر می‌آید کل زمین ویران شده است که در این میان عده‌ای که در سردابه قلعه ‌ای به نام مالویل که در یکی از روستاهای فرانسه است جان سالم به در می‌برند. این زنده ماندن از این انفجار شروع چالشها برای این بازماندگان می‌‌باشد چرا که چرا که پس از آن انفجار و فاجعه که در این داستان از آن به عنوان روز واقعه یاد می‌شود افراد با چالش بازسازی از پایه یک جامعه انسانی روبرو می‌شوند چون باید دردنیایی بدون برق و بنزین، بدون امکانات رفاهی و سلامتی، بدون  تکنولوژی‌های قرن بیستم و و...  به مانند انسانهای اولیه روزگار بگذرانند و در کنار این نبودن ها رویارویی با افراد بازمانده در جاهایی دیگر نیز بر این سختی ها اضافه میکرد. در چنین شرایطی قلعه ماویل تبدیل به یک نقطه قوت واقعی میشود. 

در این رمان موضوعات زیادی مطرح شده است و مورد بازبینی و پردازش قرار میگیرد به مانند؛ مذهب، سیاست، تقسیم قدرت، جهان روستایی، نقش سرپرست و رئیس در گروهی و... در یک جامعه کوچک با تعداد کم افرادِ متشکل از بازماندگان که تماما میتوانیم آنها را به عنوان یک تحلیل خوب جامعه شناختی به جامعه خودمان بسط دهیم. 

طرح و شکل کلی داستان تا حدودی قابل پیش‌بینی است ولی به هیچ عنوان خسته کننده نیست و به خوبی خواننده را درگیر می‌کند و مرل داستانی بسیار واقع‌گرایانه، فلسفی، اجتماعی و انسان‌گرا نگاشته است به طوری که شاید حتی بتوان این رمان را رمانی اجتماعی نیز دانست. 

در این رمان به دین به عنوان دلیلی برای تضمین انسجام گروهی و عنصری از جامعه پذیری نگاه شده است و نیز نویسنده به خوبی میل مردم در دستیابی به قدرت را چه از طریق انسانی، چه تحت فشار نظامی، زور و جنگ و چه با نام ایمان و دین به تصویر کشیده است و از سوی دیگر توانسته بسیار خوب انسجام انسانی و کمک و همکاری و همیاری  در مواقع سخت را نشان دهد. 

پ‌ن؛ تنها ایرادی که از نظر من به این رمان وارد است در رابطه با زنان و جایگاه آنها در جامعه است چرا که در این داستان به زنان بسیار نگاه ابزاری شده است به طوری که مردان انجام بسیاری از کارها و وظایف کلیدی را در این دوران پرچالش به عهده دارند و برعکس زنان در اکثر مواقع به عنوان شریک جنسی بالقوه دیده می‌شوند که واقعا مشخص نیست که مرل در حال توصیف وضعیت دشوار زنان در جامعه ماقبل مدرن است و یا اینکه او آگاهانه این تبعیض جنسیتی را در داستان ابراز می‌کند.
        
                داستان "بر کرانه کنعان" روایتی اول شخص مفرد از زبانِ لی‌لی؛ پیرزن ۸۹ ساله ایرلندی‌ست که در سوگ از دست دادن نوه خود می‌باشد و به خاطر همین اتفاق و تصمیمی که برای زندگی خود دارد بر ان می‌شود پیش از ۸ دهه گذشته پر حادثه خود را مرور کند و به رشته تحریر درآورد. او به زمانی برمی‌گردد که در پایان جنگ جهانی اول مجبور به فرار از ایرلند شد. او داستان خود را در آمریکا ادامه می‌دهد، جایی که ابتدا شیرینی عشق و بعد تلخی خیانت را می‌چشد تا اینکه ... 

〰️بر کرانه کنعان پنجمین رمان سباستین بری است که نزدیک به ۹ دهه را در بر می‌گیرد؛ خاطرات جنگ، پیوندهای خانوادگی، عشق و از دست دادن را در آن بیان می‌کند و زیبایی زندگی را به نثری شیوا، دلهره آور و حتی می‌توان گفت غنایی نشان می‌دهد. 

〰️داستان بر کرانه کنعان یکی از آشفته ترین زمان‌های تاریخی ایرلند را زنده می‌کند. زمانی که بسیاری پس از جنگ جهانی اول یا مجبور به تیعید و ترک وطن شدند و یا کشته شده اند که بری به طور ماهرانه ای این درام تاریخی؛ جنگ و تاثیراتش را، با یک درام شخصی؛ زندگی لی‌لی و اتفاقات پیش آمده برای او را پیوند میدهد. 

