بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بیابان تاتارها

بیابان تاتارها

بیابان تاتارها

دینو بوتزاتی و 1 نفر دیگر
4.3
19 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

39

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

همه چیز در گریز است. آدم ها، فصل ها، ابرها، همه شتابان اند.. و این شط به ظاهر کند حرکت که هرگز باز نمی ایستد، تو را با خود می برد. «از متن کتاب» رمان «بیابان تاتارها» داستان سرنوشت افسری جوان است که برای خدمت به قلعه ای دور افتاده فرستاده و دچار روزمرگی می شود. دینو بوتزاتی با نثری باشکوه و شاعرانه، به شکلی هنرمندانه، عطش انسان را برای امیدوار بودن حتی به واهی ترین مسائل زندگی بیان می کند. والریو زورلینی کارگردان نامدار ایتالیایی، بر اساس این رمان فیلمی ساخته است که بخش هایی از آن در ایران و ارگ بم فیلم برداری شده است.

لیست‌های مرتبط به بیابان تاتارها

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

یادداشت‌های مرتبط به بیابان تاتارها

            به نام او

🔹️با دینو بوتزاتی از کتاب خوب "معامله پرسود و داستان‌های دیگر" با انتخاب و ترجمه خانم مژده دقیقی آشنا شدم. خانم دقیقی در آن کتاب، داستان "کت جادویی" از بوتزاتی را ترجمه کرده بود که به‌نظرم در بین آن‌همه داستان خواندنی از همه بهتر بود. سال‌ها پیش از آنکه داستان را بخوانم سریال "کت جادویی" را که از همین داستان اقتباس شده بود، دیده بودم و در عالم کودکی جذب آن شده بودم. باری بعد از خواندن داستان به دنبال کتاب دیگری از بوتزاتی گشتم که متاسفانه یکی از مهمترین آثارش یعنی "شصت داستان" را که چاپ تمام بود، نیافتم.

🔸️البته سال‌ها پیش رمانی از بوتزاتی را در کتابخانه داشتم که نخوانده مانده بود، کتابفروش به این بهانه مرا مجاب کرد که کتاب را بخرم که اولین اثر مترجم محبوبم سروش حبیبی است. (البته در آن سال‌ها محبوبم بود الان برخی از ترجمه‌هایش را می‌پسندم و برخی را نه) آن نسخه  از "بیابان تاتارها" را نشر روزنه منتشر کرده بود. سالها نخواندمش تا نشر ماهی هم آن را با ویرایشی جدید منتشر کرد علاوه بر ویرایش حروف‌چینی ماهی بهتر بود، خریدمش و بلافاصله خواندمش.

🔸️"بیابان تاتارها" یکی از درخشان‌ترین رمان‌هایی است که امسال خواندم در واقع جزو بهترین رمان‌هایی است که تا به امروز خوانده‌ام، رمانی عجیب و غریب که کمتر اثری را می‌توانم شبیه او بدانم، رمان داستانِ افسر جوانی به نام جووانی دروگو است که به قلعه‌ای دورافتاده و مرزی برای خدمت فرستاده می‌شود، قلعه‌ای که در مجاورت بیابان تاتارها قرار دارد. جایی که کمتر افسری است که علاقه‌ای به گذران دوران خدمت خود در آن را دارد. جووانی در ابتدا می‌خواهد از این سرنوشت محتوم بگریزد ولی نمی‌تواند. گویی جبر روزگار چنان قوی است که او را پاگیر می‌کند سیر این ماندن، بسیار هنرمندانه ترسیم شده است. بوتزاتی اتمسفری را خلق می‌کند که مخاطبانش هم پابه‌پای افسر جوان دچار ملال زندگی در قلعه می‌شوند و سرآخر هم یک پایان به‌یادماندنی و درخشان را برای جووانی رقم می‌زند. مطمئنا خواننده هیچ‌گاه پایان این رمان را فراموش نخواهد کرد. 

