ز.مسعودی

ز.مسعودی

@z.m.masoudi

31 دنبال شده

33 دنبال کننده

            دانش‌پژوه رشته مطالعات زنان و خانواده 
یک بچه نویسنده! 

          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        می‌شه گفت کتاب‌هایی که زیر نظر مرحوم سهامی باشند، اعتبار علمی خوبی دارن.
ایده مرکزی کتاب اینه که ما مادرها دوست داریم مادری خوب و عالی و بی عیب و نقص باشیم و این امکان پذیر نیست. اما قسمت خوب ماجرا اینه که می تونیم «به اندازه کافی» خوب باشیم. به قدر کافی مادری کنیم و به بچه رسیدگی کنیم و ... 
کتاب در واقع به شما راهکارهایی میده برای شرایط متعددی که در فرزندپروری باهاش مواجه میشید و مثل بسیاری از کتب دیگه تربیت فرزند، بر اساس روانشناسی رفتاری هست و شرطی سازی در این رویکرد، مبنای ایجاد عادات خوب و ترک رفتارهای ناپسنده. 
نظر من رو بخواید در تمام کتابهای این چنینی، یک نوع خشکی خاصی وجود داره و نقش «سازنده» عواطف انسانی  از جمله غریزه بی نظیر مادری نادیده گرفته میشه. همانطور که بسیاری از نکات دیگری که به طبیعت انسانی و تفاوتهای جنسیتی مربوطه هم نادیده گرفته میشه. (مثلا: آیا لزوما من مادر، با پدر، برای رسیدن به یک هدف مشترک و ایجاد یک رفتار درست، رفتارمون باید کاملا مشابه و دیکته شده باشه؟ )
پس در کل میتونم بگم با یک کتاب خوب و مفید و بسیار ناقص طرفیم! هم از جهت جامعیت مطالب و هم از جهت اصل رویکرد.
اگر دنبال کتاب کامل‌تر  البته با همین رویکرد هستین که موضوعات  به مراتب بیشتری رو پوشش بده، کتاب «چگونه کودکم را تربیت کنم» میتونه به عنوان یک کتاب مرجع در خونه تون باشه. که با مراجعه به فهرست می‌تونید رفتار مورد نظر رو انتخاب کنید و روش کار کنید. 
اما نقص رویکرد سرجاش باقیه.  چون اساسا رویکرد روانشناسی رفتاری (حتی شناختی-رفتاری) به دلایلی که توضیح دادم، رویکرد ناقصیه. این جور کتابا ارزش خوندن دارن یا نه؟ بله. اگر ازشون «استفاده» کنیم و نه «تبعیت»، خیلی هم لازمن.


      

1

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

ز.مسعودی پسندید.
بلندی های بادگیر
به نام خداوند جان و خرد🌸

بلندی‌های بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید‌.

از نکات مثبتش شروع‌می‌کنم؛
نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسین‌برانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همه‌ی این‌ها از توانایی‌ها و زیبایی‌های قلمش هست.💕
همینطور اشاره به تبعیض‌های طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻

اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم.

۱_در اولین تجربه‌ام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان این‌ها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربه‌ی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست)
۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیت‌ها برام سخت بود، اغراق‌هایی که در اعمال و تصمیم‌گیری‌هاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینه‌توزی‌ها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ این‌ها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیت‌ها ارتباط بگیرم.
۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیش‌بینی بود که دوباره همون تصمیم‌های عجولانه، اشتباهات، تلاش‌های بی‌ثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونی‌ها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خسته‌کننده کرد.
در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود.

در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
          به نام خداوند جان و خرد🌸

بلندی‌های بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید‌.

از نکات مثبتش شروع‌می‌کنم؛
نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسین‌برانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همه‌ی این‌ها از توانایی‌ها و زیبایی‌های قلمش هست.💕
همینطور اشاره به تبعیض‌های طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻

اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم.

۱_در اولین تجربه‌ام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان این‌ها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربه‌ی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست)
۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیت‌ها برام سخت بود، اغراق‌هایی که در اعمال و تصمیم‌گیری‌هاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینه‌توزی‌ها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ این‌ها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیت‌ها ارتباط بگیرم.
۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیش‌بینی بود که دوباره همون تصمیم‌های عجولانه، اشتباهات، تلاش‌های بی‌ثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونی‌ها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خسته‌کننده کرد.
در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود.

در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
        

33