بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

راهنمای مردن با گیاهان دارویی

راهنمای مردن با گیاهان دارویی

راهنمای مردن با گیاهان دارویی

3.4
213 نفر |
78 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

367

خواهم خواند

184

اولین رمان عطیه عطار زاده یک کار تجربی و نو است. راهنمای مردن با گیاهان دارویی هم داستانی خاص دارد و هم ساختاری قابل تامل. رمان روایتی است از یک دختر جوان که چشمانش نمی بینند و در خانه ای همراه مادرش در کار خشک کردن، ترکیب کردن و آماده سازی گیاهان داروی برای فروش در بازار است. او در تاریکی چشمانش توانسته با استفاده از قوای دیگر به درک جذاب اشیا و ابزاری برسد که با آن ها کار می کند. همه چیز برایش در ساختار و وجوه گوناگون این گیاهان و البته رابطه با مادرش خلاصه شده، تا این که روزی برای یک مراسم خانوادگی از خانه پا بیرون می گذارد و باز که می گردد خیلی چیزها درونش عوض شده است... عطیه عطار زاده با استفاده از موقعیت خاصر شخصیتش و فضای گوتیکی که برای او طراحی کرده، به لایه های پرآشوب ذهنی نزدیک می شود که میل به خشونت و عشق در آن توامان وجود دارد. این دو گانگی بزرگ و محوری رمان را به سمتی می برد که برای کمتر مخاطبی پیش بینی شدنی است و می توان گفت او را با امر غریب ذهن راوی و رابطه اش با امور بیرونی تنها می گذارد. راهنمای مردن با گیاهان دارویی یک رمان متفاوت و قصه گوست. رمانی که در آن تنهایی یک مفهوم بر آشوبنده است و رهایی از آن راه های عجیب و گاه خونینی دارد. .

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به راهنمای مردن با گیاهان دارویی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به راهنمای مردن با گیاهان دارویی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به راهنمای مردن با گیاهان دارویی

یادداشت‌های مرتبط به راهنمای مردن با گیاهان دارویی

🐦‍⬛

1400/06/27

                   با این که راهنمای مردن با گیاهان دارویی اولین اثر داستانی عطیه عطارزاده است، به گواهی جوایز متعددی که گرفته می‌توان گفت از بهترین داستان‌های چند سال گذشته به شمار می‌آید. کتاب با نقل قولی از ابن سینا آغاز می‌شود: «مرگ آن است که نَفس، اعضا و جوارح را رها کند و به حال خود بگذارد.» در ادامه با دختری هفده ساله آشنا می‌شویم که در کودکی به علت فرورفتن گیاه عاقرقرحا در چشمش نابینا شده و با مادرش در دروازه دولت تهران زندگی می‌کند. پدر دختر، که از مبارزان چپ بوده، پس از کوچ خانواده از خوی به تهران، آن‌ها را رها می‌کند و به آلمان می‌رود. به این ترتیب مادر و دختر سال‌ها در انزوا زندگی می‌کنند و با ساخت و فروش گیاهان دارویی روزگار می‌گذرانند.
       
تمام دنیای داستان محصور در خانه است چرا که شخصیت اصلی فقط دو بار پا به دنیای بیرون از خانه گذاشته و اساسا به‌خاطر منع مادرش و ترس‌های خودش توانایی برقرار کردن ارتباط با فضای بیرون چهاردیواری‌ای را که درآن محبوس است ندارد. گویی خواننده در مغز دختری نابینا گیر افتاده باشد. مغزی پر از ابهام و در عین حال منحصر به فرد و شگفت‌انگیز.

-«می‌گوید هیچ چیزی آن بیرون ارزش جنگیدن و به دست آوردن ندارد، چرا که در عمل نمی‌شود هیچ چیز را آن بیرون مال خود کرد.«
-«می‌گوید آن بیرون همه چیز پیوسته در حال از دست رفتن است و حسرت، تنها حس حقیقی آن‌جا ست.»

