داستانی درباره بی نیاز بودن از انتقاد و ستایش.
بله، نه تنها به انتقادهای مخرب دیگران توجه نکن بلکه خیلی هم خوشحالیت به ستایش شدن از جانب دیگران گره نخوره
تو بی نظیری، چون خدا تو را اینگونه خواسته
          

            داستانی برای ۷ تا ۷۷ سال 
فلسفه ی زندگی به زبان کودکانه 
این داستان سرگذشت کودک درون ماست تا باور کنیم کسی وجوددارد که بدون توجه به ظاهر دارایی ها یا مهارتهایمان به ما عشق می‌ورزد ،
دنیا به ما می‌گوید تو ارزشمند هستی «اگر باهوش باشی ،زیبا باشی 
یا مهارت های مختلف داشته باشی »
,اما خدا به ما می‌گوید تو بی نظیری« فقط به خاطر اینکه که بنده ی من هستی و تلاش میکنی در مسیر من  حرکت کنی.»
من کتاب رو برای دخترم تهیه کردم و از خواندنش لذت بردم 
کتاب برای کودکان و نوجوانان هست وروی اعتماد به نفسشون کار می‌کنه وفوق العاده نثر روان و زیبایی داره
توصیه ام اینه اگر فرزندی دارید یا کودکی اطرافتون هست حتما این کتاب رو بهش هدیه بدید .
          

            گفتار اندر معرفیِ کتاب
تو بی نظیری، عنوانِ ترجمه‌ی فارسیِ کتابِ نخست از سری داستانِ «شهرِ ومکی‌ها» است.
این سری داستانی به قلمِ آقای «مکس لوکیدو» نویسنده و کشیشِ امریکایی و تصویرگریِ آقای «سرجیو مارتینز» برای سنینِ کودک و نوجوان نوشته و طراحی شده اما از آن دسته از کتاب‌هایی‌ست که بزرگسالان نیز می‌توانند هنگامِ خواندنِ آن اوقاتِ خوش و لذت‌بخشی را تجربه کنند.

گفتار اندر محتوای کتاب
همانطور که در بالا عرض کردم نویسنده‌ی کتاب یک کشیش است و حداقل در اولین کتاب از این سری داستانی که خواندم، پندِ اصلیِ کتاب که «اهمیت ندادن به حرف‌های مردم» هست را در قالبی بیان کرد که خواننده‌ی هدف که برای نویسنده گروهِ کودک و نوجوان است ضمنِ گرفتنِ پند از داستان به گونه‌ای با خدا نیز نزدیک شوند.

ماجراهای این سری داستانی در شهرِ ومکی‌ها رخ می‌دهد که نامِ سری داستانی نیز می‌باشد. در این شهر نجاری به نامِ «ایلای» به ساختِ عروسک‌های چوبی می‌پردازد که این عروسک‌های چوبی که در جامعه ومکی شمرده می‌شوند و هر کدام برای خود نامی نیز دارند در این شهر زندگی می‌کنند.
در این کتاب که عنوانِ نخستِ این سری داستانی‌ست یک ومکی به نامِ «پانچلو» شخصیتِ اولِ کتاب است. در این کتاب می‌خوانیم که ومکی‌ها در سطح شهر هیچ کاری ندارند جز قضاوت‌ِ همدیگر آن‌هم به این شکل که در سطحِ شهر می چرخند و به هر ومکی که زیباست و از چوبِ صاف و زیبایی ساخته شده یک مدالِ ستاره می‌چسبانند و به هر ومکی که زشت است و با چوبِ پوسیده ساخته شده یک مدالِ دایره می‌دهند و دست بر قضا، پانچلوی داستانِ ما از چوبِ خوبی ساخته نشده و قیافه‌ی جذابی نیز ندارد و هر روز موردِ‌ قضاوتِ سایرین قرار می گیرد و یک دایره روی بدنش چسبانده می‌شود و هر کاری هم که می‌کند نظرِ سایرین را عوض کند باز هم منجر به گرفتنِ‌ یک دایره‌ی دیگر می‌شود، تا اینکه روزی با یک ومکی به نامِ «لوسیا» آشنا می‌شود که نه ستاره‌ای بر بدنش چسبیده و نه دایره‌ای و او از کنجکاوی به سراغِ او می‌رود تا از رازِ او با خبر شود تا اینکه.... .

نویسنده خدا را در کتاب در نقشِ ایلای (مردِ نجار) و مخلوق را در نقشِ «ومکی‌ها» توصیف کرده و اهمیتِ توجه نکردن به قضاوت‌های بی‌معنی و بی‌جای دیگران را که می‌تواند تاثیرِ روحی و روانیِ زیادی روی انسان‌ها بگذارد را به زیباترین شکلِ ممکن در قالبِ یک داستانِ زیبا بیان می‌کند.