〰️در این داستان نشان داده می‌شود که چگونه پیوندهایی که ما را با یکدیگر متصل می‌کند قابل گسترش هستند و حتی می‌توانند پس از، از بین رفتن حضور زمینی و فیزیکی عزیزانمان با ما باقی بمانند. 

✨ بر کرانه کنعان در سال ۲۰۱۱ نامزد #جایزه_من_بوکر(man booker) و در سال ۲۰۱۲ #جایزه_والتر_اسکات(walter scot) را نصیب خود کرده است.

خرداد ۱۴۰۲
        
                تاق افسران"، اولین رمان " مارک دوگن" است که در سال 1998 منتشر شد و هجده جایزه ادبی را از آنِ خود کرده است. 

〰️این رمان، داستان افسر و مهندس جوانی به نام "آدرین فورنیه" می‌باشد که در روزهای اول جنگ جهانی اول(و روزهای اولیه اعزامش) قبل از اینکه حتی یک آلمانی را ببیند، به شدت مجروح می‌شود.
 
〰️داستان فورنیه از ابتدای جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم می‌باشد. 

〰️داستانی نه در میان جبهه های نبرد و سنگرها بلکه از دید بازماندگان جنگ و در اتاقی در یک بیمارستان نظامی که افسران مجروح؛ نه هر جراحتی، بلکه جراحتی که در آن به از دست دادن بخشی از صورت منجر شده، حضور دارند، روایت میشود. 

〰️ما زندگی آنها را به عنوان یک گوشه نشین برای سالها در یک بیمارستان نظامی دنبال می کنیم. در این اتاق که آینه‌‌ای وجود ندارد چهره دیگران برای هر کدام بازتابی از خود آنهاست. 

〰️گذشته از زخم های فیزیکی، این قلب‌ها و روح‌هایشان نیز هستند که باید ترمیم شوند. درام های انسانی‌ای که هر روز در این اتاق اتفاق میفتد. 

〰️دوگن از طریق "اتاق افسران"  ما را به پوچی و بی رحمی جنگ به طور متفاوتی نزدیک می‌کند. او در وصف این بدی های کوچک و بزرگ سرآمد است و بسیار واقع بینانه، و با روایتی ساده ولی در عین حال متاثرکننده و گیرا و بدون اضافه گویی و تحمیلی همدلی خواننده را برمی‌انگیزاند. و اثرات و زشتیهای جنگ را با دیدی متفاوت به نمودی تازه در ذهن خواننده می آورد، دیدگاهی که کمتر به آن پرداخته شده و حتی کمتر کسی به آن توجه کرده است .

〰️داستان به صورت اول شخص و از زبان فورنیه  گفته میشود، و ما همه چیز را بسیار ملموس از زبان اون درک میکنیم. 

〰️در این کتاب ضد جنگ، همبستگی و همدلی مجروحان، تنهایی آنها، نگاه دیگران و خیزش آهسته آنها به سوی زندگی به خوبی به تصویر کشیده میشود.

〰️فیلمی با اقتباس از این رمان در سال ۲۰۰۱ به کارگردانی "#فرانچوئیز_دوپایرن"  ساخته شده است.
پ. ن۱: اتاق افسران کتابیست که در مدارس فرانسه تدریس می‌شود.
پ. ن۲:به نظرم در وضعیت روحی نامناسب به سراغ این کتاب نروید
        
                داستان افسانه‌ایِ "تریستان و ایزوت" از معروف‌ترین و مهم‌ترین کلاسیک‌های عاشقانه قرن دوازدهم میلادی فرانسه می‌باشد که الهام پخش بسیاری از شاعران، نقاشان و موسیقیدانان در اروپا بوده است.

〰️ در این داستان یک عاشقانه تراژدیک و احساسی است و جزئیات عشق محکوم به فنای "تریستان و ایزوت" که چگونه عشق آنها هر بار از هم پاشیده می شود و دوباره و دوباره به هم می پیوندد به خوبی به تصویر کشیده می‌شود. 

〰️ از این منظومه روایات مختلفی وجود دارد که  ژوزف بدیه تمام روایاتی که به زبانهای مختلف در دست بوده را در کنار هم قرار داده و بعد از مقایسه آن را  به نثر درآورده است که در واقع بهترین و نزدیک‌ترین ترجمه به داستان‌های اصلی در نظرگرفته می‌شود.

〰️ برخی بر این باورند که این داستان برگرفته از داستان "ویس و رامین" فخرالدین اسعد گرگانی نوشته شده است با اینکه تفاوت‌هایی میان این دو وجود دارد ولی شباهت‌های این دو اثر بیشتر است و ویس و رامین یک قرن قبل از این اثر نوشته شده است. 

〰️ واین داستان به زیبایی به زبان قدیمی روایت می شود چرا که زنده یاد خانلری ، استاد زبان فارسی نیز به پیروی از متن اصلی و مناسب با مضمون، داستان را نزدیک به لحن داستانهای عاشقانه ایرانی قدیم فارسی ترجمه کرده است. 

