معرفی کتاب منم ملاله اثر کریستینا لمب مترجم صداقت حیاتی

منم ملاله

منم ملاله

کریستینا لمب و 2 نفر دیگر
3.2
39 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

93

خواهم خواند

40

شابک
9789643519247
تعداد صفحات
382
تاریخ انتشار
1399/7/21

توضیحات

        
کتاب خاطرات ملاله یوسف زی با عنوان «من ملاله هستم» شرح خاطرات ملاله یوسف زی از زمانی است که مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت تا زمانی که به انگلیس منتقل شد. او همچنین در این کتاب به شرح فعالیت های فرهنگی اش در محل سکونتش دره سوات می پردازد که یکی از مراکز حضور طالبان در پاکستان است. این کتاب با ویرایش کریستینا لمب (خبرنگار انگلیسی) نوشته شد، همچنین ورود آن به مدرسه های خصوصی پاکستان ممنوع گشت. این کتاب با عنوان «من ملاله هستم» توسط هانیه چوپانی و «منم ملاله» توسط صداقت حیاتی به فارسی ترجمه شده است.ملاله یوسف زی، دختری است که هدف گلوله طالبان قرار گرفت، بیهوش شد و از طریق پاکستان، وی را به انگلستان منتقل کردند، تحت درمان قرار گرفت و شگفتا که مرگ را جواب کرد. خودش می گوید: «بعضی ها می گویند هرگز برنمی گردم، اما قویاً ایمان دارم که برمی گردم، بریدن از کشوری که دوستش داری چیزی نیست که هر کس آرزویش را داشته باشد.»
      

لیست‌های مرتبط به منم ملاله

یادداشت‌ها

          فکر کن به دختری که کار خاصی نکرده، چند سخنرانی و مصاحبه در مورد حق آموزش دختران انجام داده. نه بی حجابی کرده، نه با آن مقابله. نه از حقوق زن در اسلام حرفی زده. هیچ نکرده. یک دختر روستایی در دره ی سوات بوده که می رفته مدرسه ی دخترانه. همین! بعد فکر کن طالبان از چنین دختری بترسد. در راه مدرسه ترورش کند. بفرستنش انگلستان برای معالجه، بعد مردمش بگویند کسی به او شلیک نکرده. تشنه ی شهرت بوده و مهاجرت! که به هر دو رسیده.
ملاله آدم خاصی نیست. یک دختر نوجوان مسلمان پشتونی ست، انقدر معمولی که بعد از سخنرانی اش در سازمان ملل، برادرش بپرسد: من نمی فهمم ملاله! تو چکار کردی که انقدر معروفی؟

+ خواندنش به همه توصیه می شود. حداقل اینکه با تاریخ مختصری از کشور همسایه آشنا می شوید. 
+ سیل چند سال پیش پاکستان را یادتان هست؟ ملاله همانجا بوده، در دره ی سوات، و جان سال به در برده.
+ اگر به من بود، از گلوله خوردن تا به دست آوردن هوشیاریش را از زبان کس دیگری می نوشتم. مثلا پدرش یا مادرش. خیلی جالب نیست مثلا بنویسی با من خداحافظی کردند اما هوشیار نبودم.
+ این ترجمه چندان جالب نبود. یک مقدار اولدفشن بود. پیشنهاد می کنم دو سه خط از این ترجمه را با نشر کوله پشتی مقایسه کنید. شاید بهتر باشد.
        

9

          من اسم ملاله را همان روزهای بعد از ترور شدنش شنیدم و از این بابت باید از دوست خوبم حسن صنوبری بابت مطلب دقیقی که در وبلاگش نوشته بود تشکر کنم:
http://senobari.blogfa.com/post/305

و اما درمورد کتاب:
به نظرم این کتاب خیلی خوب ویرایستاری شده و میدانید که منظورم از ویراستاری فقط ویرایش متن نیست. این کتاب علی الظاهر زیرنظر یک ویراستار حرفه ای از لحاظ شکل روایتگری و مسیر پرداختن به مسائل نوشته شده، اگرچه ملاله دختر باهوشی است و بارها در کتاب به سخنرانی هایش در پاکستان اشاره میکند و البته سخنرانی های توی اینترنت و بعد از جایزه گرفتنش هم همین را نشان میدهد.
هر فصل با یکی از این تک بیت های ادبیات فولکلور پشتون آغاز میشود:
 "افتخارم آن است که بدن سوراخ سوراخ شده ات با
گلوله را بغل کنم تا اینکه خبر بزدلیت در جبهه های جنگ را دریافت کنم
(ادبیات سنتی پشتو)

وقتی متولد شدم مردم روستا با مادرم همدردی کردند و هیچ کس به پدرم تبریک نگفت. من صبحگاه، هنگامیکه آخرین ستاره چشمک می زد، سر رسیدم. ما پشتونها این را به عنوان یک نشانه ی خوش یمن به حساب می آوریم."

