دزیره
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
24
خواندهام
339
خواهم خواند
96
نسخههای دیگر
توضیحات
دزیره کلری، دختر یک تاجر ابریشم است. او عاشق ناپلئون بناپارت، ژنرال ارتش فرانسه می شود. اما ناپلئون که آرزوی امپراتوری را در سر دارد، با ژوزفین ازدواج می کند. دزیره ی جوان در اوج ناامیدی با ژان باپتیست برنادوت ژنرال ارتش فرانسه آشنا می شود. حاصل این آشنایی، عشقی عمیق و ازدواج است، ازدواجی که او را به مقام ملکه ی سوئد می رساند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دزیره
نمایش همهلیستهای مرتبط به دزیره
نمایش همهیادداشتها
1403/8/23
4
1403/7/22
2
1403/2/17
جلد اول رو که خیلی دوست داشتم بریم ببینیم بقیهش چجوریه. خلاصهی داستان با جزئیاتی که برای خودم جالب بود: اوژنی وقتی چهارده سالشه برای نجات دادن برادرش از زندان همراه زنداداشش میره با یه مقام سیاسی حرف بزنه و اونجا خوابش میبره. وقتی بیدار میشه ژوزف بناپارت اون رو تا خونه همراهی میکنه و دزیره هم که تو فکر شوهر دادن خواهر ۱۸ سالهش بوده، ژوزف ۲۴ ساله رو همراه برادرش ناپلئون ۲۵ ساله برای شام شب بعد دعوت میکنه. ژوزف با ژولی به خاطر جهیزیهی زیادش ازدواج میکنه. چند روز بعد، ناپلئون هم از اوژنی خواستگاری و در واقع با اون نامزد میکنه و ازش ۹۷ فرانک پول قرض میکنه و میره پاریس تا وقتی اوژنی ۱۶ ساله شد برگرده و عروسی کنن. اون پول رو اوژنی جمع کرده بوده که برای ناپلئون لباس بخره چون لباس خودش خیلی مندرس بوده! اونقدر وضعیت مالی بناپارتها ناجور بوده که بعد از یه مدت اوژنی که از دلتنگی هم داشته خل میشه، وقتی کسی به جز دایهش خونه نبوده، میره پاریس که اولا برای ناپلئون لباس ببره و ثانیا بهش بگه که چند ماه دیگه ۱۶ ساله میشه، که اونجا متوجه میشه آقا ناپلئون داره با ژوزفین خانم بیوه که دو تا هم بچه داره، نامزد میکنه. (چند سال بعد و کمی قبل از تاجگذاری عقد شرعی رو جاری میکنن البته) اوژنی از دیدن این تصویر بسیار حالش بد میشه و برمیگرده و میاد خودش رو بندازه توی رودخونه که یک مرد جوان ۳۱ ساله نجاتش میده. خلاصه که اون مرد اون شب فکر میکنه اوژنی یه دختر بی سر و پاست و دو سال بعد که اون رو توی خونهی اشرافی خواهرش ملاقات میکنه، متوجه اشتباهش میشه و با اوژنی نامزد و ازدواج میکنن و یه پسر هم به دنیا میارن. بقیهی ماجرا توی تاریخ ثبت شده. حتی همینها که من گفتم هم ثبت شده. ناپلئون کم کم و زیاد زیاد پیشرفت میکنه و امپراطور میشه و برادرهاش هم یکی یکی هر کدوم پادشاه یه جا میشن و این وسط سر اوژنی و برنادوت هم بی کلاه نمیمونه و برنادوت اول مارشال و بعد پادشاه یه کشور کوچولو میشه که اون کشور اصلا دیگه وجود نداره انگار. (تا آخر جلد اول، میدونم بعدا پادشاه سوئد میشه) ادامهی حواشی ماجرا اینه که ژوزفین و ناپلئون رسما و غیررسمی به همخیانت میکنن و در نهایت ناپلئون ژوزفین رو طلاق میده و با یه دختر ۱۸ ساله که دختر پادشاه اتریشه و با حفظ سمت برادرزادهی ماری آنتوانت هم هست، ازدواج میکنه. اینجا آخر جلد اوله و بعدش فقط به برنادوت پیشنهاد میشه که برای پادشاه سوئد شدن، داوطلب بشه. اتفاق بانمک داستان، رفتن بتهوون به خونهی دزیره بود که برنادوت دعوتش میکنه که بهش دکتر معرفی کنه برای گوشش یا اینکه جایی داستانهای گوته رو میخونن و دزیره کلافهست که اینا که آلمانیه، ما نمیفهمیم! یا جای دیگه که از نقاشی "ژیو کوندا" کار نقاش ایتالیایی، داوینچی حرف میزنه. مجموعا کتاب شیرین دوستداشتنیای بود. خوشحالم که خوندمش.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
31
1401/12/7
18
1402/1/9
4
1402/7/14
2
1403/1/20
7
1403/9/4
3
1402/11/27
1
1402/10/20
1