〰️ براساس این رمان فیلمی به کارگردانی " #کوین_رینولدز"  در سال ۲۰۰۶ ساخته شده‌است.
        
                〰️ داستان"آکابادورا"براساس یک فرهنگ عجیب قرون وسطایی نوشته شده است. 
جریان این داستان در دهه ۱۹۵۰ می‌گذرد که در مورد دختری جوان اهل ساردینیا (#ساردینیا : جزیره ای در ایتالیا و دریای مدیترانه و زادگاه میکلا مورجیا نویسنده این کتاب می‌باشد) به نام ماریاست که مادر فقیرش او را به بیوه بی‌فرزندی به نام "بوناریا اورایی" به عنوان فرزند روح می‌دهد تا از او نگهداری کند بدون اینکه ماریا بداند بوناریا یک آکابادوراست؛ زنی که به درخواست و رضایت خانواده احضار میشود تا به زندگی بیماران سخت، سالخورده یا در حال مرک پایان دهد و مرگ را برایشان به ارمغان آورد. آکابادوراها با لباس سیاه با صورت پوشیده، مخفیانه وارد اتاق بیماران در حال مرگ و...  می‌شوند و بیماران خود را با بالش خفه می‌کنند یا با پتک چوبی آنها را تا حد مرگ می کوبند و... 
آنها به واسطه شغل خود بسیار مورد احترام بودند و معمولا زندگی آنان در تنهایی و انزوا می‌گذشت.
آنها که در حاشیه جامعه نگهداری می شدند، برای غذا و پوشاک به همسایگان خود وابسته بودند، زیرا نمی توانستند برای کار وحشتناک خود دستمزد بگیرند. 

〰️ هر چند مفهوم آکابادور بسیار غریب است ولی در کتاب به عشق، عشقی مادرانه بین ماریا و بوناریا نیز میتوان پی برد. و در کنارِ این عشق، محیط ساردینیا نیز به صورتی باستانی در داستان نمود پیدا می‌کند و فرهنگ و سادگی زندگی مردمان ساردینیا در داستان به خوبی مشهود است که به بهترین شکل خواننده به آن پی می‌برد. 

〰️ داستان از همان ابتدا خواننده را جذب میکند و ارزشهای فردی پیرامون زندگی و مرگ و قدرت عشق را به چالش می‌کشد.

〰️ داستان "آکابادورا"  در می سال ۲۰۰۹ به چاپ رسیده است و گفته میشود تاکنون به ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده است و یکی از پر فروش‌ترین کتاب‌های بین‌المللی‌ست.
        
                درباره کتاب👇
〰️ داستان "روزها، ماه‌ها، سال‌ها" پس از یک مهاجرت دسته جمعی عده‌ای اتفاق می‌افتد، داستان دارای سه شخصیت است؛ یک پیرمرد۷۲ساله، یک سگ کور و یک ساقه ذرت. 

〰️داستان بر این قرار است که، پس از اینکه همه‌ی افراد یک روستا به دلیل خشکسالی روستای خود را ترک می‌کنند، پیرمرد تصمیم بر ماندن در روستا می‌گیرد. او با یک سگ نابینا دوست می‌شود و برای پرورش یک ساقه ذرت در حال رشد که تنها امید زنده ماندن و در امان ماندن او از گرسنگی در آن شرایط است، تلاش می‌کند. 

〰️و همچنین این گیاه نشان‌دهنده آینده روستا به عنوان منبع تأمین بذر برای فصول آینده‌ است. 
گویی پیرمرد در سیاره ای بایر رها شده است نه در روستای زادگاهش... او وظیفه‌ی خود در قبال گیاه را بسیار جدی می‌گیرد و پوچی و تنهایی زندگی را ورق می‌زند و نشان می‌دهد با تمام سختی‌ها، زندگی ارزش زیستن دارد. 

〰️ دنیای پیرمرد در این داستان به شدت زنده است؛ او صدای رشد گیاه و غروب خورشید را می‌شنود، او با سگش صحبت می‌کند و به نظر میرسد سگ تمام حرفهای او را می‌فهمد، نورخورشید را روی ترازو وزن می‌کند، وقتی خورشید به اوج خود می‌رسد او صدای سوزش موهایش را می‌شنود و... او بسیار با محیط اطراف خود هماهنگ است. 

〰️ لیانکه توصیف‌های واضح و قابل لمسی از روستاهای آسیب‌دیده از خشکسالی و دشواریهای پیش آمده و همچنین درون ذهن، قلب و روح پیرمرد و سگ در داستان به نمایش در می‌آورد. 