من از این خوشم آمد که در جاهایی هر چند معدود به نقش مخرب آمریکا و سعودی اشاره کرده بود:
 "منطقه ی ما از بیشتر مناطق دیگر پاکستان سنتی تر بود. در دوران جنگ های جهادی افغانستان مدارس دینی زیادی ساخته شد که اکثر آنها توسط پولهای سعودی حمایت مالی می شد و خیلی از جوانان در این مدارس درس خوانده بودند زیرا آموزش آنان رایگان بود. این آغاز آن چیزی است که پدرم آن را "عربی کردن" پاکستان می نامد، حادثه ی یازده سپتامبر این ستیزه جویی را بیشتر به جریان غالب تبدیل کرد." 
و 
 "وزیر اطلاعات ایالت ما گفت: راه و رسوم طالبان گرایی نتیجه ی سیاست کشور در مورد آموزش شبه نظامیان و اعزام آنها به افغانستان بود که اول با روس ها و سپس با آمریکایی ها بجنگند. وی گفت: «اگر ما به دستور قدرت های خارجی اسلحه به دست طلبه های مدارس دینی نداده بودیم، شاهد 
این حمام خون در مناطق قبیله ای و سوات نبودیم.»"
و
 "پدرم می گوید که در منطقه ی ما ایده ی جهاد توسط سیا بسیار تشویق می شد. بچه ها در اردوگاه های آوارگان حتی کتاب هایی را می خواندند که توسط یک دانشگاه آمریکایی نوشته شده بود و از طریق جنگ به آموزش ریاضیات پایه می پرداخت.| مثال هایی داشتند شبيه: "اگر از ده کافر روسی پنج نفرشان توسط یک مسلمان کشته شود پنج کافر باقی می ماند." یا : ۱۰ گلوله = ۵ گلوله - ۱۵ گلوله"
ملاله به صورت واضح و روشن از علاقه اش به بینظیر بوتو مینویسد و این که حتی آرزو میکند سیاستمداری مثل او بشود اما
 به نظر بنده بر هر کسی که این کتاب را می‌خواند واجب است که از این نکته آگاه باشد
خانم بی نظیر بوتو در گفت و گو با روزنامه ی فرانسوی ِ «لوموند» می گوید:

«فکر ساختن طالبان از انگلیس، اجراء آن بعهده آمریکا، هزینه آن به عهده عربستان سعودی بود و من زمینه آنرا فراهم کرده بودم»" 
به هر حال کتاب بینش نسبتا خوبی درمورد اوضاع پاکستان قبل و بعد از نفوذ طالبان به شما میدهد و البته جنبه های دردناکی هم دارد اعم از کج فهمی ها و خشک مغزی های طالبان که به جنایت های فجیع می انجامد و یک دختر نوجوان با چند استدلال ساده از قرآن مجید و سیره پیامبر ص میتواند رفتار احمقانه آنها را زیر سوال ببرد.
        

0

        کتاب در 382 صفحه و در قطع رُقعی با کاغذ سفید در موسسۀ انتشارات نگاه چاپ شده است.

نثر مترجم؛ به شدّت آزاردهنده، اعصاب خُردکن و خسته‌کننده است و گویا ابدا ویراستاری انجام نشده است.

ترجمه ناخوب است، احتمالا به یکی از این دو علت:

1ـ از گوگلیت استفاده کرده‌اند و بعد کمی تغییرش داده‌اند تا زیاد خشک و رسمی نباشد و برای بعضی واژگان، جایگزین قرار داده‌اند تا توی ذوق نزند.

2ـ مترجم خود پاکستانی یا خارجی است و ابدا با زبان فارسیِ رایج در ایران آشنا نیست و بسیاری از واژگان، جمله‌ها، عبارت‌ها و فعل‌ها؛ بی‌جا و بی‌موقع آمده‌اند و واقعا حوصله سَر بَـرَند!

کتاب از 5 بخش و یک خاتمه و عکس‌های نویسنده و خانواده‌اش تشکیل شده است که در هر بخش چند فصل و در مجموع 24 فصل داریم.

عنوان بخش‌ها به ترتیب چنین است:

بخش اول: قبل از طالبان
بخش دوم: درّۀ مرگ
بخش سوم: سه دختر، سه گلوله
بخش چهارم: بین مرگ و زندگی
بخش پنجم: زندگی برای بار دوم

نویسنده در این کتاب زندگی خود را از زمان تولد تعریف می‌کند و سپس به دوران دبستان و ادامۀ تحصیلاتش در مقاطع بالاتر اشاره می‌کند و در کنار آن؛ اوضاع کشور پاکستان از نظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را نیز به طور مختصر شرح می‌دهد.

