گره

گره

گره

4.1
190 نفر |
79 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

296

خواهم خواند

113

ناشر
ورا
شابک
9786008984412
تعداد صفحات
188
تاریخ انتشار
1397/10/9

توضیحات

        ترجمه فارسی کتابی که جومپا لاهیری از ایتالیایی به انگلیسی ترجمه کرده استرمان «گره» نوشته دومنیکو استارنونه به تازگی با ترجمه یلدا بلارک توسط نشر ورا منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «رمان جهان»  است که این ناشر چاپ می کند. این رمان از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه شده و ترجمه ایتالیایی به انگلیسی اش توسط جومپالاهیری انجام شده است.دومینیکو استارنونه نویسنده، نمایشنامه نویس و روزنامه نگار ایتالیایی است که در ناپل متولد شده و در رم زندگی می کند. این نویسنده ?? کتاب در کارنامه دارد که بین آن ها می توان به «اعدام اول»، «وویاجمیتو» و «گره» اشاره کرد. رمان «گره» جایزه بریج را به خود اختصاص داده است.جومپالاهیری نویسنده هندی تبار آمریکایی بر ترجمه انگلیسی اش از این رمان، مقدمه ای نوشته که در آن می گوید: این کتاب، علیرغم روند طوفانی و دیدگاه تاریک، به آزادی و خوشبختی اشاره دارد. در این رمان، آزادی و خوشبختی چه مزیت و ویژگی به حساب بیایند و چه جرم، یکسان و برابر هستند: وضعیت وحشیانه ای که رام نشدنی است و نمی تواند تعدیل شده و فرو بنشیند. این رمان به بهای آزادی و خوشبختی، نگاهی خونسردانه دارد. خوشبختی و جدایی را هم تحسین و هم انتقاد می کند. گرچه خوشبختی اغلب به معنی ارتباط داشتن با دیگر افراد است. به عبارت دیگر،  فراتر رفتن از حاشیه امن خود، چیزی است که در تحلیل نهایی، شخصیت ها به تنهایی تجربه می کنند.عنوان اصلی این رمان به زبان ایتالیایی به معنای «بند کفش» است. تصویر روی جلد ایتالیایی رمان هم انتخاب خود نویسنده و مردی است که یک جفت کفش پوشیده و بندهای آن به هم گره خورده است. یعنی همان گره ای او را گیر انداخته و نمی گذارد جایی برود. روی این جلد، صورت مرد دیده نمی شود بلکه فقط پاهایش در معرض دید مخاطب قرار دارد.رمان «گره» ? فصل اصلی دارد که با نام های کتاب اول تا سوم نامگذاری شده اند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

بندها

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          عالی بود! شروعش درخشان و پایانش غافل‌گیرکننده... 
کتاب سه راوی دارد: واندا، آلدو و آنا. قصد اسپویل ندارم و وارد جزئیات نمی‌شوم، اما حول رابطه‌ای است که از هم می‌پاشد و زخم‌هایی که هیچ‌وقت التیام پیدا نمی‌کنند. 
بخوانیدش. با تمرکز و سرِ صبر. بعد همانطور که لاهیری گفته دوباره بخوانیدش... من هم دوباره می‌خوانم. 

پی‌نوشت ۱:
راستش را بخواهید، من از حدود ۲۰ تا ۲۵ سالگی شیفته‌ی ادبیات ایتالیایی بودم، عاشق کالوینو و موراویا و بنّی و باریکّو. بعد با دِ سِس پِدِس و تامارو گذاشتمش کنار؛ انقدر کنار که حتی نتوانستم النا فرانته‌ها را بخوانم. الان بعد از مدت‌ها این ایتالیایی پُر جان -که شبیه کالوینو و موراویا و  بنّی نیست- حسابی چسبید. دوست دارم دوباره بروم سراغ فرانته‌ها، شاید تا مزه این یکی زیر زبانم است، آن‌ها را هم تمام کنم. 