〰️داستان به خوبی نبرد انسان و طبیعت، نیستی و هستی، مرگ و زندگی را به تصویر می‌کشد و می‌توان این داستان را به عنوان یک روایت آخرالزمانی نیز دانست. 

〰️ لیانکه که از نویسندگان مشهور چینی است این داستان را در سال ۲۰۰۲ نگاشته است، او از نویسندگان مشهور و مخالف دولت چین می باشد که بعضی نوشته های او در کشورش ممنوع الچاپ می‌باشد. 
لیانکه در سال ۲۰۱۴ برنده #جایزه_فرانتس_کافکا شد و دوبار در فهرست نهایی جایزه بین‌المللی #بوکر قرار گرفت.
        
                امتیاز من ۳/۵

درباره کتاب👇
〰️ کتاب کمونیست موماتر اولین کتابیست که از میشائیل کلبرگ؛ نویسنده، مترجم و روزنامه نگار آلمانی که در ایران به فارسی ترجمه شده است، کلبرگ این کتاب را در سال ۱۹۹۷ پس از سه کتاب نسبتا بدبینانه منتشر کرده است. این مجموعه با فضای نسبتا خوش‌بینانه‌اش نقطه عطفی در آثار ادبی کلِبرگ به شمار می‌آید. بیشتر قهرمانان داستان‌ها با خوش‌شانسی‌های پیش‌بینی‌ نشده‌ای روبه‌رو می‌شوند و با دوستان و نزدیکانشان به توافق می‌رسند. 

〰 این کتاب مجموعه‌ای از ۷ داستان کوتاه می‌باشد و اولین داستان این کتاب به نام کمونیست موماتر می‌باشد؛ در این داستان حزب کمونیست شوروی، کنگره صلح مسکو را برپا کرده و حزب کمونیست فرانسه به دنبال یک سیاه پوست از طبقه کارگر در حزب خود می گردد تا او را به شوروی بفرستد ولی چنین فردی در حزبشان نیست و به همین خاطر وادار می‌شوند تا یک بازیگر تئاتر را به جای فرد مورد نظر بفرستند که در این مسیر اتفاقات جالبی میفتد. 

〰 او در این داستانها موقعیتهای مختلف و متنوع زندگی را کنار هم می‌آورد، که نقطه مشترک اکثر این داستانها سردرگمی و تناقض‌های آنها در شرایط اجتماعی گوناگون است و همزمان از چگونگی کنار آمدن‌شان با شرایط متفاوت زندگی شان سخن می گوید و آن را  به خوبی و کاملا واقع بینانه به تصویر می‌کشد.



۵ اردیبهشت ۱۴٠۲
        
                امتیاز من ۴/۵

درباره کتاب👇
"زندگی گالیله" آخرین نمایشنامه برتولت برشت نمایش‌نامه‌نویس آلمانی است که در پانزده صحنه نگاشته شده است. 

او این نمایشنامه را در سال ۱۹۳۸.م نوشته است و برای نخستین بار در سال۱۹۴۳.م در شهر زوریخ کشور سوییس به اجرا درآمد و گفته می‌شود برشت خود هم از جمله کارگردانانی بود که این نمایش را در پاریس روی صحنه برد. 

این نمایشنامه درامی است از زندگی گالیله؛ منجم برجسته ایتالیایی که پس از سالها تحقیقات اثبات می‌کند خورشید ثابت است و این زمین است که دور آن می‌چرخد. 
این کشف با مخالفت کلیسا مواجه میگردد و در نتیجه کلیسا میخواهد گالیله را وادار به توبه کردن نماید؛ چون کشف گالیله با آنچه در کتاب مقدس آمده منافات دارد و همین باعث ایجاد ترس در مقامات کلیسایی می شود چون احساس میکنند با اکتشافات گالیله مردم از مذهب رویگردان می شوند و اعتماد خود را به مقامات مذهبی و کلیسا از دست می‌دهند. 

این نمایشنامه نشان دهنده عمق مشکلات دانشمندان در فضای علمی قرون وسطایی  است. برشت با شخصیت‌های بسیار خوب و ساختارمند ما را به آغاز انقلابی می‌برد که به توسعه علم مدرن منجر شده است.

در این اثر گالیله سرشار از شور، کنجکاوی و عقل است.نکته فابل توجه در اینست که گالیله خود را قربانی نمی‌کند بلکه با گوشه نشینی، زیرکی و به ظاهر پذیرفتن توبه، در خفا به کار و تحقیقات خود ادامه می‌دهد؛ او برای علم زندگی می‌کرد و رسالت خود را رساندن دانش به بشریت می‌دانست. 

