بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدصدرا ریماز

@msr

20 دنبال شده

26 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                کتاب دو سوال محوری دارد
چرا ما باید توسعه پیدا کنیم؟
آیا توسعه به روش های معمول، با تکامل روحی و معنوی مدنظر اسلام سازگاری دارد؟

آوینی در جای‌جای کتاب، مشهورات زمان را مورد تردید قرار می‌دهد.

کتاب با بحث در مورد معنای توسعه آغاز می‌شود. و در مورد آرمان توسعه یافتگی، یعنی مصرف بی‌کران و فراغت و گریز از کار و لذت، صحبت می‌کند.

سپس به اقتصاد در دوران مدرن می‌پردازد. و در مورد اصالت یافتن اقتصاد و دیکتاتوری آن، شرکت‌های چند ملیتی، پول و بانک سخن می‌گوید. در آخر این بخش هم از سودپرستی به عنوان بنیان اقتصاد آزاد بحث می‌کند.

در ادامه به بحث در مورد نظام آموزش مدرن می‌پردازد. و اینکه چگونه این نظام در راستای پیشبرد توسعه اقتصادی شکل گرفته است. همچنین در این بخش به رد نظریه انسان از نسل میمون به عنوان نمونه‌ای از گزاره‌های خرافی علم جدید می‌پردازد.

در آخر کتاب را با  تحلیل تاریخ براساس آیه انا لله و انا الیه راجعون به پایان می‌برد.
        
                "چگونه دانایی‌مان را به دارایی تبدیل کنیم؟" سوال محوری کتاب است.

نفس ناطقه‌ی انسان، تکویناً در همه‌ی عوالم، برزخ و قیامت، حاضر است. تکوینی، مثل حضور نفس در ضربان قلب، ما برای تپیدن قلب اراده نمی‌کنیم، ولی نفس ما آن را اراده می‌کند. 
اما آنچه مهم است، حضور تشریعی ما در همه‌ی عوالم است. تشریعی، مثل اینکه اراده می‌کنیم دست خود را روی سر خود بگذاریم.

هدف دین حضور تشریعی و ارادی ماست در همه‌ی عوالم.

برای اینکه خود را در این عوالم احساس کنیم دو کار باید انجام دهیم.
یک. رفع موانع و دو. به صحنه آوردن عوامل تحقق است
از موانع سیر به سوی عالم غیب، یکی زمان زدگی ماست. این که درگیر خاطرات گذشته و آرزو‌های آینده هستیم. در صورتی که حقایق عالم معنا فوق زمان و مکان است. زمان زدگی باعث، کثرت زدگی ما می‌شود.
بعد از انصراف از دنیا، با دو ویژگی کثرت و زمان‌مندی، باید متوجه اسما الهی شد. برای این‌کار، قلب ما باید تمام سکنات و حرکات عالم و آدم را به حق نسبت دهد، و متوجه باشد که پروردگار عالم براساس سنن و انوار خود عالم را مدیریت می‌کند.

برای به فعلیت رساندن باورهای دینی‌مان باید چهار مرحله را طی کنیم.
۱. طلب دائم برای رسیدن به حقایق
۲. مجاهده دائم برای رفع حجاب
۳. اطاعت دائم 
۴. ذکر دائم
این‌ها را باید ملکه‌ی خود کنیم.

آفت دین، حسد، عجب و فخر است. نه از این جهت که اخلاق‌های زشتی هستند. از این نظر که مانع سیر ما به سوی عوالم بالا هستند.
        
                نادر می‌گوید: همیشه خجلت‌زده به خود گفته بودم، آنکس که جبهه‌ی میهنش و میدان رزم دلاوران سرزمینش را ندیده است می‌تواند خیلی چیزها باشد، اما قطعاً نویسنده سرزمینش نیست. 
برای همین به همراه ابراهیم حاتمی‌کیا راهی جبهه می‌شود. در مستند "بار دیگر، مردی که دوستش می‌داشتم"، حاتمی کیا می‌گوید کارت عبور سپاه برای نادر جعل کرده و او را قاچاقی به جبهه برده است.
این یادداشت‌ها برای من، گزارش حیرتِ یک شاعرِ شهریِ صادق بود. حیرت از خلوصِ بچه‌های سرگردان در جبهه‌های جنوب. حیرت از بایزید بسطامی‌های قرن پانزدهم هجری. حیرت از آقایشان حسین.
همیشه حسرت این را داشته و دارم که یکبار دنیا را از چشمان نادر ابراهیمی بینیم، از بس که این مرد حقیقت‌بین است.
جای‌جای کتاب پر است از نقد به شبه روشنفکری ایرانی. به خاطر تحریم و ندیدن دفاع مقدس. البته نقد که نه، تخریب.
اما امروز همان روشنفکران به تحریف نادر نشسته‌اند. با چاپ کتاب‌های عاشقانه او با رنگ‌ها و قطع‌های مختلف و تبلیغات پر سر و صدا برای آن‌ها، و چاپ نکردن کتاب‌های استعمارستیز و استحمارستیزش، مثل همین کتاب. انگار که نادر یک آدم گاگولِ عاشق پیشه است و هیچ کاری به اطرافش نداشته. یکی مثل خودشان و برخلاف چیزی که بود.

