معرفی کتاب آنجا که زمانی خیابان ها نامی داشتند اثر رنده عبدالفتاح مترجم بیتا ابراهیمی

آنجا که زمانی خیابان ها نامی داشتند

آنجا که زمانی خیابان ها نامی داشتند

رنده عبدالفتاح و 1 نفر دیگر
3.6
30 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

47

خواهم خواند

39

شابک
9786226731317
تعداد صفحات
282
تاریخ انتشار
1401/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

کتاب آنجا که زمانی خیابان ها نامی داشتند، نویسنده رنده عبدالفتاح.

یادداشت‌ها

        نثر مترجم؛ خوب و خواندنی است و ویراستاری اثر هم خوب است، اما تصویر روی جلد کتاب ابدا جالب و مناسب نیست!

قهرمان داستان، دختری 13 ساله به نام حیات است که همراه با پدر، مادر، مادربزرگِ مادری، یک خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکترش، در بیت‌لحم در کرانۀ باختری زندگی می‌کند.

ماجرا از زبان او روایت می‌شود و ما شاهدیم که مادربزرگش از روزگاری که از خانۀ بزرگ و زمین‌های زراعی‌شان در قدس رانده شدند و دیگر اجازۀ بازگشت بدانجا را نیافتند، سخن می‌گوید و اینکه همسرش ـ پدربزرگ مادریِ حیات ـ در اردوگاه از دنیا می‌رود.

سپس از جاده‌ای باخبر می‌شویم که برای ارتباط بین شهرک‌های صهیونیست‌نشین احداث شده و درست از محل خانه و زمین‌های پدریش در بیت‌جالیا گذشته و نسل دوم این خانواده را نیز آواره ساخته و به زندگی در یک آپارتمان کوچک واداشته است.

و اکنون حیات؛ عضوی از نسل سوم این خانواده است که درگیر ماجراهایی می‌شود که یکی از آنها سفر به قدس با یک هم‌کلاسی ـ پسری مسیحی به نام سامی ـ است.

این در حالی است که آنان برگه‌های ورود آزاد به قدس ـ به رنگ آبی ـ را ندارند و برگه‌های آنها سبز است و مجاز به ورود به محدودۀ قدس نیستند، هر چند تنها شش مایل (هر مایل 1852 متر است و 6 مایل یعنی حدود 11 کیلومتر) با آن فاصله دارند.

در این سفر با آدم‌هایی غریبه از یهودی، مسیحی و مسلمان آشنا می‌شود که بعضی از آنها به او و دوستش بسیار کمک می‌کنند و در رسیدن به خانه آنها را یاری می‌دهند.

در این کتاب مطالبی در بارۀ زندگی، باورها، اعتقادات و آداب و رسوم مردم ساکن در کرانۀ باختری می‌خوانیم و با گوشه‌هایی از این فرهنگ آشنا می‌شویم.

پیش از این در کتاب «تاوان عاشقی» از «محمدعلی جعفری» زندگی دختری از غزه را خوانده بودم و با بعضی آداب و رسوم مردم غزه تا حدودی آشنا شده بودم، اما مردم کرانۀ باختری در بعضی مسائل با آنان تفاوت‌هایی دارند.

توصیف برخی از جزئیات مثل رفتارهای مادربزرگ، مادر، پدر، خواهر، برادران، برخی میهمان‌ها و دوستانِ مادر، به قدری دقیق و جالب است که نمایی مناسب از شخصیت آنان را به خوبی نشان می‌دهد.