پی‌نوشت ۲:
همنام و مترجم دردها سال‌ها کتاب‌های مورد‌علاقه‌ام بودند، به همین خاطر وقتی فهمیدم جومپا لاهیری انگلیسی را ول کرده و رفته سراغ ایتالیایی غصه خوردم که احتمالا دیگر از مهاجران و فرزندان‌شان نخواهد نوشت. پاتوق‌ها که ترجمه شد با خوش‌بینی خواندمش، اما باز هم کم مایگی‌اش -در قیاس با کتاب‌های انگلیسی لاهیری- توی ذوقم زد. اما حالا با خواندن بندها، باز به لاهیری امیدوار شده‌ام. نمی‌دانم اولین ترجمه‌اش از ایتالیایی‌ست یا نه، اما انتخاب فوق‌العاده‌ای است. حالا گیرم خودش ننوشته، شبیه کتاب‌های خودش است. درباره‌ی مهاجرت نیست، اما درباره‌ی خانواده و تنهایی است و رابطه‌ی خوشبختی و آزادی. دوستش دارم.
        

19

          بندها در حقیقت، روایت بند است. بند کفشی که اگر حواست نباشد به بند جفت دیگر گره می‌خورد و آن وقت است که آدم را با سر به زمین می‌زند. اگر شانس یاری‌اش کند که بند اشتباهی را باز کند، به زندگی قبل برمی‌گردد. اما با آثار به جا مانده از زمین خوردن و زخم و زیلی های گونه و سر و کتفش چه کند؟

موضوع داستان تکراریست. خیانت؛ اما به هیچ عنوان کلیشه نیست. استفاده از مضامینی مثل فریب خوردن، گذر زمان و پیری، عشق، زخم خوردن از گذشته و پیروی از نفس به خوبی دیده میشه. ما تک تک این‌ها رو در رفتار شخصیت‌ها می‌بینیم و با کشف داستان آنها را می‌سنجیم. 

نکته‌ی طلائی کتاب به نظرم علاوه بر شخصیت پردازی فوق العاده و زبان حرفه‌ای، چفت و بست تعریفی در تمام داستان است! فصل اول از زبان زنی زخم خورده و خیانت دیده است که تمام تلاشش را برای برگرداندن همسرش به زندگی می‌کند. با اینکه نویسنده مرد است اما به ظرافت رفتار همچین زنی را به تصویر میکشد و قدرت قلمش را، رو میکند. 
از خواندنش بی‌نهایت لذت بردم.
        