در لابلای ماجراهای داستان، نویسنده که «ملاله» نام دارد؛ به قوم پَشتون که خود از آنها است و اعتقادات، آداب و رسوم، ضرب المثل‌ها و روش زندگی آنان اشاره‌های جالبی می‌کند و اطلاعات خوبی در اختیار خواننده قرار می‌دهد.

پدربزرگِ پدریِ «ملاله»، یک روحانی و عالم دینی است و برخی تعصبات مذهبی و نژادی را در افکار و رفتار وی شاهدیم که به افکار و رفتارهای طالبان بسیار شباهت دارد.

اما در این میان؛ پدرش ضیاءالدین، گرچه یک مسلمان معتقد است، ولی دیدگاهی روشن و امروزی دارد و به همین جهت از دخترش حمایت می‌کند و او را به درس خواندن و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ـ برای کمک به دختران از تحصیل باز نگه داشته شده ـ تشویق می‌کند.

پدرِ «ملاله» در تلاش است که مدارسی به شیوۀ نوین، در شهرشان راه بیندازد و پسران و دختران در آنها آموزش ببینند تا در آینده بتوانند، هم زندگی بهتری برای خود و خانوادۀ خود بسازند و هم به کشورشان کمک کنند تا از جهل و تعصبات احمقانه نجات یابد و رها شود.

البته تا زمانی که در پاکستان حضور دارد؛ به این کار علی‌رغم تهدیدات فراوان و تند افراد و گروه‌هایی با افکار و روش طالبان، ادامه می‌دهد و بارها و بارها از جهت مالی و اقتصادی زیان می‌کند و در همان حال خانه‌اش، پناهگاه مردم بی‌کس‌وکار و بی‌چیز است و همواره تعداد زیادی از بچه‌های فقیر را به رایگان در مدرسه ثبت نام کرده و به آنها کمک‌های دیگری هم می‌کند.

و روشن است؛ در جامعه‌ای که طالبانیسم رواج دارد، حتی در دورانی که حکومت طالبان برقرار نیست، این فعالیت‌ها به نظر پیرمردان، بزرگترها، ریش‌سفیدها و علمای قِشری خوش نمی‌آید.

این حضرات همواره به دنبال محدودکردن زنان و دختران، از این‌گونه فعالیت‌ها و تشویق آنان به نشستن در خانه تا روزی که شوهری برای‌شان پیدا شود، هستند.

در چنین فضایی اگر قدرت به دست طالبان بیفتد، که بالاخره می‌افتد؛ افرادی که با آن افکار و اعتقادات دشمنی دارند یا مخالفند، تهدید و کشته می‌شوند و «ملاله» و پدرش نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بارها تهدید می‌شوند و وقتی فعالیت‌های «ملاله» در سطح کشور مطرح می‌شود و او آشکارا به انتقاد از طالبان می‌پردازد؛ آنان را به برخورد با خود و خانواده و هم فکرانش تحریک می‌کند و اتفاقی که نباید، می‌افتد.

در یک روز ظهر دو نفر جلوی سرویس مدرسه را می‌گیرند و جوانی به «ملاله» و دو نفر از دوستانش شلیک می‌کند و او به طرز معجزه‌آسایی از مرگ حتمی نجات می‌یابد و به انگلستان اعزام می‌شود و در آنجا با انجام چندین عمل جراحی سنگین، حالش کم‌کم خوب می‌شود؛ هر چند به وضعیت پیش از ترور باز نمی‌گردد.

نکتۀ جالب این است که ارتش، چند بار برای پاکسازی درّۀ سوات که محل زندگی «ملاله» و خانوادۀ او است، می‌آید و یک بار تمام مردم را خارج می‌کنند تا ریشۀ طالبان را در این منطقه بخشکانند و پس از سه ماه که مردم بر می‌گردند، همه جا را ویران و خراب و آشفته می‌بینند و مدت کوتاهی بعد از بازگشت مردم؛ باز موج ترور و کشتار مردم و فعالان اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به دست طالبان آغاز می‌شود و ارتش مستقر در منطقه هم عملا هیچ کاری نمی‌کند.

رفتار پلیس و ارتش به گونه‌ای است که گویا قصدشان ایجاد امنیت برای طالبان و برخورد با مردمی است که از طالبان و ستم آنان خسته و آزرده شده‌اند و شکایت دارند؛ و صدای دادخواهی این مردم به گوش هیچ مسئولی نمی‌رسد و اگر برسد، هیچ واکنش مثبتی مشاهده نمی‌شود.

