مینو

@Mino

12 دنبال شده

19 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

مینو پسندید.
            «بچه ها می ترسند، فکر می کنند حالا که چند قدم دور شدم، می خواهم فرار کنم. موریانه «فرار» از كجا افتاد به جان خانواده ی ما؟»
مار و پله روایتی است از زندگی مدینه رخشانی، زنی که به دعوت پسر دایی اش حسن به دولت اسلامی روی می آورد و ادمین کانال داعش در ایران می شود. مار و پله اختصاص دارد به زمانی که او بازداشت شده است و خاطرات خودش را در بازجویی ها بیان می کند.
اولین و حتی مهم ترین چیزی که راجع به کتاب می توانم بگویم، قالب و محتوای آن است. طبیعتا می شود گفت جزو دسته کتاب های زندگینامه محسوب می شود و موقع بررسی آن باید به این موضوع توجه کرد. اما جالب اینجاست که وقتی کتاب را می خواندم، حالتش با تمام کتاب های این چنینی که قبلا خوانده بودم فرق داشت و انگار رمان می خواندم. درباره ی محتوا هم جذاب ترین بخشش برای من این بود که جلوه ی جدیدی از یک داعشی دیدم و تصورم از حالت تک بُعدی مردانی با ریش های قرمز و چهره هایی وحشی و ترسناک در سرزمین شام، خارج شد و زن مشهدی لاغر اندامی در افغانستان هم با یک کانال تلگرامی توانست عضوی از دولت اسلامی باشد و در ذهنم به عنوان یک داعشی جا بگیرد.
خارج از ماجراهای داعش و آشنایی با آنها، با قشر کمتر دیده شده ای از جامعه هم روبرو بودیم. تقریبا هیچ یک از اتفاقات و رفتار های خانواده ی مدینه برایم قابل درک نبود. زندگی با این همه خلاف و کثافت. پدری که دخترش را با کمربند می زد و مادری که مواد قایم می کرد، پسری که سی دی های رقص و خوانندگی دختران افغان را می دید و دختری که فاضله شده بود و به دولت اسلامی پیوسته بود. از طرفی دیگر هم با نحوه ی بازجویی ها و شرایط زندانی ها آشنا می شدیم. به شخصه فکر نمی کردم رفتار مأموران امنیتی و مراقبین زن با زندانی ها انقدر خوب باشد! برخی از آنها مثل سیمین که با مدینه خیلی دوستانه رفتار می کردند.
اما با این وجود پردازش شخصیت ها کمی اشکال داشت. از نظر خلق و خویی به طور کلی خوب بود و می شد تصوری از شخصیت ها داشت؛ هر چند این درباره ی خود مدینه خیلی صدق نمی کرد زیرا در طول کتاب به واسطه ی دروغ هایی که گفت ذهنیت های مختلفی نسبت به او پیدا می کردیم که در نهایت ممکن بود نابود شوند، البته این درباره ی مدینه جذابیت محسوب می شود و نقطه ضعف نیست. اما درباره ی سایر شخصیت ها و مدینه از نظر ظاهری متاسفانه شخصیت ها خیلی خوب پرداخته نشده بودند و نمی توانستیم درباره ی افرادی مثل محمد، احمد، سودابه، الیاس، حسن و حتی خود مدینه تصویر خاصی در ذهنمان بسازیم، مگر بر اساس داده هایی که از رفتارشان داشتیم. حالتی که من از خود مدینه هم به یاد دارم بیشتر بر اساس توصیفی بود که از نویسنده کتاب درباره ی او شنیده بودم. 
نکته ی منفی که شاید بسیاری از مخاطبان را هنگام خواندن کتاب اذیت کند، پرداختن بیش از حد به جزئیات در قسمت هایی از کتاب بود. شروع داستان جذاب بود و خواننده دوست داشت که اطلاعات بیشتری درباره ی شخصیت اصلی به دست بیاورد و با او همراه شود، اما بعد از دستگیری مدینه و شروع بازجویی ها رفته رفته کمی ماجرا کسل کننده شد. حالت های تکراری مدینه و زندان و سوال های جزئی بازجو، در این امر تاثیرگذار بودند. البته که از دل این موارد، نکات مفیدی هم استخراج می شد ولی به هر حال می شد که با کمتر کردن این جزییات در برخی قسمت ها، به جذابیت کتاب افزود.
از نظر ساختار ظاهری، نسخه ای که من داشتم جلد جالبی داشت و تصویر زنی با پوشیه، پرچم داعش و علامت تلگرام بود که اینگونه کلیتی از محتوای داخل کتاب را در اختیار خواننده قرار می دهد و در عین حال زیبا و جذب کننده هم هست. نوع چاپ و نوشته ها هم خوب بود، اما در بعضی قسمت ها دیالوگ ها کمی نامفهوم نوشته شده بودند و در این باره خواننده ممکن است گاهی دچار مشکل در پیدا کردن طرفین گفت و گو شود.
در کل کتاب فوق العاده زیبا و غافلگیر کننده ای بود که با وجود تمام نکات مثبت و منفی اش، ارزش یک بار خواندن برای هر فردی با هر سلیقه ای را دارد؛ هم از جهت داستان نفس گیر و جذاب و هم اطلاعات زیادی که درباره ی داعشی ها می توان به دست آورد.
«ماه آسمان و بیست و سومین پیمانه ی عمر من با هم کامل می شوند. امشب 24 ساله می شوم. من بچه ی چله ی زمستانم. بیابان با نور ماه، روشن است. مثل تمام سال های قبل، امسال هم دربه درم…»
          
