بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

صراط

صراط

صراط

4.7
67 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

140

خواهم خواند

84

کتاب صراط، نویسنده علی صفایی حائری.

لیست‌های مرتبط به صراط

نمایش همه
قرآن کریمتفسیر سوره حمدصراط

قرآنِ عزیز.

6 کتاب

قَدْ جاءَکمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کتابٌ مُبِینٌ. از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد. مائده، آیه ۱۵ این یک سال اخیر تاریک بودم. خیلی تاریک. ولی در این تاریکی قرآن برایم نور بود. نور. راستش را بخواهید من هیچوقت مواجهه صحیحی با قرآن نداشتم. قبل از دبستان روخوانی قرآن را یاد گرفته بودم. بعد هم از طرف مادرم وادار شدم به حفظ قرآن. ولی هیچوقت این کار را دوست نداشتم. اینکه باید آیه های نامفهوم عربی را مدام تکرار می‌کردم تا توی ذهنم بماند بدون اینکه بدانم چه می‌گوید. خسته شدم و ولش کردم. گذشت و چهارده، پانزده ساله که شدم به توصیه بزرگتری شروع کردم به تفسیر خوانی. تازه پیدا کرده بودم چیِ این قرآن را دوست دارم. حرف هایش را. این قرآنی که شناختم قرآن جدیدی بود. آن قرآنِ نامفهومِ سختگیرانه کودکی‌ام نبود. ولی آنموقع هم پُر بودم. می‌خواندم که پُر تر شوم. ظرفی برای بهره بردن نداشتم. ولی سالی که گذشت... خالی شده بودم... از همه چیز. تهی بودم و حفره هایی هم در وجودم پیدا شده بود. تنها پناهم همین تفسیر خوانی ها بود. تنها چیزی که برایم باقی مانده بود. تشنه بودم. و هر آیه‌ای که تلاوت شد مثل جرعه آب گوارایی نشست بر تشنگی وجودم... دانه به دانه آیه ها را بوسیدم و گذاشتم جایی توی قلبم. توی قلبِ مهر خورده و بیمارم. قادر نیستم بگویم این آیه ها با من چه کردند. فقط انگار درست برای من نازل شده بودند. درست به موقع می‌آمدند و می‌نشستند جایی که باید بنشینند. و زخمی را التیام می‌دادند. این ها را که می‌گویم، نه اینکه واقعاً هم زیاد قرآن خوانده باشم...نه. ولی همان آیه هایی که خوانده‌ام و می‌خوانم را هم مثل گنج عزیزی توی دلم نگه می‌دارم و گاه به گاه برای خودم تکرارشان می‌کنم. آن‌قدر که گاهی بعضی هایشان را حفظ می‌شوم. بدون اینکه بخواهم. اول خیال می‌کردم این چیزی که دارد وجودم را سیراب می‌کند تفسیر مطهری و صفایی حائری است. ولی بعد دیدم این چیزی که خواندم نه مطهری بود نه صفایی حائری. که آثار دیگر همین ها در برابر تفسیر هایشان برای من مثل قطره‌ای بود مقابل دریا. این چیزی که خواندم قرآن بود. خودِ قرآن. قرآنِ عزیز. نورِ عزیزم در دوران تاریکی.

یادداشت‌های مرتبط به صراط

            عین صاد می‌گوید بعضی‌ها دنبال آنند که برای خود عشقی بسازند. اما مگر ما بی‌عشقیم. ما از عشق‌ها سرشاریم. نشانش هم همین دویدن‌های ماست برای پول، لذت و قدرت. مسئله "کدام معشوق؟" است. ما باید آن‌ها را با هم مقایسه کنیم و آن را که پاسخگوی تمام نیاز‌های ماست، انتخاب کنیم. 

حالا تو نیاز به خلوتی داری تا خودت را مرور کنی، نیاز‌های خودت را بیابی و ارزیابی‌ای از استعدادهایت داشته‌باشی. و اینکه آیا راهی که دیگران جلوی پایت می‌گذارند، راه درستی است؟
با این خلوت تو باید تلاش برای شناخت معبودها را آغاز کنی. به فرض که به هر کدام از این معبودها روی آوری، چه چیز به تو می‌دهند؟ در مقابل چه ازت می‌گیرند؟
حال باید این معبودها را با هم بسنجی. سود کدام بیشتر است؟ کدام یک پاسخگو نیازهای بیشتری است؟
سوالی که اینجا پیش می‌آید این است که ملاک انتخاب ما چیست؟ ملاک حق است. خب پس حق چیست؟ حق را باید براساس نیازها شناخت. و برای شناختِ جامع نیازها باید از کسی کمک گرفت که تو و محیط اطرافت را آفریده و تنظیم کرده است.
تو با طی این مراحل به ایمان می‌رسی. تسلیم حق می‌شوی. یعنی بر عصیان، عصیان می‌کنی. 
با کسب ایمان از خودت متولد می‌شوی. و صاحب دو من می‌شوی. منی که بودی و منی که شدی. و به محض تولد، درگیری آغاز می‌شود. چون منافع دو من با هم متفاوت و متضاد است، برای همین است که درگیری اجتناب‌ناپذیر است.
و تویی که از دو تا شدن مسیر و درگیری همه‌جانبه به عجز و اضطرار رسیدی، منتظر بلاها و ضربه‌ها هستی تا تو را از این عجز نجات دهد.
و تازه این آخر کار نیست که در مراحل و کلاس‌های بالاتر، همین چیزهایی که تو را تا اینجا بالا آورده‌اند، سد راهت می‌شوند و باید به ریسمان خدا چنگ بزنی، تا خودش تو را بالا برد. 

