و سپس هیچکس نبود

و سپس هیچکس نبود

و سپس هیچکس نبود

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
4.4
106 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

192

خواهم خواند

138

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

ده نفر دعوت می شوند تا تعطیلات خود را در قصری افسانه ای در نیگر آیلند بگذرانندهر یک از آنان رازی برای پنهان کردن دارد آنان در بعداز ظهر با شکوه روزی تابستانی به وعده گاه می رسند. اما به زودی سلسله حوادثی پیش بینی نشده رخ می دهد و همگان را در اضطرابی نفس گیر فرو می برد.

لیست‌های مرتبط به و سپس هیچکس نبود

پست‌های مرتبط به و سپس هیچکس نبود

یادداشت‌های مرتبط به و سپس هیچکس نبود

            داستانی جذاب و زیبا از آگاتا کریستی. اگر می خواهید متعجب و متحیر شوید و مجذوب قدرت نویسندگی و ذهن فوق العاده قوی نویسنده شوید، حتماً این کتاب را بخوانید. واقعاً یک نویسنده باید قدرت ذهنی زیادی داشته باشد تا بتوانید همچین داستانی بنویسد و وقایع آن را جوری کنار هم بگذارد که مخاطب سردرگم شود.
ماجرا از این قرار است ده نفر به یک جزیره موسوم به جزیره سرخ پوست دعوت می شوند؛ اما آن ها میزبان را نه دیده اند و نه می شناسند. در ادامه هر کدام از این ده نفر به شیوه ای می میرند. این شیوه ها هر کدام در یک شعر که در اتاق همه مهمانان نصب شده اتفاق می افتد. شعری به اسم ده بچه سرخ پوست که در آن هر کدام از بچه سرخ پوست ها به طریقی می میرند و یکی یکی کم می شوند.
غیر از این ده نفر هیچ کس در جزیره نیست و ارتباط جزیره با دنیای اطراف قطع شده است. ابتدا حدس می زنی که خب کسی در جزیره مخفی شده و این افراد را می کشد؛ ولی اندکی که در داستان پیش می رویم این نظریه اعتبار خود را از دست می دهد. چرا که آن ها جزیره را می گردند و نه کسی را پیدا می کنند و نه جایی برای مخفی شدن در جزیره وجود دارد. پس یکی از آن ده نفر قاتل است. اما او کیست؟ و این سوالی است که برای رسیدن به جواب آن باید کتاب را تا آخر خواند. البته می شود به هر کدام از آن ها مضنون شد ولی آیا مدرک مورد قبولی دارید و بر اساس شواهد این حدس را می زنید؟ وقتی فرد مورد نظر شما نیز کشته شود آن وقت چه می کنید؟
داستان به شکلی پیش می رود که واقعاً مخاطب گیج می شود و عاجز از شناسایی قاتل.
اگر قصد به چالش کشیدن مغز خود را دارید حتماً این کتاب را بخوانید.

امین پازوکی ۱۴۰۱/۰۴/۱۲
          
            اولین تجربه‌ی من از آگاتا کریستی چندان جالب نبود! 
کتاب معمایی خوب بنظرم کتابیه که هم‌زمان که غیرقابل پیش‌بینی و حدس زدنه، سرنخ هم به خواننده بده تا حداقل برای حل پازل معما، فکر و تلاش کنه.  این کتاب نه تنها هیچ سرنخی نمیده، تقریبا ۷۰ الی ۸۰ درصدش لو رفته‌ست، یعنی فقط منتظری اون اتفاقاتی که خودش اول کتاب لو داده، اتفاق بیفته و ببینی آخرش قراره چی بشه و قاتل کیه.خب این خیلی خسته و کسل‌کننده نیست؟!
 از اونجایی‌که کتابِ خیلی معروف و محبوبی هست دلم نمیخواد بگم نخونیدش چون شاید شماهم مثل اکثر کسایی که خوندنش خوشتون بود ولی من وقتی به آخر کتاب رسیدم، با اینکه اصلا فکرشو نمیکردم قاتل کیه و انگیزش چی میتونه باشه ولی چندان شگفت‌زده نشدم و در مجموع اصلا راضیم نکرد🤷‍♀️ یکم تخیلی و لوس تموم شد😶‍🌫️
دو ستاره‌ای که به کتاب دادم به‌خاطر ایده اولیه کتابه، اینکه هر کسی میتونه قاتل باشه، قاتل فقط اونی نیست که مستقیم با گلوله یا چاقو یا هر سلاح دیگه‌ای یه نفر رو به قتل میرسونه، همه‌ی ما میتونیم به راحتی قاتل باشیم و هیچ قانونی نتونه ما رو محاکمه و مجازات کنه، به جز وجدان خودمون.
          