این نمایشنامه مضامینی مانند تضاد بین جزم گرایی و شواهد علمی و همچنین کنار زدن ارزشها در مواجهه با ظلم را در بر می‌گیرد، "زندگی گالیله" به بررسی دشواری جزم‌گرایی می‌پردازد که برای سال‌ها وجود داشته است؛ نبرد مداوم بین علم و دین که حتی اکنون، 400 سال بعد هم پایان نیافته است.برتولت برشت درمورد قوت و ضعف روح انسان در مواجهه با این دشواری‌ها به زیبایی سخن میگوید و خواننده را به تأمل وا می‌دارد. 

این نمایشنامه  و در لابلای نمایشنامه با اشعاری روبرو میشویم که از خود برشت است زیرا برشت شعر نیز می‌سرود، در گذشته از روی این اثر در ایران با کارگردانی پرویز داریوش و بازی امین تارخ نمایشی اجرا شده است.

پ.ن: عبدالرحمان احمدی،مترجم  ۱۱۷ صفحه ابتدایی کتاب را در ۶ فصل به بررسی دقیق چندین اثر برشت از جهات مختلف  اختصاص داده است که برای خواننده میتواند بسیار  پربار و جذاب باشد و تا حدود زیادی خواننده را با برشت آشنا کند.

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

             🖊کتاب کنسرتویی به یاد یک فرشته از ۴ داستان کوتاه به نام‌های؛ 
_مسموم‌کننده
_ بازگشت
_ کنسرتویی به نام یک فرشته
_  عشق در الیزه
 تشکیل شده که در سال ۲٠۱٠ جایزه کنگور را برای اشمیت به ارمغان آورده است. 

🖊داستان‌هایی ساده ولی در عین حال جذاب و پر از جزئیات که تا آخرین لحظه توجه خواننده را سمت خود معطوف می‌کند. 

🖊شخصیت‌های خلق شده توسط اشمیت در این داستان‌ها به خوبی پردازش شده‌اند به طوری‌که شما کامل میتوانید آنها را بشناسید و با آنها ارتباط برقرار کنید و نویسنده به خوبی اعمال آنها را در زیر ساختار روانی‌شان معنا می‌کند. 

🖊نکات مشترک در تمام این چهار داستان‌ اینست که اشمیت از جنگ بین خیر و شر، خوبی و بدی، رستگاری و اسارت، عشق و نفرت و نقش خاطرات در زندگی می‌گوید که بسیار الهام‌بخش و قابل لمس هستند و او سعی در هماهنگی دین و فرهنگ دارد چرا که در تمام این داستان‌ها #ریتای_مقدسه نماد رستگاری و رهایی‌ست. 
 مرگ و پرداختن به آن در تمام این داستانها یک موضوع اصلیست. 

✅نکته جذاب کتاب، بخش انتهایی این کتاب می‌باشد که به  «یادداشت‌های اشمیت» نام‌گذاری شده است که در آن نویسنده در کنار توضیحات کوتاهی که پیرامون داستان‌های کوتاه کتاب و خاطرات حین نوشتن‌شان می‌دهد، از علت علاقه خود به نوشتن داستان کوتاه می‌گوید و شما با خواندن آن بخش به بینش درستی از علاقه نویسنده به نوشتن داستان کوتاه می‌رسید و حتی با خواندن آن یادداشت‌ها دیدتان نیز نسبت به داستان کوتاه بهبود می‌یابد و به نظرم می‌تواند در عین کوتاهی، یکی از بهترین نوشته ها درمورد داستان‌های کوتاه و اهمیت‌شان باشد.
          
            

داستان در مورد استر، زنی جوان است که بر اثر اتفاقاتی و به مرور و کندی عاشق و دلباخته مردی مسن‌تر و هنرمند مشهور، هوگو راسک می‌شود، مطلب اصلی داستان از آنجایی شروع می‌شود که چون متحدان استر، زبان و منطق هستند،  زمانی که او توسط احساسات و تمایلات غیرقابل کنترل که به واسطه هوگو در او به وجود می‌اید، غرق می‌شود،رویکردی جدید و ملال آور را در او  ایجاد می‌کنند. 

ترسیم آندرشون از استر عاشق و دلتنگ در کنار هوگوی پرمشغله به قدری خوب انجام شده‌است که هر متن و اتفاقی می‌تواند تکه کوچکی از قلب جمعی ما باشد و در حالی مبارزه ای را در این کتاب دنبال می‌کنیم که به اندازه عمر انسات وجود داشته است؛ عاشق و معشوق. 

تصرف عدوانی داستانی‌ست که با دقت و فکر و احساسی قوی نوشته شده است که به جای اینکه ار عشق و عاشق شدن بگوید، از عشق نافرجام، یکطرفه و شکست خورده سخن می‌گوید و در کنار تمام این‌ها نمی‌شود تم فلسفی داستان و گفته‌ها را نادیده گرفت و به صراحت می‌توان دریافت که در این نبرد تپنده بین دو انسان؛ فلسفه، احساسات را پنهان و مدفون نمی‌کند بلکه احساس و عاطفه در کنار فلسفه واقعی‌تر، جدی‌تر و بی‌رحم‌تر نمود پیدا میکند.