20

          دوستی در تعریف کتاب خوب می گفت"کتابی که همه چیزش راست و ردیف باشد و آن را بخوانی و سر تکان دهی و بگذاری در قفسه ،کتاب خوبی نیست! کتاب خوب کتابی است که تو را به فکر فرو برد.دنبال کسی باشی که در مورد آن گفتگو کنی.ذهنت را مشغول کند و چراها و چگونگی های داستان تو را تحت تاثیر قرار دهد"
کتاب بندها با نام اصلی بند کفش اثر دومنیکو استارنونه یکی از همین بهترینهاست. وقتی کتاب را تمام کردم در بهت فرو رفته بودم و حال غریب و تازه‌ای در قلبم حس می کردم. در سرم افکار گوناگونی چرخ می زد مطمئن بودم که حرف و نگاهی تازه در ذهنم جا گرفته است. 
متخصصان نویسندگی می گویند می‌شود از عادی ترین سوژه‌ها،از اتفاقاتی که بارها و بارها پیش چشم ما رخ داده است،داستان نوشت به شرطی که دریچه‌ی نگاه تازه‌ای به آن واقعه گشوده شود.
بندها بدون شعارزدگی و درگیر کلیشه شدن ،از شخصیت‌هایی می گوید که در خانواده و تحت تاثیر رفتارهای یکدیگر ،کنش های متفاوتی از خود بروز می‌دهند.
ماجرا همان خیانتی است که بارها و بارها موضوع کتاب‌ها و فیلم ها بوده است اما حالا ما به واسطه شناخت روانی درست و نزدیک شدن نویسنده به شخصیتها به شکلی دیگر به آن نگاه می کنیم.
آلدو مردی است که به همسرش خیانت کرده است . فصلی از داستان مختص اوست که از خودش بگوید،از احساسات و دلایل  رفتارهایش.
واندا زنی است که مورد ظلم واقع شده است.او شخصیت بی گناه و سفید داستان نیست او هم قصه ای جالب و شنیدنی دارد و بچه ها مهم‌ترین و برجسته ترین بخش کتاب تاثیر  این حادثه روی رفتار آنهاست.
بندها پر کشش و جذاب شروع می‌شود و در عین سادگی چنان عمقی دارد که علاوه بر تاثیر عمیق روی خواننده،به او اجازه نمی دهد کتاب  را ببندد.بلکه او را ترغیب می کند یک نفس به تماشای داستانی از یک خانواده بنشیند و تا تمام شدن این داستان آرام نگیرد.
عناصر داستان و قلم نویسنده حرفه‌ای و کم نقص است.نحوه پرداخت داستان  ایرادی ندارد. از آن دست کتاب‌هایی است که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد.
همین حالا که مدتی است از خواندن کتاب می گذرد از فکر کردن به ابعاد گوناگون کتاب قلبم به تپش می افتد و دلم می خواهد ساعتها از حیرت و تعجبم و احساسی که از خواندن بندها به من دست داد، صحبت کنم.
کتابی که ساعتها و جلسات زیادی می‌طلبد تا به لایه‌های دقیق و عمیق آن دست یابیم.از آثار بزرگ نمی توان زیاد صحبت کرد.حق مطلب فقط وقتی ادا می شود که خوانندگان این یادداشت ،شروع به خواندن اثر کنند.
یادداشت مترجم در انتهای کتاب نیز(جومپا لاهیری)درخشان  و پر قدرت است و به فهم و درک بهتر و بیشتر اثر کمک خواهد کرد.
داستان مناسب گروه سنی بزرگسال است.
        

49

          دومنیکو استارنونه در رمان بندها، یک خانواده اهل ایتالیا را روایت می‌کند. خانواده ای که سنگ بنای آن در سال 1962 گذاشته شده است و  در فاصله سال های  1974 تا 1978 درگیر یک بحران می‌شود و نهایتا روایت داستان این خانواده در بازه زمانی دهه اول قرن 21، پایان می‌یابد.
استارنونه با یک ظرافت خاص، بندهای ارتباطی بین اعضای این خانواده را از زاویه دید مادر، پدر و دختر خانواده در این بازه زمانی حدودا 40 ساله به تصویر کشیده است.
با توجه به استقبالی که از این کتاب در سطح بین‌المللی شده است، این فرضیه می‌تواند مطرح باشد که استارنونه نوعی از زیست حقیقی اجتماعی موجود در جامعه اروپایی را به تصویر کشیده است.
با این فرض، بعد از اتمام مطالعه این رمان، طوفانی از گزاره‌های مختلف در ذهن من شکل گرفت:
از چرایی اهمیت تقویت بنیان خانواده از منظر دین، فرهنگ ایرانی و احیانا فرهنگ اروپایی تا اهمیت جایگاه خانواده در تقابل تمدنی بشر با ابلیس و حتی فلسفه وجود حق طلاق برای مرد در نظام حقوقی اسلام.

نهایتا این که شاید برای خیلی‌ها این کتاب، صرفا یک فرم جذاب از روایت حقیقت اجتماعی باشد، ولی برای من یک شاهد مثال از یک جدال تمدنی چند هزار ساله است.
        

