بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Elay Chamani

@limoonch

6 دنبال شده

17 دنبال کننده

                      در فضایی که از هر کتاب میگیرم زندگی میکنم.
                    

یادداشت‌ها

                ۲ داستان که وجه اشتراکشان پسری به اسم هانس است؛ که ناگهان خود را میان قصه ای به مثال قصه های پریان میابد. با رو شدن هر ورق جمله ای جدید به داستان اضافه میشود که در ابتدا بی ربط اما در نهایت خط سیری بسیار منظم را ایجاد میکنند،هنگامی که "راز فال ورق"ها نمایان میشود..

کلا حس و حال رمان های یوستین گوردر تلفیقی خیلی زیبا از فانتزی و فلسفه است. بجای اینکه مجبور باشی از میان کلمات قلمبه سلمبه چیزی فیلسوفانه کشف کنی،مینشینی و با قصه ای جذاب همراه میشوی و در نهایت فلسفه پشت نوشته ها در تو رسوخ میکند.
این کتاب هم مثل قبلی ها اصلا نتوانستم زمین بگذارم.مدت ها پیش خریده بودمش اما فکر میکردم کتاب سنگینی باشد. برای دستگرمی چند خطش را خواندم و یکهو دیدم چنان غرق شده ام که چیزی به پایانش نمانده.
شاید حس این کتاب را به جرعه ای نوشابه رنگین کمان تشبیه کنم،خودتان بعد از خواندنش میفهمید :)
پ.ن: تقریبا رگه های از شباهت با کتاب جزء از کل را احساس کردم،صرفا شاید چون هردو داستان، پدر و پسری که فیلسوفانه حرف میزنند دارد.
اما خب اگر آن را دوست داشتید و بعلاوه از خواندن قصه های افسانه ای لذت میبرید،قطعا پیشنهادش میکنم.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Elay Chamani پسندید.
            «اگر در زندگی موفق نبودید، حداقل مرگ موفقی داشته باشید.»
ژان تولی کتابش رو با ایده ی خاصی در سبک کمدی سیاه شروع میکنه ، مغازه خودکشی! مغازه ای که در عصر افسردگی بشریت به آدم ها کمک می‌کنه راحت تر بمیرن!
این سبک و سیاق برای من تازگی داشت ، اما به نظرم نویسنده حق مطلب رو ادا نکرد .. شخصیت پردازی و توصیف حالاتِ شخصیت ها بسیار ضعیف بود.. گرچه پایان تامل برانگیز و عمیقی داشت.
اما ضعف در داستان سرایی نباید چشم مارو به پیام های داستان ببنده ، شاید بتونیم همچین برداشتی از کتاب داشته باشیم که در بدترین و افسرده ترین جامعه ، وجود حتی یک انسان شاد (یا انسانی که تظاهر به شادی میکنه) چقدر بر زندگی بقیه تاثیر گذاره ؛ و یا این پیام رو دریافت کنیم که در یک شرایط ثابت نگاه ما باعث میشه چه حس و حالی به زندگی داشته باشیم ، در همون جامعه و محیط افرادی بودن که ترجیح میدادن نیمه خالی لیوان رو ببینن و الن هم وجود داشت که نیمه پر لیوان رو ببینه..
بسته به نگرش هر فرد پیام های مختلفی از این کتاب میشه گرفت.
          
