باغ آلبالو

باغ آلبالو

باغ آلبالو

آنتون چخوف و 1 نفر دیگر
3.7
69 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

137

خواهم خواند

60

شابک
9789649652443
تعداد صفحات
78
تاریخ انتشار
1399/6/24

توضیحات

        
کاری به ملک اربابی آمده بودیم.او مست بود.لیوبف آندره یونا آن طور که حالا یادم می آید،زن جوان و بسیار لاغری بود.مرا به دستشویی اتاق بچه ها آورد و گفت:«گریه نکن دهاتی کوچولو تا وقتی بخواهی ازدواج کنی خوب میشود...»

      

یادداشت ها

          اولین تجربه و خوانش من از آثار چخوف است که خیلی اتفاقی و بدون قصد قبلی سراغ ش رفتم. 
اول از همه باید بگن کتابی که من خواندم چاپ ششم و صد و دوازده صفحه بود .
دوم اینکه خیلی برام خاص نبود اونطور که بقیه ازش میگن .
داستانی از یک اتفاق در برهه ی زمانی خاص در یک خانواده که روی اطرافیان شون هم تاثیرگذار بود و زندگی همه ی شخصیت ها رو عوض می‌کرد. 
خانواده ای که به خاطر حادثه ای در گذشته ، دیار خودشون رو ترک کرده و حالا برگشته،بودند تا کاشانه ی پر خاطره ی خود رو از دست بدهند و برگردند. 
مادر خانواده ولخرج بود یا زیادی دست و دلباز که باعث ورشکستگی و از دست دادن املاک شان شده بود . 
خوب درک داستان برام سخت بود اما قلم روان و قابل فهمی داشت، شخصیت سازی در حد آشنایی کامل با شخصیت ها بود و رابطه ی بین افراد رو به  خوبی بیان شده بود .
درامی بود که خواسته بود با کمی کمدی خنثی ش کنه، و هرز گاهی  گوشه و کنایه های سیاسی کوچکی رو هم در خلال مکالمه ها_توسط یک دانشجوی فارغ التحصیل نشده_ آورده بود . 
بیان آزادی از قید تجمل  و مادی گرایی از زبان همین شخصیت انجام گرفته بود .
اما باز هم نمایشنامه ای نبود که بخواد مورد علاقه م باشه ، خواندش برام جذاب بود برای اینکه با چخوف آشنا بشم و شاید باز هم ازش بخوانم تا طرفدارانش رو درک کنم .

        

19

شراره

1403/1/16

          وقتی این نمایشنامرو میخوندم خیلی به مادام رانوسکی حسودیم شد...برای آدمایی مثل من این میزان بی خیالی کار خیلی سختیه...درسته که یکجا نشستن و هیچکاری نکردن هم کار احمقانه‌ای هست اما لازمه بتونی وقتی اوضاع سخت میشه و تو تمام تلاشتو کردی و دیگه کاری از دست تو بر نمیاد آروم و بی خیال به ادامه زندگیت برسی...
البته شاید هم از شدت فشار و اضطراب صورت مسئله را پاک کرده و به این درجه از بی خیالی رسیده... 

چند جمله از کتاب: 

واضح است که اگر بخواهیم در حال زندگی را شروع کنیم باید قبل از هر چیز گذشته را جبران کنیم و آن را ببوسیم و کنار بگذاریم و جبران گذشته فقط با رنج امکان دارد. با رنج و زحمت مدام و وحشتناک میسر است.

چه حقیقتی؟ تو میدانی که حقیقت کجاست و کجا نیست، اما من مثل اینکه کور شده باشم ،هیچ چیز را نمیبینم. تو تمام مشکلات مهم را با جرات حل میکنی.اما به من بگو پسر عزیز،آیا این امر از آن جهت نیست که تو جوانی؟ که هنوز وقت نداشته‌ای که حتی با یکی از این مشکلات دست و پنجه نرم کنی؟تو با جرات و به جلو نگاه میکنی. آیا این بران جهت نیست که تو نه جلویت را می‌بینی و نه منتظر چیز وحشتناکی هستی و زندگی هنوز از چشمان جوان تو پنهان است؟



        