کارنامه
از نظرِ من متن و تصویرگریِ داستان بسیار زیبا، خلاقانه و حرفه‌ای بود و ۵ستاره برای این کتابِ دوست داشتنی منظور می‌کنم و خواندنِ آن‌را به دوستانم نیز پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایلِ پی‌دی‌اف کتاب را ساخته و در کانالِ تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن‌را از لینکِ زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/211
          

            اهالی شهر ومی‌کی‌ها مرتب همدیگر را قضاوت می‌کنند؛ به واسطه توانمندی‌های جسمی به هم ستاره می‌دهند و بابت ناتوانایی‌ها، برچسب دایره روی یکدیگر می‌چسبانند.
اما پانچلو هر کاری می‌کند تا ستاره‌ای بگیرد موفق نمی‌شود و بقیه فقط به او دایره می‌چسبانند. به همین خاطر او روز به روز از جمع کسایی که ستاره دارند دورتر و غمگین تر می‌شود.
تا این که یک روز با لوسیا آشنا می‌شود، عروسک چوبی ای که هیچ برچسبی به او نمی‌نچسبد، نه ستاره و نه دایره...

این داستان، روایتگر قضاوت هایی است که ما از یکدیگر داریم. قضاوت هایی که می توانند تاثیر زیادی روی ما داشته و از همه چیز و همه کس نا امیدمان کنند، مگر آنکه از درون به ثبات رسیده باشيم.
          

            موضوع:میزان اهمیت قضاوت دیگران درباره ما.


( نظر دیگران درباره ما آنقدر مهم نیست که حال خوب زندگی رو از ما بگیره،مهم اینه که  خدا از ما راضی باشد)
          

            بی نظیر بود.
سه چهار صفحه انتهایی را که  ورق میزدم، پشت هم شگفت زده میشدم و صورتم که به کتاب نزدیکتر میکردم و جملات را دوباره میخواندم.

کتابی درباره بی اهمیتی برچسب هایی که دیگران به ما میزنند، و اهمیت نظر خدا درباره ما. اینکه او دوست دار ما پیشش برویم، و وقتی نظر او برای ما مهم شد، دیگر برچسب زدن دیگران بی اهمیت میشود و حتی دیگر نمیتوانند به ما برچسب بزنند. چون ما دیگر نمیپذیریم در دسته بندی آنها قرار گرفتن را.
خیلی عالی برای بیان مفهوم محبت خدا به بندگانش.

تصویر گری خوبی هم داشت.

کتابی که دوست دارم بارها بخوانمش.
          

            در جهانی که مهارت ها،مدرک ، ثروت و ظاهر انسانها ارزش و جایگاه آنها را مشخص میکند و اصطلاحا انسان پیشرفته به چنین انسانی اطلاق میشود که توانسته از جنبه های مادی رشد کند 
در جهانی که قضاوت و نگاه انسانها برایمان اهمیت ویژه ای دارد تا جایی که تمام تلاش و انرژی شبانه روزمان صرف جلب رضایت و تحسین آنها  میشود.
و در یک جمله در جامعه ای که اسیر دیدگاه های اومانیستی شده
آقای مکس لوکیدو توانسته در قالب یک داستان برای مخاطب کودک(که البته خواندنش برای بقیه گروه های سنی هم لذت بخش خواهد بود)پنبه دیدگاه ها و باورهای فوق را بزند.
کتاب تو بی نظیری را که برای زینب  ۵ ساله ام میخواندم بی اختیار یاد این فراز از تعقیب نماز صبح افتادم :

حَسْبِيَ اَلرَّبُّ مِنَ اَلْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ اَلْخَالِقُ مِنَ اَلْمَخْلُوقِينَ
          