ارتباط اعضای خانواده با هم گرم و صمیمانه است و این از خلال رویدادهای داستان به خوبی قابل دریافت است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

          سیزده سالم بود و معنی خون را می‌فهمیدم. معنی از دست دادن عزیزان را می‌فهمیدم. بوی بدن مرده را می‌فهمیدم. شکل بدنی را که زیر تانک صاف و له بشود می‌فهمیدم. خاک و غباری را که بولدوزری دیوانه بلند می‌کرد می‌فهمیدم. عن قریب بود که دیوار کامل شود و فکر می‌کردم بخش زیادی از بیت لحم مجبور خواهند شد وطن و خانه‌شان را ترک کنند. کارها تعطیل خواهد شد. خانه‌ها و خیابان‌ها خالی خواهد شد. مدرسه‌ها نصف خواهد شد. من در زندانی گشاده زندگی می‌کنم ولی هیچ وقت در ناامیدی زندگی نخواهم کرد. چون سیزده سال دارم و این هم چیزی است که آن را می‌فهمم.
در آنجا تا هروقت که حیات باشد، عشق هم خواهد بود. حتما خواهم آموخت آینه را دوست بدارم، همان طور که آموختم در حالی که به مایسه می‌اندیشم لبخند بزنم. گذشته می‌تواند هم عذاب آور باشد و هم شفابخش. من تلاش خواهم کرد، تلاشی بیش از آنچه برای بقا و زنده ماندن لازم است. در نهایت، همه ما جز مخلوقات بشری نیستیم که به یک شکل می‌خندیم و دنیا روزی خواهد فهمید
که ما فقط می‌خواستیم همچون ملتی آزاد زندگی کنیم؛ ملتی که امید، کرامت و هدف دارد. این‌ همه چیز است.
        

0

خیلی عجیبه
        خیلی عجیبه که همهٔ شخصیت‌های داستان از سه نسل مختلف، زخم‌های کهنه و جدید و ریز و درشتی از اشغالگرها برداشته‌ن، و در طول داستان تلخی و سختی و سیاهی ظلم صهیونیست‌ها و اشغال و تخریب خونه‌ها و مزارع فلسطینی‌ها و آوارگی‌شون به خوبی روایت می‌شه، اما نویسنده تمامی اسرائیلی‌های غیرنظامی رو که شخصیت اصلی داستان (حیات) باهاشون مواجهٔ مستقیم داره، آدم‌های خوب و مهربون و صلح‌طلبی جلوه می‌ده که برای رسوندن حیات و دوستش به قدس و روستای مادربزرگش بهش کمک می‌دن و حتی خودشون رو به خطر میندازن. اواخر کتاب دیگه نویسنده تعارف رو می‌ذاره کنار و عملیات در تل‌آویو رو هم آسیب رسوندن به مردم تعبیر می‌کنه.
و این‌که ترجمه هم ترجمه‌ی خوبی نبود. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