عبادت، ریاضت، خدمت به خلق و شهادت مادامی که از امر او الهام نگیرد ارزش ندارد. مهم عبودیت است و اطاعت. صراط راه میانبر است به همین عبودیت و اطاعت. 
نقش ثابت ما عبودیت است و اطاعت. با این نقش ثابت می‌توانیم در هر جایی و هر شغلی حاضر شویم. البته اطاعت امر می‌خواهد. امر به مهم‌ترین کار تعلق می‌گیرد. و کاری اهمیت بیشتر دارد که زمانش محدود تر باشد، جبران و بدلی نداشته باشد، صاحبش بی‌ظرفیت‌تر باشد و نیازمند تر و سودش هم بیشتر. 
تو در هر لحطه به مهم‌ترین کار می‌پردازی، و هر گاه کارِ مهم‌تری یافتی، کارَت را تغییر می‌دهی.
با این دید دیگر اینکه کجا هستی اهمیت ندارد، این تو هستی که در هر موقعیت می‌توانی رشد کنی و یا خسارت ببینی. 

در این کتاب، تمام مراحل این مراحل را در ام‌الکتاب، سوره حمد، مرور می‌کنیم.
          
            اگر مفاهیم این کتاب در کتاب های درسی  قرار میگرفت، به جرات میتوان گفت با یک جامعه با پیشرفت چند برابری رو به رو بودیم. در کتاب صراط درس های مختلفی را یاد میگیریم. از نیاز اساسی هرکس یعنی خودشناسی به خوبی گفته شده. نیازی که در بین ما یا به طور کلی دیده نمیشود و یا اشتباه بیان می گردد.
همچنین در مورد چگونگی و چرایی انتخاب ها در زندگی، انتخاب اهداف، مسیر، نقش و شغل مطالب بسیار خوبی در این کتاب آمده است.
صراط، یک نقشه راه است. انسان را با نقش اصلیش یعنی عبودیت به خوبی آشنا میکند و بسیاری از تضادها و تناقض های فکری را از بین میبرد.
حقیقت وجودی یک انسان را به خودش نشان می دهد تا خود و ارزشو والایش را بشناید تا هدر نرود!
انسانی که اگر خوش را بشناسد، میتواند کارهای بسیار بسیار بزرگی در این عالم رقم بزند
و اگر خودش را نشناسد، مدام زمان و نعمات مختلف را هدر میدهد و عمر را بیهوده میگذراند

If the concepts of this book were included in the textbooks in schools, we were facing a society with many times more progress. In Sarat's book, we learn different lessons. Everyone's basic need for self-knowledge is well stated. A need that is not seen or mispronounced among us in general.
The book also discusses how and why choices in life, choice of goals, direction, role and job.
Sarat is a road map. It acquaints man well with his primary role of worship, and removes many contradictions and intellectual contradictions.
The truth of the existence of a human being shows itself so that it can hear itself and its high value so that it is not wasted!
A human being who, if he knows good, can do very, very great things in this world
And if he doesn't know himself, he constantly wastes time and blessings and spends his life in vain.
          
                کتاب‌های عین صاد فوق العادس. فقط باید خوند و روی تک تک جمله‌ها  فکر کرد. 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            یادم است یک‌جایی در پستوهای نوت گوشی‌ام در متنی نوشته‌ام که به نظرم بهترین کتاب‌های غیرداستانی آن‌هایی‌اند که فکر آدم را کار می‌اندازند. یک صفحه‌شان را که می‌خوانی دیگر نمی‌توانی ادامه بدهی. باید راه بروی و هضمش کنی و با تجربه‌ی خودت تطبیقش بدهی. ذهنت دوروبر‌ جمله‌ها می‌چرخد و مفاهیم را پر و بال می‌دهد. 
«صراط» دو سالی می‌شود که کتاب بالینی من است. نمی‌دانم در این دو سال چند بار خواندمش. حتی دیگر نمی‌دانم چه چیزهایی توی کتاب بوده و چه چیزهایی برداشت‌های خودم است. مرزهایش برایم گم شده. شب‌هایی بوده که کتاب را خوانده‌ام و توی ذهنم مشاجره‌ی مفصلی با نویسنده کرده‌ام. خیلی جاها حتی حرفش را قبول نکرده‌ام. جنگیده‌ام و زمین‌ خورده‌ام و دوباره بلند شده‌ام. یک تصویر افسانه‌ای از خواندن این کتاب در ذهنم دارم که احتمالا کس دیگری اگر بخواند هیچ وقت تجربه‌اش نمی کند🤝
امشب که دارم این متن را می‌نویسم می‌شود دقیقا ۲۴ سال که از فوت نویسنده گذشته. نثر کتاب قدیمی و بعضی جاها نچسب است اما هنوز محرک فکرهای خواننده‌ی ۲۴ سال بعد می‌شود. برای کتاب چه ارزشی از این بالاتر؟