            شاید تعجب بکنید اگر بگویم این کتاب را دوست داشتم. با اینکه پدرم، نزدیک‌به چهل سال دارم. در شرف دفاع از رساله دکتری در رشته عرفان هستم اما با اینهمه این کتاب دلم را لرزاند. چشمم را گرم کرد.
در پشت جلد کتاب امده‌است «داستانی مناسب برای گروه ۷تا۷۷سال؛ شما همواره از نظر خداوند ارزشمند هستید. این داستان سرگذشت کودک درون هر کدام از ماست، تا باور کنیم کسی وجود دارد که بدون توجه به ظاهر، دارایی‌ها یا مهارت‌های‌مان به ما عشق می‌ورزد تا با اطمینان به عشق او ارزش وجودی خود را فراموش نکنیم، به قضاوت‌های دیگران اهمیت ندهیم و در مسیر او حرکت کنیم. دنیا به ما می‌گوید: «تو ارزشمند هستی فقط اگر باهوش باشی، زیبا باشی، یا مهارت‌های مختلف داشته باشی.» اما خدا به ما  می‌گوید: «تو بی‌نظیر هستی فقط به این خاطر که بنده‌ی من هستی و تلاش می‌کنی در مسیر من حرکت کنی.» حقیقتا چنین است. 
در این روزگاری که دکان روانشناس‌نماها و تراپیست‌ها وقتی گرم می‌شود که هر کدام از ما یک اشکال و اعوجاج داشته باشیم، در این زمانه‌ای که جیب دکتر نماهای زیبایی در ساکشن و تزریق و اکستنشن است، در این دوره‌ای که کودکان و نوپایان و حتی نوزادان با متر و معیارهای انواع هوش‌ها و سنجه‌های دیگر ارزش‌گذاری می‌شوند، خواندن این کتاب ضروری است. ضروری است از آنجهت که بدانیم همه آن چیزهایی که به خود آویزان می‌کنیم یا برای خود برمی گزینیم همه اسباب بازی است. پوچ و بی‌معنی است. حقیقت جای دیگر و چیز دیگر است. 
کتاب برای یک دختر ۷ ساله و پسر ۴ ساله شاید سنگین باشد اما چه شب‌ها و روزها که من و همسر جان مجبور نشدیم بخوانیم. یک‌بار، دوبار، سه بار...
 حالا یک کشیش مسیحی همه این حرفها را در قالب استعاره و تمثیل زده‌است. کاری که مشابه‌اش را در میان مسلمانان قلمدار ندیده‌ام. گلی به گوشه جمالش. عیسی مسیح شب اول قبر دستگیرش باشد.
          

            کتاب را که شروع میکنی به خواندن با خودت میگویی چه ایده‌ی جالبی؛آدمک های چوبی که گونه‌شان اسم خاصی دارد و در دهکده ای زیر نظر خالق‌شان زندگی میکنند و شخصیتی به نام "پانچلو" که قرار است با تجربه هایش همراه شویم  و همراه با او چیزهای خوبی یاد بگیریم؛
همه چیز خوب پیش میرود تا میرسیم به جایی که پانچلو میرود پیش خالق و باهم گفتگو میکنند اینجاست  که مات و مبهوت میشوی و با خودت میگویی وای چقدر زیبا،چقدر دقیق،چقدر جذاب این نويسنده رابطه‌ بین خالق و مخلوق را ترسیم کرده و تو در پایان داستان چه بخواهی، چه نخواهی به این نتیجه میرسی که تنها رضایت خالقت مهم است و تو واقعا بی نظیری چون خالقت تو را اینگونه خواسته(:

نکته۱:راستش نمیدانم اینکه خالق را در هیئت یک انسان نشان داده بابت غرض خاصی بوده یا اینکه میتواند موجب کج فهمی در ذهن کودکان بشود یا نه و این مسئله ایست که باعث میشود به کتاب پنج ستاره ندهم
نکته۲:جلد های دیگری هم از این مجموعه با موضوعات متفاوت  موجود است که به خوبی کودک را با ارزش های مهم انسانی آشنا می کنند،و فکر میکنم برای کودکان بالای ۹ سال قابل فهم باشند.
          

            کتاب جالبی بود و ایده ی خوبی داشت. در قالب یک داستان از نجار و آدمک های چوبی که ساخته، میخواست بگه قضاوت بقیه نباید برامون مهم باشه و فقط نظر و علاقه ی سازنده ‌ خالقمون رو باید مهم بدونیم.
«تو بی نظیری» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/12711
          

            داستان «تو بی‌نظیری» برای همه ی ما داستانی تکراری ست؛ داستان برچسب ها.
داستان با شگفت انگیزی یا فراز و فرود زیادی مواجه نبود، اما دل‌نشین و آرام راه‌ش را می‌رفت و دست مخاطب را هم رها نمی‌کرد.
درون مایه و ایده کلی، هرچند تازه نیست و بسیارند داستان هایی با مضمون مشابه، اما با این حال خواندنش و گفتگو درباره ی آن با کودک، می‌تواند در راستای پذیرش خود و در صلح بودن با ظاهر و باطن و توانایی ها و ناتوانی های فردی مفید باشد. البته به نظر من شاید یکی از اجزای داستان در گفتگو با کودک چالش بیافریند و آن هم نقش نجار در داستان است. به نظر می‌رسد که «ایلای» نمادی از یک قدرت برتر است، اما دیالوگ های او و نقشش در داستان، عملا برداشتی جز خدا بودن (خدای آدمک های داستان) برای مخاطب باقی نمی‌گذارد و مطرح کردن آن با کودک یک طور چالش برانگیز است و مطرح نکردنش طور دیگر!