9

          حیات، دختری سیزده ساله در کرانهٔ باختری است که همراه خانواده‌اش در بیت لحم زندگی می‌کند‌. او و هرکدام از اعضای خانواده‌اش، یک‌جوری زخم‌خوردهٔ اسرائیلند. خود حیات، زخمی یادگاری از اسرائیلی‌ها به صورت دارد؛ زمین‌های کشاورزی پدر حیات را بولدوزرهای اسرائیلی نابود کرده‌اند و  حالا پدر حیات با افسردگی، دست و پنجه نرم می‌کند؛ بی‌بی زینب، مادربزرگ حیات هم خانهٔ زیبایش را در تپه‌های قدس در ماجرای اخراج هزاران فلسطینی در سال ۱۹۴۸ از دست داده است. پس از این اخراج، بی‌بی و خانواده‌اش تا سالهای سال به امید آن که قرار است روزی دوباره به قدس برگردند، در اردوگاه آوارگان زندگی می‌کنند و مادر حیات  هم در همان اردوگاه متولد می‌شود. بی‌بی‌زینب سالهاست که قدس را ندیده و رویایش این است که در خاک قدس بمیرد؛ همین رویا حیات را وامی‌دارد که دست به  کار عجیب و خطرناکی بزند...
این کتاب تا حد خوبی توانسته بود زندگی روزمرهٔ اهالی کرانهٔ باختری را نشان دهد؛ این که هیولای اشغالگری چه به روزگارشان آورده و آن‌ها چگونه با ظلمت آن دست و پنجه نرم می‌کنند. فکرش هم دشوار است در وطنت برای بیرون آمدن از خانه، رفتن به محله و شهری دیگر و برای کار کردن و کار پیدا کردن، نیازمند مجوز  اسرائیلی‌ها باشی؛ این که در خاک فلسطین باشی و سالها گذشته باشد و تو اجازه نداشته باشی قدس را ببینی؛  این که رویایت از همان کودکی، بیرون آمدن از جهنمی باشد که اسرائیلی‌ها برایت درست کرده‌اند؛ این که اسرائیلی‌ها خانهٔ امید و آرزویت را از چنگت درآورده باشند یا از روی زمین کشاورزی‌ای که سالها برایش زحمت کشیدی، بولدوزر بگذرانند؛ این که فرقی نمی‌کند چند ساله‌ای، به هر حال اسرائیلی‌ها یک جوری  زهرشان را  به تو ریخته‌اند؛ مثلاً آن که والدینت کشته‌اند یا آن‌ها را زندانی کرده‌اند یا یادگاری خونینی بر بدن خودت به‌جا گذاشته‌اند یا ..‌.؛ این که برای زندگی کردن، مجبور می‌شوی دائم خفت بکشی؛ این که هر لحظهٔ زندگی برایت می‌شود مقاومت، مقاومت در برابر تفرعون آدم‌های جهنمی  به امید آن که روزی، دنیا بفهمد که تو و هم‌وطنانت فقط می‌خواستید مثل ملتی آزاد زندگی کنید، یعنی ملتی که عزت و احترام دارد و از بدیهی‌ترین حقوق انسانی و اجتماعی‌اش محروم  نمی‌شود. 


        

12

          بعد از خواندن کتاب « زخم داوود» دلم  می خواست بیشتر در مورد «فلسطین اشغالی»  و اتفاقاتش بخونم و بدونم.

 برای وقت هایی که خودم یک عالمه کتاب تخصصی تاریخ باید بخونم، خوندن رمان های تاریخی خیلی می تونه خوب باشه ؛ چون هم  با تاریخ  سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و.. کشور مورد نظر آشنا میشی، هم این که با یک لیست بلند بالایی از  اسامی و تاریخ جنگ ها و قراردادها رو به رو نمیشی.
 
کتاب« جایی که خیابان ها نام داشت »  با این که رمان تاریخی نیست ؛ولی در قالب رمان به گروه های یهودی در تلاش برای ایجاد «سرزمین جعلی صهیونیست ها»،  درگیری های یهودی ها و فلسطینی ها ، اردوگاه های فلسطینی ها، تا تاریخ اجتماعی و فرهنگی: از غذاها ، رسم و رسومات و روابط  خانوادگی ، ازدواج و تفریحات فلسطینی ها اشاره های زیادی کرده .

خلاصه داستان :
قصه در مورد یک دختری به نام حیات که( مرحله کودکی رو میشه گفت  پشت سر گذاشته) در کرانه باختری زندگی می کنه. 
حیات  از سرزمین بیت المقدس نه چیزی دیده و نه شنیده تا زمانی که   مادربزرگش بیمار میشه.
 مادر بزرگ  از  قدس غربی و روستایی که در اونجا  زندگی می کرده و دلتنگی برای اون خاک و وطن با نوه ش صحبت می کنه.
همین صحبت ها برای حیات دلایلی میشه که بخواد یواشکی وارد  قدس غربی بشه تا خاک روستای مادربزرگ رو براش به عنوان هدیه ببره.

موقع خوندن کتاب« جایی که خیابان ها نام داشت»  ذهنم  بی اختیار کتاب رو با کتاب  « زخم داوود»  مقایسه می کرد. همین هم  باعث شد امتیازم به جای چهار، به کتاب سه/ سه و نیم باشه.
 
        

21