«ملاله» علت شکل گیری طالبان را ـ که بعدها سازندگانش یعنی سازمان امنیت پاکستان و ارتش این کشور از آن پشیمانند و البته کاری از آنها در این زمینه ساخته نیست ـ حمایت ژنرال ضیاءالحق از علمای متعصب و دادن سلاح به طلاب علوم دینی می‌داند که قرار بوده، در برابر روسیه در افعانستان بجنگند و مقاومت کنند و آنان را از افغانستان بیرون برانند و نقش آمریکا را هم در تشکیل طالبان مهم و پر رنگ می‌داند.

اما امروز طالبان به نیرویی ویرانگر و خودخواه و مغرور بدل شده‌اند که دیگر به هیچ کسی حتی حامیان قدیمی خویش هم، روی خوش نشان نمی‌دهند و با آمریکا هم مبارزه می‌کنند و البته پُر واضح نیست که اینها تلاش‌هایی مذبوحانه برای رد گم کردن است یا اینکه واقعا با ارتش و سازمان امنیت پاکستان و آمریکا دشمنی می‌کنند.

سرویس‌های امنیتی آمریکا و پاکستان، طالبان را در طول چندین سال ـ با حمایت بعضی کشورهای حوزۀ خلیج فارس چون عربستان و امارات ـ آموزش دادند و پروردند و با اینکه طالبانِ امروز در ظاهر با طالبانِ اولیه تفاوت‌هایی دارد؛ اما اصل و مبنای تفکر و اعتقادات آنها همان است که بود.

این مسئله در مورد القاعده و داعش نیز صدق می‌کند و نطفۀ این گروه‌های عصیانگر و ضدِّ انسان و ضدِّ دین، در اتاق فکرِ سرویس‌های امنیتیِ کشورهای گُل‌دُرُشتِ اروپایی و آمریکا و صهیونیزم بین الملل منعقد شد و بلایی بزرگتر از چنگیز و هیتلر به جان مردم سوریه، عراق و کشورهای خاورمیانه، اعم از مسلمان و غیر مسلمان افتاد.

در مجموع، این کتاب با وجود ترجمۀ نه چندان دلچسب و جالبش، اطلاعات مهم و با ارزشی از زبان یک دختر پشتونِ هم‌مذهب و هم‌نژاد با طالبان، در بارۀ گذشته و امروزِ مردم، گروه‌ها، مسئولان، طالبان و شخصیت‌های مردمی و سیاسی پاکستان در اختیار ما قرار می‌دهد.

و نکتۀ پایانی این گفتار؛ «ملاله» با وجود اینکه یک مسلمان سُنّی مذهب و علاقه‌مند به وطن خویش است، اما گاه رفتارهایی از خود نشان می‌دهد که تمایل و علاقۀ زیادش به غرب و اروپا، آمریکا و انگلیس را نشان می‌دهد و همین رفتارها و گفتارها است که بهانه‌ای برای ایجاد دردسر و مزاحمت برای خود، خانواده و اطرافیانش به دست مخالفان و طالبان می‌دهد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

سید علی

سید علی

1401/7/16

        سرگذشت دختر ک بخاطر درس طالبان میخواست او را بکشد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          شهرت ملاله از کجاست؟ اینکه دختر کم سن و سالی  بود که در کشورش، تنها چند سخنرانی در مورد حق تحصیل دختران کرد و به نوعی بر ضد طالبان صحبت کرد؟ و بعد مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت؟ 
اگر از من بپرسید می‌گویم هزاران نفر در هر سن و سالی، مقابل ظلم می‌ایستند؛ توسط طالبان، داعش، اسراییل و ... از تحصیل محروم می‌شوند و مجروح  یا شهید می‌شوند؛ اما نه سازمان ملل کلمه‌ای در حمایتشان می‌گوید، نه برای مداوا به بهترین بیمارستان‌های دنیا منتقل می‌شوند، نه فلان سیاستمدار به عیادتشان می‌رود؛ نه گوردون براونی پیدا می‌شود که به پدرشان که تنها مدیر یک مدرسه در فلان نقطه خاورمیانه است پیشنهاد دهد هم فلان شغل دولتی را دریافت کند و هم مشاورش باشد! 
شهرت یک دختر شرقی و حمایت سیاستمداران غربی از او، بی شک دلایلی سیاسی دارد که در این کتاب نباید به دنبالشان باشید چون راوی، خود ملاله است. همان کسی که مورد این توجهات واقع شد. 
اما اگر می‌خواهید تصویری از دنیای کشورهای اطرافمان داشته باشید؛ زندگی مردم را ببینید و خصوصا اوضاع زنان را در قرن ۲۱ در همین حوالی بدانید، این کتاب می‌تواند چنین تصویری به شما بدهد. تصویری که بنظر می‌رسد اگر هم واقعی باشد، احتمالا برای پنجاه شصت سال پیش است! اما نه! خواهید دید همین حالا، در همین کشورهای نزدیک خودمان خبرهایی هست که باورکردنی به نظر نمی‌رسد. 
        

25