1

        هر آدم نرمالی دوست داره که آزادی و استقلال داشته باشه و در قید و بندِ محدودیت نباشه،دقیقا چیزی که آلدو هم میخواست.
البته که میل و اشتیاقی که به رهایی داشت کاملا درک میکردم،اما مشکل اونجا بود که آلدو این آزادی رو در مجرد بودن و خودش رو در بند محدودیتی به اسم«خانواده» می دید به قول خودش«زن و بچه داشتن نه نشانه آزادی بلکه از عقب ماندگی حکایت داشت»!!.و همین باعث شده بود خیانت به همسرش براش یه عادت بشه تا خودش رو قانع کنه که با اینکه ازدواج کرده اما هنوز تعهد و مسئولیتی نسبت به کسی نداره. که در نتیجه تاثیرات جبران ناپذیر روی روح و روان بچه هاش و مخصوصا زنش شد!(:
#آلدو_نباشیم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          بندها، داستانی پیرامون بندهایی است زندگی خانوادگی و خانواده، بر پای انسان‌ها می‌بندد، بندهایی که لازمه‌ی زندگی خانوادگی است. این بند‌ها می‌توانند خوشایند باشند و نشانه‌ای از امنیت و آرامش یا برعکس می‌توانند نشانه‌ای از اسارت و رنج باشند و اغلب، ترکیبی از هر دو.
استارنونه در کتاب بندها، تصمیم گرفته بُعد تلخ این بندها را به تصویر بکشد، احتمالا به خاطر تغییرات فرهنگی ایتالیا، در قرن گذشته و دور شدن فرهنگ این کشور از سنت‌هایی که بنیان آن، احترام به خانواده و ارزش بخشیدن به آن است و رفتن به سوی فرهنگی که آزادی جنسی و بی‌اعتباری خانواده را ارزش می‌داند.
با این همه، حقیقت تلخی، فارغ از اندیشه‌ی دومنیکو استارنونه، وجود دارد. در بسیاری از زندگی‌ها، روابط خانوادگی برای افراد درگیر، به حق یا ناحق، تبدیل به بندهایی می‌شود که جلوی رشد، تعالی مادی و بعضا معنوی می‌شود. اگر فضای نامحسوس القای تفکر ضد خانواده موجود در کتاب را نادیده بگیریم، کتاب با قدرت این واقعیت تلخ را در کامل‌ترین شکل خود به تصویر کشیده است. 
داستان در مورد خانواده‌ای چهار نفره است، زن و شوهر و پسر و دخترشان، اما در سه بخش روایت شده. بخش اول، در غالب نامه‌های زن به شوهرش، بخش دوم روایت مرد از بندهایی که حس می‌کرده و بخش آخر از زاویه دید دختر خانواده روایت می‌شود.
هنر نویسنده اینجاست که در هر بخش خواننده همدلانه با راوی همراه می‌شود و تا حد قابل توجهی به او حق می‌دهد و این نکته است که این کتاب را به اثری با ارزش برای مطالعه و تامل تبدیل می ‌کند.
طرح روی جلد اصلی کتاب، که تصویری از کفشی مردانه در پای مردی است که بندهایش را به هم گره زده بسیار گویای روایتی است که نویسنده در پی بیان آن بوده که با کج سلیقگی در ترجمه تغییر کرده و به تصویری بی‌ربط تبدیل شده. 
برای من این کتاب، کتابی تلخ اما به دلیل چالش‌های انسانی، جذاب بود. کتابی نیست که به هر کسی آن را توصیه کنم. به ویژه افرادی که در روابط خانوادگی خود دچار چالش هستند. شاید بهترین مخاطب برای این کتاب،نویسندگان، روانشناسان و افرادی که از پیچیدگی‌های روابط انسانی لذت می‌برند باشند.
ترجمه کتاب که توسط امیرمهدی حقیقت انجام شده، خوب و روان است.
این کتاب توسط نشر چشمه چاپ شده است.
        

1