🔸️پیش‌تر هم گفته‌ام که حبیبی به‌مانند محمد قاضی مترجم حرفه‌ای است یعنی حرفه‌اش مترجمی است، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی حرفه‌شان مترجمی نبود، به همین خاطر آثار حبیبی همچون قاضی به دو دسته تقسیم می‌شود خوب و بعضا عالی و متوسط و بعضا ضعیف.
من تا پیش از این "خداحافظ گری کوپر"، "ژرمینال"، "موش‌ها و آدم‌ها"، "طبل حلبی" و "آبلوموف" را جزو بهترین کارهای حبیبی می‌دانستم الان باید "بیابان تاتارها" را هم به این فهرست اضافه کنم، حبیبی به‌خوبی از پس ترجمه نثر شاعرانه بوتزاتی برآمده است. تا پیش از اینکه بخشی از کتاب را به اشتراک بگذارم باید بگویم که در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش با اقتباس از این رمان فیلمی با همین نام به کارگردانی والریو زورلینی و تهیه‌کنندگی بهمن فرمان‌آرا ساخته شده که لوکیشن قلعه آن ارگ بم است. من فیلم را ندیده‌ام به‌خاطر دیدن ارگ بمی که دیگر وجود ندارد می‌خواهم فیلم را ببینم البته یک دلیل دیگر هم دارم موسیقی متنش اثر انیو موریکونه بزرگ است.

🔹️و اما بخشی از رمان:
《نزدیک به دو سال گذشت. جووانی دروگو شبی در اتاقش خوابیده بود. بیست و دو ماه گذشته و هیچ خبری نشده بود. او همچنان انتظار می‌کشید، انتظار روزی که زندگی در حقش گذشت خاصی نشان دهد. اما بیست و دو ماه کم نیست. حوادث بسیاری ممکن است در این مدت روی دهد. در بیست و دو ماه ممکن است پیوندهای تازه‌ای پدید آید و کودکانی زاده شوند و زبان باز کنند. بیست و دو ماه کافی است تا در زمینی که جز علف بر آن نمی‌روید عمارتی بلند بنا شود. همین چند ماه کافی استکه زنی زیبا جوانی ببازد و دیگر در کسی هوسی برنینگیزد یا زمینه‌ی بیماری حتی بیماری درازی، آماده شود و (در آن روزها که بیمار، بی‌خبر و آسوده‌خیال، به زندگی خود ادامه می‌دهد رفته‌رفته جسمش را بفرساید. ممکن است بیماری اندکی تسکین یابد و پدتی بیمار را به توهم بهبودی بیندازد، اما بعد با شدتی بیشتر خودی بنماید و شعله‌ی واپسین امید را خاموش کند. این چند ماه حتی آن‌قدر کفایت می‌کند که بیمار بمیرد و به خاک رود و فراموش گردد، که جوانی پدرمرده دیگربار خندان شود و شبی همراه با دختران جوان با لاقیدی به گردش رود و حتی از کنار نرده‌های گورستان نیز گذر کند.
زندگی دروگو اما به‌عکس انگار از سیر خود بازایستاده بود.》
          
            حتما شما هم افسانۀ سیزیف را شنیده‌اید یا دست کم نام او در کتاب‌های شعر و داستان به چشمتان خورده. در افسانه‌های اساطیری یونان باستان، سیزیف مردی‌ست تشنۀ زندگی که به جرم فرار از مرگ، به سخت‌ترین مجازاتی که خدایان می‌شناختند محکوم شد. آن‌ها زندگی را به سیزیف بخشیدند اما او را مجبور کردند که تا ابد تکه سنگی بزرگ و سنگین را تا قلۀ کوهی بر دوش بکشد اما همین که به نزدیکی قله می‌رسد، سنگ به پایین کوه بغلطد و این تلاش نافرجام او، بارها و بارها تکرار شود. و معلوم است که مجازات سیزیف چیزی نبود جز "بیهوده‌‌گی".  مردی را تصور کنید که زندگی‌اش بین دو نقطۀ امیدواری وشکست در نوسان است؛ خوشا مرگ!

بوتزاتی در این کتاب صبر را ریشخند می‌کند و نشان می‌دهد که انتظار برای وقوع حادثه‌ای که به زندگی معنایی ببخشد، چقدر مضحک و نابود‌کننده است. آن‌چه داخل دیوارهای قلعه می‌گذرد هزاران بار کشنده‌تر از دشمن خارجی‌ست. سربازان قلعه از ملال حاکم در آن به وعدۀ حملۀ تاتارها پناه می‌برند و بر آن امید می‌بندند تا از سخت‌ترین مجازاتی که خدایان روم باستان سراغ داشتند رهایی پیدا کنند. امان از بیهوده‌گی. 

خواندن بیابان تاتارها خالی از رنج نیست. بعد از خواندن آن بیش از آن‌که از این خوانش لذت برده باشیم، از آن سپاس‌گزار خواهیم بود. مانند طنابی که هرچند ما را از دره‌ای مرگ‌بار بالا می‌کشد، در عین حال زخم‌هایی بر دست‌هایمان باقی می‌گذارد.