" این جنگ، قبل از هرچیز، یک نکته‌ی بسیار بنیادی از یاد رفته را به یاد همه ما می آورد. و آن اینکه ما ملتی ترسو، بزدل، تو سری خور، تریاکی، تسلیم و بی حمیت  نیستیم،  و سپس این نکته را، که ایمان، انگیزه و اسلحه‌ی عظیم و خطیری‌ست برای تهی دستانه و غیرتمندانه جنگیدن و پیروز شدن ..."
        
                برداشت من از کتاب:
آرزوها، اعمال، نیات و رفتارهای ما ریشه در عالَم ما دارد. 
عالَم انسان‌ها براساس موضع‌شان نسبت به عالَم شکل می‌گیرد. اگر نظر انسان به جنبه وحدانی عالَم، یعنی وجود، باشد، عالَم او، عالَم دینی است. در عالَم دینی گذشته و آینده وجود ندارد و انسان در مقام حال یا بقا است.
فلسفه دستورات دین، وارد کردن انسان به عالَم دینی و حفظ و رشد آن است. ترک گناه و انجام عمل صالح برای  کسی که وارد عالَم دینی شده است، طبیعی است و جای هیچگونه اما و اگری در آن نیست. محرک او دیگر حق خودش یا حق دیگری نیست، حق خداست. اگر فعالیت اجتماعی هم دارد برای این است که از عالَم دین خارج نشود. در عالَم دین حکمت به او افاضه می‌شود و دیگر در ظاهر حوادث نمی‌ماند و به قاعده‌ها و سنن الهی توجه دارد.

اگر توجه انسان به وجود نباشد، لاجرم توجهش به کثرت است. کثرت هم عالَم انسان را متزلزل می‌کند و موجب دل‌مردگی و خستگی انسان می‌شود. ریشه پوچی بشر مدرن را باید در همین کثرت زدگی او دید. بحران‌های زیست محیطی ریشه در همین روحیه بشر مدرن دارد، همه چیز باید در خدمت تمتع بیشتر او باشد.

انسان اگر خود را یافت دیگر نمی‌خواهد به چیزی برسد. تحرک انسان در خودیابی اوست. 
و کمال انسان خودیابی است.
        
                عین صاد می‌گوید بعضی‌ها دنبال آنند که برای خود عشقی بسازند. اما مگر ما بی‌عشقیم. ما از عشق‌ها سرشاریم. نشانش هم همین دویدن‌های ماست برای پول، لذت و قدرت. مسئله "کدام معشوق؟" است. ما باید آن‌ها را با هم مقایسه کنیم و آن را که پاسخگوی تمام نیاز‌های ماست، انتخاب کنیم. 

حالا تو نیاز به خلوتی داری تا خودت را مرور کنی، نیاز‌های خودت را بیابی و ارزیابی‌ای از استعدادهایت داشته‌باشی. و اینکه آیا راهی که دیگران جلوی پایت می‌گذارند، راه درستی است؟
با این خلوت تو باید تلاش برای شناخت معبودها را آغاز کنی. به فرض که به هر کدام از این معبودها روی آوری، چه چیز به تو می‌دهند؟ در مقابل چه ازت می‌گیرند؟
حال باید این معبودها را با هم بسنجی. سود کدام بیشتر است؟ کدام یک پاسخگو نیازهای بیشتری است؟
سوالی که اینجا پیش می‌آید این است که ملاک انتخاب ما چیست؟ ملاک حق است. خب پس حق چیست؟ حق را باید براساس نیازها شناخت. و برای شناختِ جامع نیازها باید از کسی کمک گرفت که تو و محیط اطرافت را آفریده و تنظیم کرده است.
تو با طی این مراحل به ایمان می‌رسی. تسلیم حق می‌شوی. یعنی بر عصیان، عصیان می‌کنی. 
با کسب ایمان از خودت متولد می‌شوی. و صاحب دو من می‌شوی. منی که بودی و منی که شدی. و به محض تولد، درگیری آغاز می‌شود. چون منافع دو من با هم متفاوت و متضاد است، برای همین است که درگیری اجتناب‌ناپذیر است.
و تویی که از دو تا شدن مسیر و درگیری همه‌جانبه به عجز و اضطرار رسیدی، منتظر بلاها و ضربه‌ها هستی تا تو را از این عجز نجات دهد.
و تازه این آخر کار نیست که در مراحل و کلاس‌های بالاتر، همین چیزهایی که تو را تا اینجا بالا آورده‌اند، سد راهت می‌شوند و باید به ریسمان خدا چنگ بزنی، تا خودش تو را بالا برد. 