مینو پسندید.
            « بعد از نماز، چیزی ندارم به خدا بگویم جز این‌که؛ خدایا من همه‌چیزو خراب کردم، تو بساز و آباد کن! »
تا به حال کتاب های زیادی در مورد داعش و اعضای گروهک های آن نوشته شده. اما آیا تا به حال در مورد ادمینِ کانال های داعش در تلگرام چیزی خوانده اید؟ آیا فکر این را کرده‌اید که ممکن است آن ادمین زن باشد؟ درحالی که هیچ زنی حق ورود به کانال های داعش را ندارد؟ هیچ کس از پشت‌پرده ی کار های  داعش خبری ندارد. اما خانمِ ادمین؛ مدینه، زنی بیست و سه ساله که داعشی بوده، و با دو بچه از دست آنها فرار کرده، حقیقت های پشتِ‌پرده را برای شما فاش می‌کند. اینکه عقاید و ارزش های داعش کاملا برعکس چیزهایی‌ست که به عموم نشان می‌دهند...

موضوع داستان خیلی جذاب بود. همانطور که گفتم، کتاب در مورد داعش زیاد نوشته شده است. اما این کتاب با دیدی متفاوت ما را به عمق اتفاقات داعش می‌برد و با این تفاوتش در میان کتاب هایی که در مورد همین نوشته شده‌اند، می‌درخشید. در ضمن اینکه با ماموران اطلاعت اشناییت پیدا می کردیم خیلی خوب بود.
با این کتاب ما پایمان را در کفش شخصیت اصلی یعنی مدینه می‌گذاشتیم. زنی که پس یک عالمه فعالیت برای داعش، از دست آنها فرار كرده و حالا هم زندانی است. احساسات او را فهمیدیم و هزاران بار بابت اینکه جای او نیستیم خداراشکر کردیم.
قلم نویسنده خیلی خوب و روان بود و از آنجایی که معلم خودمان است اورا بسیار تحسین می‌کنم :). اما یک نکته ی ریزی در نگارش داشت. آن هم اینکه در بعضی از قسمت ها یکدفعه محاوره می‌شد. مثل: وقتی کسی رو حذف می‌کنند که به خلیفه توهین کنه. البته که می توان از این ایراد چشم پوشی کرد.
پیرنگ داستان خوب بود. از جای خوبی شروع شده بود و در جای مناسبی تمام شده بود و از آنجایی که یک جورهایی زندگی نامه است، نقطه اوج نداشت. برای گره های داستان به اندازه ی کافی توضیح داده شده بود و خواننده را خسته نمی کرد. هر اطلاعاتی را به موقع گفته بود و در داستان پرت نکرده بود. جزئیات هم به اندازه ی کافی بودند.
توصیفات داستان خوب بود. اما می توانست بیشتر باشد. زیرا روند داستان کمی حوصله سر بر بود و فقط مدینه از سلول می رفت به اتاق بازجویی و برعکس. 
اینکه داستان از زبان مدینه بود خیلی خوب بود. زیرا هم با احساسات خودش به خوبی همراه می شدیم و هم شخصیت ها خوب توصیف شده بودند. مدینه را از حرف هایش می فهمیدیم و دیگر شخصیت ها را هم از توصیفات مدینه.
پایان داستان خیلی خوب بود. زیرا سرفصل‌ش « مار و پله» بود و ما از همان سرفصل و توضیحات داخلش ارتباط اسم کتاب با داستان را فهمیدیم و این به نظرم نکته ی مثبتی است.
در اخر این کتاب را به همه معرفی خواهم کرد. زیرا اطلاعات زیاد و جالبی دریافت خواهید کرد... :)
          
