یادداشت اسما سجادی
1402/10/10
حتما شما هم افسانۀ سیزیف را شنیدهاید یا دست کم نام او در کتابهای شعر و داستان به چشمتان خورده. در افسانههای اساطیری یونان باستان، سیزیف مردیست تشنۀ زندگی که به جرم فرار از مرگ، به سختترین مجازاتی که خدایان میشناختند محکوم شد. آنها زندگی را به سیزیف بخشیدند اما او را مجبور کردند که تا ابد تکه سنگی بزرگ و سنگین را تا قلۀ کوهی بر دوش بکشد اما همین که به نزدیکی قله میرسد، سنگ به پایین کوه بغلطد و این تلاش نافرجام او، بارها و بارها تکرار شود. و معلوم است که مجازات سیزیف چیزی نبود جز "بیهودهگی". مردی را تصور کنید که زندگیاش بین دو نقطۀ امیدواری وشکست در نوسان است؛ خوشا مرگ! بوتزاتی در این کتاب صبر را ریشخند میکند و نشان میدهد که انتظار برای وقوع حادثهای که به زندگی معنایی ببخشد، چقدر مضحک و نابودکننده است. آنچه داخل دیوارهای قلعه میگذرد هزاران بار کشندهتر از دشمن خارجیست. سربازان قلعه از ملال حاکم در آن به وعدۀ حملۀ تاتارها پناه میبرند و بر آن امید میبندند تا از سختترین مجازاتی که خدایان روم باستان سراغ داشتند رهایی پیدا کنند. امان از بیهودهگی. خواندن بیابان تاتارها خالی از رنج نیست. بعد از خواندن آن بیش از آنکه از این خوانش لذت برده باشیم، از آن سپاسگزار خواهیم بود. مانند طنابی که هرچند ما را از درهای مرگبار بالا میکشد، در عین حال زخمهایی بر دستهایمان باقی میگذارد.
(0/1000)
نظرات
1402/10/13
مرسی، ممنونم ولی اینجا نمیشه لینک کپی کرد و نه میشه روش کلیک کرد کههههه 😅😅😅 @sajjadi_asma
1
اسما سجادی
1402/10/13
1