در این بین نمیتوان دیدگاه روانشناسی این کتاب را هم نادیده گرفت، به طوری که با توجه به این داستان و واکاوی آنچه در آن رخ می‌دهد میتوان رابطه‌ای با دید بازتر مبتنی بر احساساتی آزاد و درست بنا کرد 

و با وجود تمام اینها آندرشون، عقل و احساس را به شیوه‌ای پیچیده و خاص با هم مخلوط و روایت می‌کند.

لنا اندرسون، برای این کتاب در سال ۲٠۱۳ موفق به کسب جایزه ادبی سوئد به نام  #جایزه_آگوست و جایزه ی ادبی روزنامه ی سوئدی (Svenska Dagbladet)  شده است.


مرداد۱۴٠۲
          
            🖊"زندگی در پیش رو" ما را با محمد، با نام مستعار "مومو"  آشنا می‌کند، کودکی مسلمان اهل الجزایر که در یک محله شهری فرسوده زندگی می‌کند که تعداد بالایی از مهاجران در آن وجود دارند: مسلمانان آفریقای شمالی، آفریقایی‌های سیاه پوست از هر ملیت، اروپایی های شرقی و یهودی ها و ... آنها یکدیگر را می شناسند و به هم احترام می گذارند و زندگی روزمره خود را مانند هرکسی سپری می‌کنند. مومو با مادام رزا، یک فاحشه بازنشسته یهودی-لهستانی که در جنگ جهانی دوم توسط آلمانی ها در اردوگاه کار اجباری زندانی بود، زندگی می کند. رزا خانم به مدت طولانی از پسران روسپی‌های دیگر مراقبت می‌کند که به دلیل شغل‌شان نمی‌توانند به درستی از فرزندان خود مراقبت کنند و مومو نیز ازاین دسته بچه هاست که اولین بار رزا خانم در سه سالگی مومو را ملاقات کرد و ...

🖊" زندگی در پیش رو"  چندین موضوع را به طور هم زمان بررسی می‌کند که مهمترین آنها علاقه و محبت بین پسر جوان، مومو و مراقب پیرش رزا خانم است، که دوتا از به یاد ماندنی ترین شخصیتهایی  هستند که در یک اثر میتوان خلق کرد، شرایط بد این دو را در کنار هم قرار میدهد اما تصمیم می‌گیرند در کنار هم در مقابل سختی ها استقامت کنند تا به بقای هم کمک کنند. 

🖊در این رمان، گاری دیدگاهی دقیق از یک کودک در مورد غم و اندوه، پیری و بی‌عدالتی اجتماعی ارائه می‌دهد. 
و با وجود تمام تلاش‌های مومو برای فلسفی نشان دادن قضایا، خواننده همچنان خشم و درد پسر جوان را احساس می‌کند که می‌تواند نابرابری را تشخیص دهد، اما نمی‌تواند بفهمد که چگونه یا چرا وجود دارند.

🖊مومو به طرز جذابی هنجارهای اجتماعی را دوباره ارزیابی می کند او زشت ها را زیبا، نامطلوب ها را دوست داشتنی، و خلاف را توجیه پذیر می بیند... 

🖊در این رمان رومن گری یک کلمه اضافه ندارد  و تعداد زیادی از افکار و مشاهدات را در تعداد نسبتاً کمی از صفحات جمع می کند. طرح داستان، هر چند در پایان کمی ترسناک است ولی کاملاً منطقی و بها جاست. شخصیت‌ها باورپذیر هستند و دیالوگ‌ها متناسب با آن‌ها و محیط است.

🖊" زندگی در پیش رو" یک رنگ سیاسی نیز دارد ، زیرا این کتاب برخی از موضوعات  چالش برانگیز در مورد قوانین و رفتار با مهاجران و سالمندان، و اتانازی و...  ارائه می‌کند. اما بالاتر از همه داستان تلاش می کند به سوالی که به طور مداوم توسط مومو جوان پرسیده میشود پاسخ دهد: "آیا کسی می تواند بدون عشق زندگی کند؟"

✅این رمان جایزه ادبی برتر فرانسه؛ جایزه گنکور را برای گاری به ارمغان آورد و با اقتباس از آن  فیلمی با بازی سیمون سینیوره در سال 1977 با نام خانم رزا ساخته شده است. 