مینو پسندید.
            اولین بار که سریال فرار از زندان را دیدم برایم تحسین‌برانگیز بود، با وجودی که می‌دانستم یک سریال آمریکایی است و می‌تواند خیلی چیزها را به صورت بسیار اغراق شده به خورد مخاطب دهد، مثلا هوش و نبوغ یک جوان آمریکایی را که در راه هدفی کاملا شخصی و خانوادگی به کار گرفته شده در قالب مفاهیمی مثل آزادی و مبارزه با ظلم به نمایش بگذارد.
البته قدرتِ رسانه‌ای مثل سینما و تلویزیون را نباید نادیده گرفت که با استفاده از ابزار اغوا‌کننده‌اش می‌تواند تاثیر قهرمانانِ پوشالی غرب را چندین‌برابر کند.
حالا این چند روز کتابی در دستم بود که بدون برخورداری از آن ابزار قدرتمندِ اغواگر به همان اندازه حیرت‌آور و غیرقابل باور است.
عملیا‌ت‌های چریکی، زندان‌های مخوف کومله و دموکرات، شکنجه‌های غیرقابل تصور، فرار از زندان، زنده ماندن بدون آب و غذا همه و همه خاطرات زندگی و مبارزه یک جوانِ کُردِ ایرانی است که هوش و نبوغش او را در زمان جنگ به یکی از مهره‌های ارزشمند هم برای نیروهای خودی و هم برای ضدانقلاب تبدیل کرده بود.

خاطراتی که به‌شدت خلاصه‌وار نوشته شده و حرف‌های نگفته زیادی دارد ولی با این‌حال آن بخش از خاطرات که مربوط به شناسایی توپ‌خانه‌ای‌ست که یک سال تمام مردم غیور سردشت را به خاک و خون می‌کشید ولی کسی نمی‌توانست محل استقرارش را پیدا کند، وقتی قهرمانِ کتاب عصبانی از آن همه ظلم و جنایت و بدون داشتنِ ماموریتی از جایی به تنهایی تصمیم به پیدا کردن محل توپ‌خانه می‌گیرد و اینکه با همراه بردن فقط یک نفر  در راه رسیدن به هدف چه رنجی به جان می‌خرد و در راه انهدام آن چه نبوغی به کار می‌گیرد فقط باید خوانده شود و همین بخش از خاطرات به تنهایل قابلیتِ تبدیل شدن به یک سریال چند فصلی را با همه جزئیاتش دارد.

و حتما مقایسه خنده‌داری است ولی باید گفت حیف که سعید سردشتی های واقعی و حقیقیِ ما به لطف کم‌کاری و مسئولیت‌نشناسیِ راویان دفاع مقدس کمتر از مایکل اسکافیلد های دروغین و پوشالیِ آن‌ها شناخته‌شده و محبوب هستند، آن‌هم نه در دنیا که جوان‌های خودمان از وجود چنین قهرمان‌های نخبه و نابغه‌ای بی‌خبرند.
قهرمانانی که تمام زندگی و جوانی‌شان را در راه خدمت به دین و اعتلای وطن هزینه‌ کرده‌اند.

نام‌شان جاوید و راه‌شان پُررهرو ..