Elay Chamani پسندید.
Elay Chamani پسندید.
            داستان با شوک شروع میشه اینکه اول تو درک کنی سندرم قفل شدگی چیه و ناگهان در سیل عظیمی از ناباوری قرار بگیری ... خوندن کتاب این حس رو بهم القا میکرد که مثل یک مرتاض هندی در حال شکنجه ای خودخواسته ام ، دلم میخواست خوندنش رو رها کنم اما بطرز عجیبی در امواج دریای ساحل برک، جایی که اکثر ماجرای کتاب در اون اتفاق میوفته غوطه ور میشدم و نمیتونستم راهم رو به دنیای بیرون پیدا کنم ! واقعی بودن این داستان باعث میشد که تلاش کنم تا هر آن با شخصیت اصلی یعنی ژان دومینیک همذات پنداری کنم بلکه عاجزانه بتونم احساسش رو درک کنم، زمانی که از اعماق سکوت رقت باری که بسان پیله ای اون رو دربرگرفته و اجازه رهایی فریادهای درونیش رو نمیده و با این وضعیت بازهم به هر طریقی میجنگه تا در آخرین روزهای زندگی داستان حیاتش رو به کمک پرستار دلسوزش با روش سختی  به نگارش دربیاره ،نهایتا باوری بهم هدیه کرد، اینکه در هر شرایطی هستی فقط بودنته که اهمیت داره و کافیه بخوای تا تاثیر خاص وجودت رو بر صفحه روزگار نقش بزنی ...
          
            ۲ داستان که وجه اشتراکشان پسری به اسم هانس است؛ که ناگهان خود را میان قصه ای به مثال قصه های پریان میابد. با رو شدن هر ورق جمله ای جدید به داستان اضافه میشود که در ابتدا بی ربط اما در نهایت خط سیری بسیار منظم را ایجاد میکنند،هنگامی که "راز فال ورق"ها نمایان میشود..

کلا حس و حال رمان های یوستین گوردر تلفیقی خیلی زیبا از فانتزی و فلسفه است. بجای اینکه مجبور باشی از میان کلمات قلمبه سلمبه چیزی فیلسوفانه کشف کنی،مینشینی و با قصه ای جذاب همراه میشوی و در نهایت فلسفه پشت نوشته ها در تو رسوخ میکند.
این کتاب هم مثل قبلی ها اصلا نتوانستم زمین بگذارم.مدت ها پیش خریده بودمش اما فکر میکردم کتاب سنگینی باشد. برای دستگرمی چند خطش را خواندم و یکهو دیدم چنان غرق شده ام که چیزی به پایانش نمانده.
شاید حس این کتاب را به جرعه ای نوشابه رنگین کمان تشبیه کنم،خودتان بعد از خواندنش میفهمید :)
پ.ن: تقریبا رگه های از شباهت با کتاب جزء از کل را احساس کردم،صرفا شاید چون هردو داستان، پدر و پسری که فیلسوفانه حرف میزنند دارد.
اما خب اگر آن را دوست داشتید و بعلاوه از خواندن قصه های افسانه ای لذت میبرید،قطعا پیشنهادش میکنم.
          
Elay Chamani پسندید.
Elay Chamani پسندید.
            داستان کوتاهی عالی، درجه‌ی یک و ممتاز.
خواندن داستان کوتاهی در این حجم در حالت عادی شاید کمتر از نیم ساعت زمان نیاز داشته باشد، اما به شکلی این داستان برای من مرموز و جذاب بود که آرام و با لذت خواندمش. 
به خاطر کوتاهی داستان به داستان ورود نمی‌کنم
اما تنها به این مورد اشاره می‌کنم که: شخصیت اصلی داستان همان‌قدر برایم شخصیت جالبی داشت که «بارنی» در سریال «چگونه با مادرتان آشنا شدم» برایم جالب بود، رفتاری کاملا عکس چیزی که به آن علاقه داشت!  ضمنا حین و پایان داستان هم من را به یاد صادق‌خان هدایت و یکی از داستان‌های کوتاهش انداخت...