مرداد ۱۴٠۲
          
ندا پسندید.
                راب پسریست که مادرش را از دست داده اما هیچ وقت فرصت عزاداری برای این فقدان را نداشته. کسی که این فرصت را از او گرفته پدر است. پدری که نمی‌خواهد باور کند چقدر دلتنگ مادر است.
راب غمش را سرکوب می‌کند و سیستین خشمش را. ولی باید از احساسات حرف زد، باید آنها را مانند ببری که راب پیدا کرده رها کرد، اما عاقبت ببر چه می‌شود. عاقبت احساسات سرکوب شده‌ی راب چه؟
کیت دی‌کاملیو در این کتاب هم مثل کتابهای دیگرش سراغ احساسات نوجوانان می‌رود. داستان‌های او روانشناسی‌اند با چاشنی ماجرا، و با اینکه اتفاق خارق ‌العاده‌ای در داستان‌هایش نمی‌افتد همیشه کارهایش برای من جذاب است.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

ندا پسندید.
            در این کتاب، مادرها لذت همراهی با فرزندی را تجربه می‌کنند که تازه دارد با دنیا آشنا می‌شود. مادرهایی که سال‌ها درس خوانده‌اند و حالا می‌بینند که آنچه یاد گرفته‌اند، به کارشان نمی‌آید. اجتماع از آنها انتظار دارد که کار کنند و در مقابل، فرزندشان به حضور تمام‌وقت آنها نیاز دارد. مادرهایی که نگران پرورش فرزندشان هستند؛ نگران فضای مجازی، نگران غریبه‌ها، نگران فارسی یاد گرفتن در غربت. مادرانی که در مسیر بزرگ شدن فرزند، خودشان هم رشد می‌کنند و صبور می‌شوند.

خواندن خاطرات مادر و فرزندی برای من تجربه فوق العاده‌ای بود. شیرین‌زبانی بچه‌ها، سوال‌های سختی که می‌پرسند، هم‌بازی‌های خیالی که با آنها صحبت می‌کنند، گوشی موبایل خیالی که با آن پیام می‌فرستند و بچه‌ای که به عروسکش می‌گوید «بدو زود باش»، به نظرم عالی بودند.

مادری، تجربه‌ای بسیار سخت و البته بسیار لذت‌بخش است. درست مثل تجربه عشق. در فرهنگ امروز دنیا، قصه عاشقی بسیار زیاد تعریف شده است و همه دوست دارند عاشق یا معشوق باشند. متاسفانه قصه مادری را زیاد تعریف نمی‌کنند و خیلی‌ها دوست ندارند که مادر شوند. مادری بسیار بی‌ارزش شده است.
          
ندا پسندید.
            سروش صحت را دوست دارم!

0-
اول از همه باید توضیح بدم که تیتر این مرور، چه ربطی به جان استاین‌بک دارد. اگر برنامه‌ی فقیدِ کتاب‌باز را دنبال می‌کردید، می‌دانید که سروش صحت، جان استاین‌بک و مخصوصا موش‌ها و آدم‌ها را بسیار دوست دارد.
خب برای من که علاقه‌ی وافری به این نیکو بشر دارم، خواندن از جان استاین‌بک آرزویی عزیز بود. محقق شد و چسبید.

1-
اول بگم که سعی کردم کتاب را بالغ بر 3 مرتبه با نسخه‌ی صوتی موجود در نرم‌افزار نوار گوش بدهم؛ نشد. من بسیار پادکست و کتابِ صوتی گوش می‌دهم و در این فقره واقعا مجرب ام، اما اصلا و ابدا نمی‌توانستم با آن نسخه ارتباط برقرار کنم. به نظرم ایراد از ترجمه بود. وقتی ترجمه از استاد سروش حبیبی موجود است، چه حاجت به ترجمه‌ی غیرمعروف است؟
2-
از پلاتِ داستانی چیزی نمی‌گم که اسپویل نکرده باشم. فقط در همین حد بگم با اینکه سعی کردم پایان داستان را حدس بزنم و تاحدِ زیادی در این مهم موفق بودم، داستان برایم کشش داشت و پایانِ آن غمِ عظیمی بر روحم تحمیل کرد. دیشب/صبح ساعت 3 کتاب را تمام کردم و تا الان(ساعت3 بعد از ظهر) داشتم دوران نقاهتِ پس از کتاب را می‌گذراندم.
این کتاب مصداقی تام و اتم از «تفنگ چخوف» بود. تحقیقا این داستان، هیچ اِلِمانِ اضافی و ناکوکی نداشت. هرچه بود باید می‌بود و هرچه نباید می‌بود نبود. البته شاید برخی چیزها که باید می‌بود نبود. چرا اینجوری گفتم؟ خودم گیج شدم؛ امیدوارم مفهوم باشه :)
3-
چقدر برای من جذاب بود که یکی از اساتید شخصیتِ تیپیک ساختن در سینمای ایران، سروش صحت، همچین اثری را دوست دارد که در اعلی درجه‌ی شخصیت‌سازی است. منظورم از شخصیتِ تیپیک ساختن اصلا و ابدا کلیشه‌ای بودن نیست، بلکه منظورم دقیقا این است که شخصیت‌های بیادماندنی می‌سازد.
واقعا چقدر تک تک شخصیت‌ها درست مفهوم‌پردازی شده بودند. چقدر دیالوگ‌ها به قاموسِ شخصیت‌ها می‌نشست. در این فقره‌ی آخر قطعا ترجمه‌ی تمیز سروش حبیبی مزید بر علت بود.
0-
به قولِ سروش حبیبی در موخره‌ای که برای کتاب نوشته است:
«حالا خودمانیم، این چند صفحه‌ای که من به عنوان موخره به آخر کتاب افزودم شاید چندان هم لازم نبود...»
شاید هم این مرور چندان لازم نبود، اما سعی کردم کلیاتی از این تجربه لذت‌بخشی که از این کتاب را داشتم با شما به اشتراک بگذارم.
متاسفانه از قلمِ استاین‌بک خوشم آمد و دوست‌دارم بیشتر ازش بخوانم؛ برای همین نیم‌ستاره کم داده ام. وقتی خوشه‌های خشم و شرقِ بهشت را خواندم، سعی می‌کنم در قیاس با آن دو اثرِ سترگ، نمره این کتاب را بالا یا پایین ببرم.