عبادت، ریاضت، خدمت به خلق و شهادت مادامی که از امر او الهام نگیرد ارزش ندارد. مهم عبودیت است و اطاعت. صراط راه میانبر است به همین عبودیت و اطاعت. 
نقش ثابت ما عبودیت است و اطاعت. با این نقش ثابت می‌توانیم در هر جایی و هر شغلی حاضر شویم. البته اطاعت امر می‌خواهد. امر به مهم‌ترین کار تعلق می‌گیرد. و کاری اهمیت بیشتر دارد که زمانش محدود تر باشد، جبران و بدلی نداشته باشد، صاحبش بی‌ظرفیت‌تر باشد و نیازمند تر و سودش هم بیشتر. 
تو در هر لحطه به مهم‌ترین کار می‌پردازی، و هر گاه کارِ مهم‌تری یافتی، کارَت را تغییر می‌دهی.
با این دید دیگر اینکه کجا هستی اهمیت ندارد، این تو هستی که در هر موقعیت می‌توانی رشد کنی و یا خسارت ببینی. 

در این کتاب، تمام مراحل این مراحل را در ام‌الکتاب، سوره حمد، مرور می‌کنیم.
        
                خاطراتِ موتورسواری که شهید‌چمران، شهید حسن باقری و آقای‌خامنه‌ای ترکِ موتورش نشسته‌اند. و با دوست‌هایش، تلویزیون آقای‌خامنه‌ای را در استانداری اهواز بلند کردند.
خودش می‌گوید مجید‌سوزوکی و دار و دسته‌اش پیش ما بچه مثبت بودند.
تعریف می‌کند که روز هفده‌شهریور ۵۷ پس از قتل‌عام میدان ژاله، رفته‌است لاله‌زار سینما. حالا شما این شخصیت را تصور کنید ... و بعد یکی مثل چمران ‌می‌تواند از آدم‌هایی با این روحیات، رزمنده تربیت کند. چقدر جای خالی افرادی مثل چمران این روزها احساس ‌می‌شود.
به نظرم ویژگی‌ اصلی که این جور آدم‌ها دارند، با وجود کار‌های خلافی که شاید می‌کنند، انصاف و جوانمردی است. 
از آن طرف اگر آدم‌هایی با ظاهر درست، این ویژگی را نداشته باشند، حقیقتا هیچ فایده‌ای ندارد. مثل کمیته‌های به ظاهر مذهبی رشت که راوی کتاب را فقط به خاطر ظاهر غلط‌انداز و قضاوت نا‌به‌جا، کتک زدند، و من بعد از ۴۰ سال از رفتار آن‌ها خجالت کشیدم.
روایت نویسنده کتاب، خیلی خوب است و مخاطب اصلا متوجه مداخله او نمی‌شود و احساس می‌کند که انگار روبروی راوی نشسته است و دارد از زبان خود او می‌شنود.
        
                بر جاده‌های آبی سرخ حکایتی‌ست از میرمَهنای دوغابی . دلاورِ جنوبی، که برای استقلال وطن قیام کرد .

یک .این کتاب را یک وطن‌پرست واقعی نوشته است. وطن برای او حقیقت است . خون کسی که خیال بدی برای وطنت داشته باشد حلال است ، حتی اگر پدرت باشد . وطن‌پرستی برای او معنای زندگی‌ست . می‌گوید نمی‌شود به خدا ایمان داشته باشید ولی عاشق وطن‌تان نباشید  . وطن پرستی او ، آریایی‌بازی نیست ، پیف پیف کردن به عربها و غش کردن برای چشم آبی ها نیست . می گوید مغول‌ها با همه‌ی جنایت‌هایشان در ایران ، دربرابر اروپایی‌ها ، خیلی نجیب و آقا هستند . پس منتظر یک اثر وطن پرستانه باشید 

دو.میرمَهنا یک قهرمانِ ایرانی‌ست . با تمام ویژگی‌هایی که قهرمان های ما داشته اند . پهلوان است . با ستمگران خشن و سنگدل ، با مردم بذله‌گو و مهربان. یک مجاهدِ عارف.  افتاده در برابر خدا و گردن کشیده در برابر بیگانه .

سه . نویسنده،  محرکِ تاریخ را مردم می‌داند و اگر هم از دربارها می‌نویسد ، می‌خواهد ذلت و تباهی نهفته در آنها را نشان دهد . از تنفر مردم نسبت به حُکام ظالم می‌گوید و از اینکه حاضرند برای حاکم خوب هر فداکاری بکنند.

چهار.  کتاب پر است از جملاتی که سرنوشت را نفی می‌کند . می‌گوید ما کارهایی را آگاهانه یا ناآگاهانه انجام می‌دهیم ، نتیجه‌اش را سرنوشت می‌نامیم.
انسان را موجودی مختار و مسئول می‌داند.

پنج . بعضی مواقع شخصیت‌های منفی ، مثل تعزیه ، خود را با صفت‌های منفی توصیف می.کنند.

شش . روایت ابراهیمی، بسیار پاک است . از انسان‌های عاشقی می‌گوید که هوسباز نیستند . به نظرم این جمله نادر بیش از همه برای خودش صادق است 
ایرانی‌ها اهل طرب‌ند بدون مطرب و اهل مستی اند بدون می.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها