بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در دنیایی آشفته

مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در دنیایی آشفته

مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در دنیایی آشفته

کال نیوپورت و 2 نفر دیگر
4.1
41 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

65

خواهم خواند

41

رابطه ی کنونی ما با فناوری های این جهان پر از ارتباطات، بی ثبات است و ما را به ناامیدی خاموش نزدیک می‌کند. اما ما هنوز توانایی تغییر این وضعیت را داریم. البته نمی توانیم برای انجام این کار منفعلانه عمل کنیم و به ابزارها، سرگرمی ها و حواس پرتی های آشفته و افسار گسیخته ی عصر اینترنت اجازه دهیم تا به ما چگونگی گذراندن وقت یا نحوه ی احساساتمان را دیکته کنند. بلکه بایستی خوبی های این فناوری ها را استخراج کنیم و بدی های آن ها را کنار بگذاریم. ما به نگرشی نیاز داریم که یک بار دیگر، آرمان ها و ارزش هایمان را به فعالیت های روزانه مان بیفزاید، و سلطه ی هوی و هوس ها و مدل های کسب و کارهای بزرگ مستقر در سیلیکون ولی را کنار بزند. ما به نگرشی نیاز داریم که فناوری های جدید را بپذیرد، اما نه به قیمت از دست رفتن صفات انسانی، ما به نگرشی نیاز داریم که هدف بلند مدت را بر رضایت کوتاه مدت ترجیح دهد.به عبارت دیگر، ما به «مینیمالیسم دیجیتال» نیاز داریم.هدف این کتاب این است که دلایل درست بودن مینیمالیسم دیجیتال را ارائه کند. آنچه از شما میخواهد انجام دهید و دلیل موثر بودنشان را با توضیحات دقیق تری بیان کند و سپس در صورتی که متوجه شدید این نگرش برایتان مناسب است، چگونگی استفاده از آن را به شما آموزش دهد.

لیست‌های مرتبط به مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در دنیایی آشفته

یادداشت‌های مرتبط به مینیمالیسم دیجیتال: انتخاب زندگی متمرکز در دنیایی آشفته

            نویسنده مثل کتاب قبلی خودش "کار عمیق" سعی کرده اول درمورد مبانی صحبت کنه و بعد درمورد راهکار ها.

 در مورد مبانی و چرایی مینیمالیسم دیجیتال موضوعات پراکنده ای مطرح کرده که میتونه دید جدیدی بهمون بده از ابزار های دیجیتال اطراف مون و اهداف پشت شون. 
درمورد راهکار ها هم پیشنهادات مختلفی مطرح کرده. نکته کلیش اینه که "یک مدت از ابزار های دیجیتال دور باشیم تا یکبار دیگه برای خودمون تعریف شون کنیم.  میتونیم با هدف درست و در دام نیوفتادن و به عنوان صرفا سرگرمی استفاده نکردن به استفاده درستی از شبکه های اجتماعی یا کلا ابزار های دیجیتال برسیم."  برام جالب بود که  توی این قسمت بیشتر در مورد حذف حداکثری توضیح داده  تا استفاده درست.

درمورد بخش دوم کتاب نکته ای که وجود داره اینه که تناسب خوبی برقرار کنیم بین حجم "مطالعه" و "عمل" مون.  یادگیری حجم زیادی راهکار،  همیشه موثر نیست در ایجاد تغییرات. (عالم بی عمل به چه ماند و از این صحبت ها..). یک پیشنهاد اینه که  تمرکز مون روی رسیدن به راهکار های مناسب خودمون باشه که بخشی از این رسیدن توی عمل و آزمون و خطا اتفاق میوفته.

این کتاب هم میتونست مثل کتاب قبلی نویسنده از حجم کمتری برخوردار باشه.  
اگه علاقه مند به موضوع جوهر تکنولوژی  و  تاثیرش  بر دنیای امروز هستید، مطالعه کتاب های مارشال مک لوهان و آوینی میتونه پیشنهاد خوبی باشه.
          
حسین

1402/02/21

            تهوع دیجیتال
1.آن اوایل که تازه کتابفروش شده بودم، تمام حسِ خوبم از آنجا می‌آمد که شروع می‌کردم به حرف‌زدن با آدم‌ها و بعد از چند دقیقه، یک‌عالمه کتاب درجه یک و درست و حسابی به آن‌ها می‌فروختم. پیشِ خودم خوشحال بودم که آدم‌ها امروز که به خانه می‌روند، کتاب‌های فوق‌العاده‌ای مثل جنایت و مکافات یا برادران کارامازوف را شروع به خواندن می‌کنند. ولی کم‌کم فهمیدم که به‌شدت اشتباه می‌کردم. یاد گرفتم که اصلِ هنرِ کتابفروشی در آن است که در آن چند دقیقه که حرف میزنی، بفهمی که "زمانِ" خواندنِ چه کتابی برای مخاطبت فرا رسیده. که با علایقی که دارد و چیزهایی که خوانده و شکلِ حرف‌زدنش با خودت دریابی که چه کتابی می‌تواند برای این لحظه‌اش درست‌ترین باشد. (خیلی دیر این‌را یاد گرفتم!)
2.این اواخر حس می‌کردم که افتاده‌ام وسطِ دنیایی که از همه طرف اضطراب‌آور است. به شدت به دنیای مجازی بابت این اضطرابم مظنون بودم. ولی با خودم می‌گفتم که میزان استفاده‌م در مقابل بقیه آدم‌هایی که میشناسم خیلی‌خیلی کم است و اصلا تاثیری ندارد. ولی باز هم اشتباه می‌کردم.
3.یک مفهومی هست به اسمِ "اضافه‌بار دیجیتال". به اطلاعاتی می‌گویند که از دنیای مجازی دریافت می‌کنیم ولی هیچ تاثیر مثبتی بر زندگی یا جهان‌بینی‌مان ندارد.
4.چند روز پیش ناگهان حس کردم که حالم دارد بد می‌شود. به گودریدز نگاه کردم و دیدم چه‌قدر با چند سال پیش فرق کرده برایم. الان که گودریدز را باز می‌کنم سیلی از اطلاعات سرازیر می‌شود به دنیایم. آدم‌های خیلی زیادی را می‌بینم که کتاب میخوانند یا ریویو می‌نویسند و صادقانه بگویم که برای من این همه زیاد است. واقعا یک لحظه احساس کردم چه‌قدر خودآزارانه است که باشم در دنیایی که کاملا ناخودآگاه و بی‌آنکه متوجه شوی، قطره‌قطره زهرِ اضطراب را میریزد در زندگی‌‌ت. دیگر بریده بودم.
5."زمانِ" خواندنِ این کتاب برای من رسیده بود. کلماتش همه انگار کلمات من بودند. شروع کردم به حریصانه خواندنش و همزمان بستن یا بیخیال شدن شبکه‌های مجازیم. پیش خودم تصمیم گرفتم یک هفته، یک هفته‌ی تمام، آهسته زندگی کنم.
6.بابای رعنا یک حرفی دارد که به نظرم درست‌ترین است: سخت‌ترین کارِ دنیا، هیچ کاری‌نکردن است!
7.اغلبمان نمی‌توانیم یک لحظه بیخیال شویم! نمی‌توانیم بدون یک لحظه نپریدن از کاری به کار دیگر، زندگیمان را پیش ببریم. فناوری، شیمیِ مغزمان را تغییر می‌دهد. چیزی نیست که صرفا بتوان اراده کرد و درستش کرد. درست کردنش هم کار راحتی نیست. میل به تازگی و واکنش‌نشان دادن به نوتیفیکشن‌ها و کامنت‌ها و پُست‌های جدید و لایک کردن، اغلب دست خودمان نیست. این‌ها دست می‌گذارند روی عمیق‌ترین رفتارهایی که طی میلیون‌ها سال تکامل، در ما نهادینه شده‌اند.
8.یک هفته برای خودم آهستگی تجویز کردم. شروع کردم به کارهایی که همیشه دلم میخواست یک روز انجام بدهم: شروع کردم به باغبانی و ساعت‌ها فرهنگ گیاهان را ورق زدن و یادداشت برداشتن درباره گیاهان و عادت‌ها و نیازهای عجیبشان، شروع کردم به ساعت‌ها کنسرتِ موسیقیِ بی‌کلام دیدن: از کمانچه و تنبور گرفته تا پیانو و ویلنسل و گیتار الکتریک و درامز.(و واقعا خوش گذشت!) به جای پیام دادن به دوستانم، بهشان زنگ زدم و صدایشان را شنیدم. موقع بیرون رفتن و قدم‌زدن، گوشی و هندزفری‌ام را خانه میگذاشتم و بارِ روانی حمل‌شان را بر دوش نمی‌کشیدم. بدون همه این‌ها، تماشای دنیای اطرافم شیرین‌تر شد.
9. محمد ملاعباسی، یک‌جایی در مجله ترجمان درباره این می‌نویسد که گاهی از اوقات، "زمانِ" آن می‌رسد که آدم‌ها، چیزهای زندگی گذشته‌شان را به دور بریزند:
گویی این‌جور دورریختن‌ها نوعی شروع دوباره است؛ نشانه‌ای برای پشت‌سر‌گذاشتنِ امیدی که ناامید شده، یا روزهایی که به شلوغی و تلخی و ناخوشی سپری شده؛ فراموش‌کردن گذشته و تعهد به حال؛ تلاش برای آغاز زندگی‌‌ای جدید در لحظه کنونی؛ پاک‌کردن زنگارهای قدیمی و جست‌و‌جوی دوباره‌ی نیک‌بختی؛ نوعی"توبه" یا شاید "مراقبه"؛ مکانیسمی غریزی برای جان‌به‌دربردن از غصه.
11. گودریدز را دوست دارم. نگاه کردن به زندگیِ کتابیِ آدم‌ها از همان سال‌های بچگی تا الان برایم جذاب بوده و هست. گاهی دلم می‌خواست گودریدز کمی زنده‌تر بود: که به جای لایک‌کردن و نوشتن کامنت برای آدم‌ها، شروع کنی باهاشان صحبت کردن و شنیدنِ نت‌های صدایشان وقتی از خواندن کتابی به ذوق آمده‌اند.(این یکی از جذاب‌ترین بخش‌	های کتابفروش‌بودن است!)
گاهی دلم میخواهد که می‌شد یک گروهِ کتابخوانی درست و حسابی در گودریدز راه انداخت.
با این‌حال دلم می‌خواهد کمی اینجا راحت‌تر باشم. بدون توجه به حوصله آدم‌ها، وقت‌هایی که دلم میخواهد ریویوهای بلند بنویسم و به جای لایک کردن، بیشتر کامنت بگذارم و سعی کنم خلوت‌تر کنم دایره‌ی دوستانِ گودریدز را. یکم هم در چیدمان کتاب‌ها و چیزهای دیگر تغییر بدهم :)
12. حس خوشبختیِ پیدا کردنِ کتاب درست در "زمانِ" درست، با هیچ چیز قابل مقایسه نیست!
          
            اگر از تاثیرات زیست مجازی بر زندگیتان خسته هستید این کتاب برای شماست اما اگر فکر میکنید حساب کاربری تان در شبکه های اجتماعی «خود شما» است پس طرفش نروید.

یکی از چیزهایی که نویسنده این کتاب میگوید و شاید خیلی از ما قبلا بهش رسیده باشیم این است که برای استفاده بهینه از شبکه های اجتماعی چاره ای جز محدود کردن زمان حضور در آنها نیست. برای این کار هم بهترین مقدم این است که برنامه را از روی گوشی پاک کنید و از نسخه وب استفاده کنید که خود به خود به خاطر دسترسی سخت تر نسبت به گوشی باعث کاهش زمان استفاده از شبکه های اجتماعی میشود. نکته اصلی این است که سازندگان شبکه های اجتماعی هم این را میدانند و برای این که بیشتر زمان شما را بخورند همیشه نسخه وب امکانات و دسترسی های کمتری دارد! بله این اقتصاد توجه است

من از دو سه سال پیش ایده ای دارم که این کتاب بهش اشاره نکرد. ایده من این است که شبکه های اجتماعی که جذابیت های فراوانی برای ما دارند و دوری از آنها علائم ترک اعتیاد را نشان میدهد در واقع روی مغز ما نصب میشوند نه روی گوشی هوشمند ما. نشانه اش هم این است که وقتی گوشی دم دستتان نیست دارید به این فکر میکنید که توئیت یا استوری بعدی تان چه باشد.

چیزی که این روزها فکرم را مشغول کرده این است که با چقدر حضور در شبکه های اجتماعی این برنامه ها روی مغز ما نصب میشوند؟ مثلا آمدیم و من زمان استفاده ام از اینستاگرام را تا ده دقیقه در روز کاهش دادم. آیا اینستاگرام از روی مغز من پاک میشود؟ آیا بعدش روزی میرسد که با دخترم بازی کنم بدون این که بخواهم از کارهای جالبش عکس بگیرم و استوری کنم؟

خلاصه که کتاب خوبی است. اگرچه کمی آمریکاپرستانه نوشته شده اما لحنش نسبت به این غولهای اقتصاد توجه و شرکتهای سیلیکون ولی و سازوکار بازار آزاد نئولیبرالیسم تند و گاهی خصمانه است . به شما ایده و انگیزه میدهد کمتر مجازی باشید و به خودتان به عنوان یک پدیده یگانه ارزشمند نگاه کنید و چوب حراج به توجه و تمرکز خودتان نزنید. روابط با کیفیت را بر روابط بی کیفیت مجازی ترجیح بدهید
          
            کال نیوپورت در کتاب مینیمالیست دیجیتال، در مورد خطر و فاجعه پراگندگی شدید تمرکز ما، به وسیله تکنولوژی‌های جدید، به ویژه تلفن همراه و دستگاه‌های مشابه می‌گوید. دستگاه‌هایی که قرار بود باری را از روی دوش زندگی ما بردارند اما ناگهان متوجه شدیم که بخش بزرگی از زندگی ما را ربوده‌اند. نیوپورت که خود استاد علوم کامیپوتر است که دشمنی و مخالفتی با تکنولوژی ندارد، اما از آنچه که با استفاده بی‌فکر و مطابق با سیاست‌های شرکت‌های دیجیتالی بزرگ و تجاری با این تکنولوژی می‌کنیم را خطرناک می‌داند و در این کتاب به ما نشان می‌دهد که چطور توجه ما، مطابق برنامه اقتصاد توجه‌محور، دزدیده می‌شود.
طبیعتا زمانی طرح یک مسئله کارگشاست که در کنارش راه حلی هم ارائه و پیشنهاد شود. این هدفی است که نیوپورت از نوشتن این کتاب دارد و سبکی از زندگی به نام مینیمالیست دیجیتال را معرفی می‌کند و سعی می‌کند با پیشنهادها و دستورالعمل‌هایی که افراد دیگر در مسیر این سبک زندگی برداشته و موفق بودند، به ما سرنخ‌هایی برای رفتن به سمت چنین سبک زندگی و بهبود کیفیت زندگی‌مان می‌دهد. هدف این کتاب این است که ما از محصول شرکت‌هایی با اقتصاد توجه‌محور بودن، تبدیل به انسان‌هایی شویم که از تکنولوژی استفاده مناسب می کنند.
ترجمه کتاب روان و مناسب است، موارد ارجاع و نام های انگلیسی توسط مترجم در انتهای کتاب ذکر شده اند که حداقل ترجیح من این بود پایین هر صفحه ذکر شود اما یک امر سلیقه‌ای است. در مجموع کتاب جالب و قابل توجهی بود هرچند برای من کمتر از کتاب کار عمیق که اثر دیگری از همین نویسنده است کاربردی بود. شاید یک دلیل این باشد که من چندان هم درگیری عمیقی با اعتیاد دیجیتال ندارم و دلیل دیگر اینکه مسئله تمرکز در محیط کار، دغدغه جدی‌تری برایم بود و هم اینکه بعضی راه حل های آن کتاب، برای حل مشکل اعتیاد دیجیتال هم مفید بود.
خانم سمانه پرهیزکاری این کتاب را ترجمه و نشر میلکان آن را چاپ کرده است.
          
            اگه وقت زیادی رو توی گوشی‌تون می‌گذرونید و از این بابت ناراحت‌اید و حس می‌کنید نمی‌تونید جلوی مدام چک کردن‌تون رو بگیرید، خوندن این کتاب شاید بتونه براتون مفید واقع بشه.
‌
این کتاب رو تابه‌حال سه‌بار خونده‌م.
و اگه کسی بپرسه که «آیا خوندن این کتاب واقعاً تأثیری هم داشته؟» باید بگم که بعد از سه‌بار خوندنش، بله. تأثیرش هم این بوده که نسبت به قبل می‌تونم با آگاهی و کنترل «بیشتری» توی اینترنت وقت بگذرونم. اما آیا این به این معنیه که کاملاً و همیشه از عملکرد خودم راضی‌ام؟ مشخصاً نه.
‌
این کتاب دو بخش اصلی داره. بخش اولش در مورد فلسفه‌ی مینیمالیسم دیجیتال توضیح می‌ده. خلاصه‌ای از تاریخچه‌ی به وجود اومدن شبکه‌های اجتماعی رو می‌گه، این‌که توی هر برهه‌ی زمانی چه تأثیری توی زندگی مردم داشته‌، این‌که دنیای دیجیتال احتمالاً چقدر می‌تونه به زندگی‌مون آسیب وارد کنه، مینیمالیسم چیه و دیجیتال چه اصولی داره و...

‌و بخش دوم هم در مورد «برنامه‌ی پاکسازی دیجیتال» صحبت می‌کنه و تمرین‌های مختلفی رو پیشنهاد می‌ده.
‌
به‌نظر می‌رسه که مطالب کتاب عمدتاً بر پایه‌ی پژوهش‌ها و منابع معتبره و کمتر جایی از کتاب رو می‌بینید که نویسنده مستقیماً نظر خودش‌ رو تحمیل کرده باشه.
‌
هر دو بخش کتاب برای من به نوعی جالب بودن و اطلاعات جدید و قابل توجهی از این کتاب یاد گرفتم‌ و خوندنش رو پیشنهاد می‌کنم‌. =)
‌
پی‌نوشت: ترجمه‌ی نشر میلکان هم علی‌رغم این‌که از ترجمه‌ی نشر نوین ظاهراً ضعیف‌تره، اما بازم قابل‌ قبوله و من مشکلی باهاش نداشتم.