6

          کتاب باغ آلبالو اثری از آنتوان چخوف، نمایشنامه‌ای به ظاهر ساده اما به شدت عمیق است.
 روایت زندگی خانواده ای که تنها میراثشان باغ آلبالوی زیبایی است که به دلیل بدهی خانوادگی به حراج گذاشته میشود.کتاب پر از انسان‌های عادی. به دور از هر نوع قهرمان و یا اتفاق خیلی خاص وهیجانی  ما تنها شاهد زندگی افرادی هستیم که ناامیدانه تسلیم سرنوشتِ خویشند و نای مبارزه علیه آنچه که نمی‌خواهند یا برای آنچه می خواهند را ندارند حتی نای ابراز عشق!!!
شخص ترومیفوف در نمایش نامه تنها نقطه امید خانواده برای آینده است.
کتاب رو ازنشرقطره خوندم با ترجمه بانو سیمین دانشور.
باوجود اینکه تعداد شخصیتهای نمایش نامه زیاد نبودن ولی اسمهای زیاد وطولانی خواننده رو آزار میداد.
ترجمه خوب وروان ولی درقسمتهایی از جملاتی ازقبیل 
بوی حلوام بلند شده .... حلیم خودت رو هم بزن.....ازاین امامزاده مراد نخواهی گرفت و....استفاده شده بود که جایی در زبان روسی ندارند.
آیا مترجم مجاز به دخل وتصرف در ترجمه کتاب تااین حد هست؟!
همت بلند دار که مردان روزگار
با سرسپردگی همه جانها سپرده اند
جانها همه در پی ات عزم ارادتند
با سرسپردگی کمر همت ببسته اند
جمله خاص کتاب:
باید بپذیرم که سرنوشت خیلی نسبت به من بی‌رحم بوده است مثل قایق کوچکی هستم در دل توفانی عظیم
        

27

          باغ آلبالو 
واپسین اثر نویسنده بزرگ روس ،چخوف.
اثری که در آن حادثه عجیب و خاصی رخ نمی دهد ولی به شدت بر آشوبنده است. اثری که در آن نه خبری از پروتاگونیست هست و نه آنتاگونیست ،همه شخصیت ها لازمه درام هستند و تکه ای از این پازل .به گونه ای هستند که تصادفاً با آنها برخورد کرده ایم و شاهد اعمالشان در لحظه های گذرای زندگی هاشان هستیم .
کشمکش و مبارزه و شکستی در کار نیست ،تنها شخصیت هامنتظر حادثه می نشینند و تقدیر می راندشان و تقدیرشان را با شکیبایی تحمل می کنند ؛ به گونه ای که از قوه ی اراده در آنها خبری نباشد.

در نمایشنامه باغ آلبالو همچون بسیاری از داستان ها و نمایشنامه های اخیر چخوف، گرایش به سبک امپرسیونیسم به خوبی احساس می شود. نشان دادن ابتذال زندگی بورژوازی، ثبت لحظه های زودگذر ،لحظه هایی که یادآور شکل اصلی زندگی هستند، لحظه هایی از طبیعت و زندگی که در آنها زندگی و طبیعت یا  می شکفند یا پژمرده می شوند،نشان دادن تیپ هایی که ذکرشان گذشت و غرقه شدن بی چون و چرای آنها در《 آن》 های گذرای زندگیشان، تنهایی بعضی از آن‌ها و حساسیت عصبی بعضی دیگر شان، و بی حسی و بی احساسی برخی دیگر، ثبت تغییر ها، دگرگونی‌ها،《 شدن》 ها نه 《بودن》 ها, اینها همه  ملهم از امپرسیونیسم است که مهد آن فرانسه بوده است.اما در اواخر قرن نوزدهم،  دیگر سبک حاکم هنری در تمام اروپاست.
امپرسیونیسم فرانسه نیست انگار یا نهیلیسم و نا امید است. در صورتی که در همین باغ آلبالو در آخرین حد واقعه ستاره امیدی در دل نومید ها و وا خورده ها و وازده ها روشن می کند و به هر صورت که باشد امپرسیونیست چخوف در آخرین تحلیل، نفی کننده زندگی نیست بلکه از امید به آینده سرشار است.
        

4

24