       در راهنمای مردن با گیاهان دارویی با اثری تماما توصیفی طرف ایم که سعی می‌کند مدلی از جهان شخصیت اصلی را نمایندگی کند؛ مدلی ظریف ، جزئی و پر از استعاره. نویسنده به خوبی توانسته با استفاده از تجارت سینمایی‌اش تصاویری بدیع، جالب و مخصوص همین داستان و همین فضا خلق کند. ارجاعات متعدد به آثار گوته، کافکا و فلوبر ممکن است مخل روند خوانش مخاطبی که آشنایی کافی با آن‌ها ندارد باشد، از دید من این تنها اشکال چشم‌گیر کتاب است. آرامش و سکون عجیبی که در تمام فصول (به جز فصل آخر) جاری ست خواننده را دعوت می‌کند که با طمانینه روی هر جمله مکث کند. این طور به نظر می‌رسد که عطارزاده تمام سعی خود را کرده که هر جمله را به بهترین نحو بچیند و مناسب‌ترین واژه‌ها را برای انتقال مفهوم به کار بگیرد. نتیجه‌ی این به خدمت گرفتن وسواس در نویسندگی برای من به شدیدا دوست‌داشتنی ست. 

       راستش را اگر بخواهید، تا قبل از راهنمای مردن با گیاهان دارویی چشمم از نویسنگان دهه‌های اخیر ایران آب نمی‌خورد، فکر نمی‌کردم مثلا در پنجاه سال آینده کسی بتواند درباره‌ی این سال‌ها چیز بخصوصی بگوید یا حداقل توصیف منسجمی ارائه دهد، الان اما قضیه فرق کرده. آرزومند ام، از ته ته قلبم آرزومند ام داستان‌های امیدوارکننده و ساختاریافته‌ی بیشتری از نویسنگان جوانِ این روزها بخوانم. 

-«هروقت گرفتار افکار دردناکى مى شوم که مثلا چرا بورخس نیستم و تا کى باید عمرم را صرف جدا کردن برگ رازقى از ساقه و کوبیدن گل زر هاون کنم، یاد این حرف مادر مى افتم که اگر یاد بگیرم معناى همین کارهاى کوچک را بفهمم، زندگى حقیقى یا همان چیزى که روحِ سارى در جهان مى نامدش، درونم به راه مى افتد. دیگر مهم نیست بورخس باشم یا نباشم. حتا اگر ساعت ها بى‌حرکت گوشه اى بنشینم، در بودنم روى زمین و حتا کوبیدنِ رازقى در هاون، در روحى شریکم که بورخس هم بخشى از آن است و آن وقت، من بورخسم.»



          
مهدی

1401/02/30

            قصه‌ای که از زبانِ دختری نابینا و کنج‌کاو در فضای طب سنتی و گیاهان دارویی بیان می‌شه، می‌تونست برانگیزاننده باشه؛ خیال‌پردازی‌های دخترک با ابوعلی سینا هم می‌تونست جالب باشه؛ ولی جرقه‌هایی کوچک بود که شعله نکشیده خاموش می‌شد.
هرچند نفرتی که در دختر نسبت به مادر شکل می‌گرفت رو درک و فهم می‌کردم، ولی به‌نظرم برای اقدام به قتل کافی نبود. از میانه‌های داستان حدس زدم به خون ختم خواهد شد؛ ولی تصورم فقط خودکشی بود.

توهمی که به مددِ مخدراتِ گیاهی برای دختر پدید می‌آمد، خوب و بامزه درآمده و مخاطب رو با خیال‌پردازی‌هاش همراه می‌کنه.

به‌هرحال ایدهٔ جذاب و بکری برای داستان بود که خیلی بهتر می‌تونست ساخته و پرداخته بشه. دربارهٔ پدر می‌شد بیشتر و بهتر نوشت. دربارهٔ خاله و خانوادهٔ مادری نیز هم. علتِ این حجم از انزوا و ترس و کناره‌گزینیِ مادر، بعد از دیدارِ دوباره با خانواده هم قابل درک و فهم نیست.

تک‌فرازهای جالب و شاعرانه‌ای هم داشت ولی ترکیبِ کلی داستان اون‌قدر پخته و جذاب درنیامده که خوندن‌شو بخوام توصیه کنم.
          
                کتاب خوبی بود ولی خیلی درهم بود و داستان پردازی درستی هم نداشت.
به نظرم بیشتر شبیه دایره المعارف بود تا رمان
اطلاعات گیاهی خیلی خوبی داشت
ولی در کل خوب بود
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.