Mahsa bgbn

1402/02/02

                پایهٔ کتاب بر اساس شعری به نام ده کاکاسیاه کوچک  است . شعر به این صورت است:

ده کاکاسیاه کوچک رفتند شام بخورند،
یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا باقی ماندند.
نه کاکاسیاه کوچک تا دیروقت نشستند،
یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند.
هشت کاکاسیاه کوچک به دِوُن رفتند،
یکی گفت همین‌جا می‌مانم و سپس هفت تا باقی ماندند.
هفت کاکاسیاه کوچک هیزم می‌شکستند،
یکی خود را تکه‌تکه کرد و سپس شش تا باقی ماندند.
شش کاکاسیاه کوچک با کندو بازی می‌کردند،
یکی را زنبور نیش زد و سپس پنج تا باقی ماندند.
پنج کاکاسیاه کوچک به دادگاه رفتند،
یکی قاضی شد و سپس چهار تا باقی ماندند.
چهار کاکاسیاه کوچک به دریا رفتند،
یکی را ماهی قرمز بلعید و سپس سه تا باقی ماندند.
سه کاکاسیاه کوچک به باغ وحش رفتند،
یکی را خرس بزرگی بغل کرد و سپس دو تا باقی ماندند.
دو کاکاسیاه کوچک در آفتاب نشتند،
یکی سوخاری شد و سپس یکی باقی ماند.
یک کاکاسیاه کوچک تنها ماند،
او رفت و خود را دار زد و سپس هیچ‌کدام باقی نماندند.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

لعیا عرب

1402/09/21

            بالاخره با قلم آگاتا کریستی رو به رو شدم و چه کتابی ازش خوندم!!!!!!
اگر بخوام با دو کلمه توصیفش کنم میگم حیرت انگیز و جذاب ؛ ولی این کتاب خیلی حرف برای گفتن داره!
قلم شگفت انگیز خانم کریستی من رو جوری تسخیر کرد که با وجود درس و مدرسه (😩) تونستم کتاب رو تو ۳ روز تموم کنم و رکورد جدید برای خودم ثبت کنم!!
شخصیت های کتاب بسیار حساب شده و کامل بودن ، به طوری که بعد ازینکه باهاشون به طور کامل آشنا میشدی ، (حدود در ۳۰ صفحه اول این اتفاق میافتاد) به شدت برات واقعی میشدن!
روند و خط زمانی محشر بود و چیزی که باعث میشه کتاب رو در سریع‌ترین حالت ممکن تموم کنید همینه ؛ چون دقیقا در لحظه ای که لازمه اتفاق جدید میوفته و باز دوباره همه چیز رنگ و بوی جدیدی میگیره!
پایان کتاب برای من اصلا قابل پیش بینی نبود ولی شاید تنها نقطه ضعفی که میتونم ازش بگیرم اینکه به دلیل شعر ده بچه زنگی که در اول داستان اومد شاید اتفاقات پیشرو یکمی قابل حدس میشد ، ولی آیا پایان کتاب قابل حدس بود؟ برای من به هیچ وجه.
به عنوان تازه کار در ژانر جنایی خوشحالم که کتاب آگاتا کریستی جزو اولین ها بوده!
پ.ن۱ : در ابتدای کتاب با تمام هوش و حواسم در حال به خاطر سپردن بسیاااار دقیق شخصیت ها بودم و در طول کتاب صدهاهزاربار به شعر و اطلاعات شخصیت ها برگشتم تا هیچ چیزی از دستم در نره!(احساس میکنم یکی از ویژگی های خوندن کتاب های آگاتا کریستی همینه.)
پ.ن۲ : مضمون و موضوع کلی داستان رو دوست داشتم
"مجرمانی که قانون نسبت به آنها سکوت کرده بود"
و چقدر بعضیاشون سزاوار این مجازات بودند.
و چقدر بعضیاشون در مقابل این مجازات مظلوم و بی گناه بودن.