همیشه عادت داشتم مرورهایی که حین مطالعه می‌نوشتم را اینجا بازنشر کنم، که در مورد این کتاب تاحدی، مرورهای حینِ مطالعه‌ام اسپویل‌خیز است! 
خبرِ بد!
          
ندا پسندید.
            قبل از هر چیزی بگم این که «نوآوری باز» نوشته «هنری چسبرو» باشه خیلی مهمه! چون کتاب‌های دیگه‌ای به همین نام نوشته و ترجمه شده، ولی من کتاب چسبرو را خواندم. در انتقال سابقه از گودریدز به اینجا فهمیدم یادداشت‌ها جابجا شده 🤭
لازمه مرور کاملی درباره این کتاب بنویسم، اما علی‌الحساب می‌تونم بگم در زمان خودش کتاب بسیار مفیدی بود. مفهوم نوآوری باز تازه معرفی شده بود و شرکت‌های نوپا دوست داشتن از روش‌های تازه در زمینه فناوری و ایده‌های نو بهره‌مند بشن. این کتاب به نوآوری باز می پردازه. حرفش اینه که برای اینکه شرکت شما آخرین نوآوری‌ها و فناوری را برای تولید محصول و خدمات استفاده کنه، لازم نیست خودتون اون دانش را بدست آورده باشید. می‌تونید بخش‌هایی از کار و تولیدتون را برون‌سپاری کنید یا نوآوری، فناوری و دستاورد سایر شرکت‌ها، تیم‌ها، افراد و استارت‌آپ‌ها را با روش‌هایی مختلف همکاری با اونها، به مجموعه خودتون وارد کنید. 
          
ندا پسندید.
            همانگونه که از نام کتاب برمی‌آید، داستان آن در مورد پشیمانی و حسرت می‌باشد، داستانی ساده همراه با پرداختی فوق‌العاده... 
برشی از زندگی که همه ما آن را زندگی کرده‌ایم یا خواهیم کرد... 

"مرواریدهای پشیمانی" درباره‌ی مردی‌ست که بعداز ۱۶ سال به زادگاهش برمی‌گردد تا مادرش را که مُرده به خاک بسپارد و در این بازگشت تمام خاطرات او از مادرش و دوران حضورش در روستا برایش تداعی می‌شود. و این بازگشت تمام تردیدها و درگیری های دوران نوجوانی و احساسات سرکوب شده را دراو بیدار می‌کند. 

راوی مانند روستای کوچک سیل‌زده(زادگاهش) تیره و تار است و در هم جای داستان خواننده این حسرت و پشیمانی بزرگ مرد را که با خود حمل می‌کند به خوبی احساس می‌کند. 

کلودل وارد دنیای درونی قهرمان داستان می‌شود و به خوبی به روانکاوی او می‌پردازد، غ
در این داستان در هم آمیختگی موضوعات اجتماعی، فلسفی و سبک داستان در داستان و نوشتن به سبک شاعرانه به‌کار گرفته شده‌است و حتی این سبک داستان در داستان را می‌توان یک امپرسیونیستی ادبی دانست چرا که راوی با درک و لمس کوچک موقعیتها در زمان حضورش در روستا، یک زندگی و موضوع کامل در گذشته را دوباره بنا می‌نهد و از آن سرمست می‌شود.

پ. ن: کتاب مرواربدهای پشیمانی در سال ۲٠٠۹ نوشته‌ شده‌است و نام اصلی کتاب #چندتایی_از_صدها_پشیمانی می‌باشد.
          
ندا پسندید.