یادداشت سعید بیگی

جایی که خیابان ها نام داشت
        نثر مترجم؛ خوب و خواندنی است و ویراستاری اثر هم خوب است، اما تصویر روی جلد کتاب ابدا جالب و مناسب نیست!

قهرمان داستان، دختری 13 ساله به نام حیات است که همراه با پدر، مادر، مادربزرگِ مادری، یک خواهر بزرگتر و دو برادر کوچکترش، در بیت‌لحم در کرانۀ باختری زندگی می‌کند.

ماجرا از زبان او روایت می‌شود و ما شاهدیم که مادربزرگش از روزگاری که از خانۀ بزرگ و زمین‌های زراعی‌شان در قدس رانده شدند و دیگر اجازۀ بازگشت بدانجا را نیافتند، سخن می‌گوید و اینکه همسرش ـ پدربزرگ مادریِ حیات ـ در اردوگاه از دنیا می‌رود.

سپس از جاده‌ای باخبر می‌شویم که برای ارتباط بین شهرک‌های صهیونیست‌نشین احداث شده و درست از محل خانه و زمین‌های پدریش در بیت‌جالیا گذشته و نسل دوم این خانواده را نیز آواره ساخته و به زندگی در یک آپارتمان کوچک واداشته است.

و اکنون حیات؛ عضوی از نسل سوم این خانواده است که درگیر ماجراهایی می‌شود که یکی از آنها سفر به قدس با یک هم‌کلاسی ـ پسری مسیحی به نام سامی ـ است.

این در حالی است که آنان برگه‌های ورود آزاد به قدس ـ به رنگ آبی ـ را ندارند و برگه‌های آنها سبز است و مجاز به ورود به محدودۀ قدس نیستند، هر چند تنها شش مایل (هر مایل 1852 متر است و 6 مایل یعنی حدود 11 کیلومتر) با آن فاصله دارند.

در این سفر با آدم‌هایی غریبه از یهودی، مسیحی و مسلمان آشنا می‌شود که بعضی از آنها به او و دوستش بسیار کمک می‌کنند و در رسیدن به خانه آنها را یاری می‌دهند.

در این کتاب مطالبی در بارۀ زندگی، باورها، اعتقادات و آداب و رسوم مردم ساکن در کرانۀ باختری می‌خوانیم و با گوشه‌هایی از این فرهنگ آشنا می‌شویم.

پیش از این در کتاب «تاوان عاشقی» از «محمدعلی جعفری» زندگی دختری از غزه را خوانده بودم و با بعضی آداب و رسوم مردم غزه تا حدودی آشنا شده بودم، اما مردم کرانۀ باختری در بعضی مسائل با آنان تفاوت‌هایی دارند.

توصیف برخی از جزئیات مثل رفتارهای مادربزرگ، مادر، پدر، خواهر، برادران، برخی میهمان‌ها و دوستانِ مادر، به قدری دقیق و جالب است که نمایی مناسب از شخصیت آنان را به خوبی نشان می‌دهد.

ارتباط اعضای خانواده با هم گرم و صمیمانه است و این از خلال رویدادهای داستان به خوبی قابل دریافت است.
      
79

11

(0/1000)

نظرات

👏👏📚📚

0