کارنامه
تمام استانداردهایی(شروع خوب، پرداخت مناسب، اندازه گویی، جمع‌بندی و پایان خوب) که برای یک داستان کوتاه خوب و کامل در نظر گرفته‌ام را در خود داشت و برای همین نمره‌ی کامل را برایش منظور می‌کنم و خواندنش را به تمام دوستان کتاب‌خوانم پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایل ای‌پاب کتاب به زبان انگلیسی به همراه یک فایل پی‌دی‌اف ترجمه‌ی دستی(ترجمه‌ی سریع، بدون ویراست و حروف‌چینی) را در کانال تلگرام برای‌تان آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن‌‌ها را از لینک‌های زیر دانلود نمایید:

فایل ای‌پاب به زبان انگلیسی
https://t.me/reviewsbysoheil/457

فایل پی‌دی‌اف نسخه ترجمه‌ی دستی، بدون ویراست و حروف‌چینی
https://t.me/reviewsbysoheil/458

یکم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
          
Elay Chamani پسندید.
Elay Chamani پسندید.
Elay Chamani پسندید.
            شمایل یک پرسه‌گرد حرفه‌ای

سلینجر در درخشان‌ترین اثر خود، به سراغ آشناترین فیگور در رمان ‌نویسی می‌رود؛ «پرسه‌گَرد». پرسه‌گردِ او این بار نه مثالِ دون‌کیشوت و مادام بوواری در جهانِ ذهنیِ حاصل از گم کردن واقعیتِ جهان و خیالِ ادبیات می‌گردد، که هم‌چون مردِ/عاشقِ شب‌های روشن، یکتاپیراهن، شب و روز خیابان‌ها را گز می‌کند و در ذهنش حرف می‌زند. اما «هولدن» نه تنها، که یک طردشده، یک ناخواستنی است. پر از خشم، پر از سرخوردگی، طَرفی از این زندگیِ چند ساله‌اش نبسته، جامانده پیش «اَلی» و دلتنگ برای «فیبی»، دنبال تسکین‌های موقت؛ از سیگار پشت سیگار تا دیدارهای تصنعی با «سالی»، حل‌نشده در نظم سفت‌وسخت و عاری از خلاقیت مدرسه، البته دیوانه‌ای از جنس برادرهاش با بروزی متفاوت، اما در عین ناامیدی امیدوار، چرا که «امید برای نومیدان است». 
در جامعه‌ی تا خرخره اشباع‌شده از نظمی مدرنیستی و ارزش‌های یک‌دست‌کننده، سلینجر توانست قهرمانی عاصی بپروراند که از بین درس‌هایش فقط ادبیات را نمره آورده و خود را در تصاویر ذهنی‌اش آن پالیزبانی می‌بیند که از بچه‌ها نگهداری می‌کند در دشت، مبادا که آسیبی ببینند. او که خود به‌اجبار از کودکی به بزرگسالی و خشونتِ در پیِ آن رانده شده _مگر در چنین زمانه‌ و جامعه‌ای، دیگر می‌توان کودکیِ معصومانه داشت و در سِیری طبیعی‌ از آن گذر کرد؟_ به این تصویر ذهنی پناه می‌برد گو که التیامی می‌جوید. این التیام‌خواهی در دیدار با خواهر کوچک‌ترش، «فیبی»، نیز دیده خواهد شد، که مدام، در ناخودآگاه داستان، ترسِ برادرِ کوچک‌ترِ رمان فرانی و زویی را با خود دارد؛ که مبادا دختر کوچک خانواده هم «مثل ما برادرها خل از آب دربیاد». عجیب نیست چنین رمانی مذموم و ممنوع شود در چنان جامعه‌ای، برون‌آمده از جنگ جهانی دوم، به‌مثابه‌ فاتحی نجات‌دهنده و نقطه‌گذارِ جنگ و شروع‌کننده‌ی صلحِ فراگیر با بمیِ اتم. آفرینش «هولدن» یک نه بزرگ بود به همه‌ی آن‌چه نظم حاکم می‌خواست تلقین کند با خود به ارمغان آورده است، یک نه که خود را تسری داده است تا هفت هشت دهه بعد از خود، زمانه‌ی پر از مَرغوایِ جنگِ ما، زمانه‌ی جافی.