یادداشت‌های زهرا ساعدی (277)

زهرا ساعدی

زهرا ساعدی

9 ساعت پیش

          این کتاب را سال‌های دور وقتی کلاس زبان می‌رفتم از همکلاسیم به مناسبت تولدم هدیه گرفتم و بالاخره امسال خواندمش. نویسنده تا آنجا که من فهمیدم بیشتر کارتونیست است و کتاب را که در حوزه‌ی توسعه‌ی فردی و مثبت‌اندیشی است براساس تجربیاتش و نه تحصیلات نوشته.
نویسنده در کتاب مدام از مثبت‌اندیشی، تاثیر فکر برا زندگی و اینکه هرچه در سرمان بیاید رخ می‌دهد گفته و‌ خواننده را هم تشویق کرده.
من کتاب را به چند دلیل دوست نداشتم:
۱. اینکه فردی از روی تجربیات شخصی‌اش برای دیگران نسخه بپیچد را نمی‌پسندم.
۲. در کل با سخنرانی‌های انگیزشی، مثبت‌اندیشی و امثال این موارد زاویه دارم و هیچ‌وقت نتوانستم باورشان کنم.  مثلا در موارد متعددی نویسنده از فردی حرف زده بود که فقط بدی‌های زندگی را می‌بیند. به زعم من اگرچه بعضی‌ها بدبین‌اند اما برای عده‌ی زیادی ممکن است واقعا نقطه‌ی روشنی وجود نداشته باشد.
۳. نویسنده خیلی ساده به قضایا نگاه کرده بود و اصلا عمیق نشده بود.
۴. در مواردی مثل افسردگی یا فقر به هزاران فاکتور مرتبط توجه نکرده بود و معتقد بود تنها اعتقاد نداشتن به چیزهای مثبت باعث چنین نتایجی می‌شود.
۵. به نظرم بعضی مثال‌ها جنسیت‌زده بود، موفقیت‌های کاری و درسی درمورد مردان بود و مثال‌های ظاهری مربوط به زنان.

در کل به نظرم خوب است انسان مثبت‌اندیش باشد و از خوشی‌های کوچک زندگی لذت ببرد، چیزهایی که کتاب هم توصیه کرده اما زندگی واقعی پیچیده‌تر و دشوارتر از این حرف‌هاست.
        

0

0

          من به ادبیات ایران  با عباس معروفی و گلی ترقی علاقه مند شدم. دبیرستان برای بار اول سمفونی مردگان رو خوندم و شیفته ش شدم. و حالا که بعد از چند سال برگشتم باز هم برام دوست داشتنیه. کتاب روایت زندگی یک خانواده تو اردبیل زمان جنگ جهانی دوم و رضا خانه و خط داستانیش مستقیم نیست و فلش بک های متعدد داره. بی سوادی عامل بدبختیا و مصیبت های خانواده س. و انگار نماد این بی سوادی ایاز پاسبانه. پدر خانواده مستبده و تمام تلاشش در جهت حفظ خانواده س اون طور که می خواد ولی بین بچه ها فقط اورهانه که شبیه پدر میشه. همه کاراکترها قابل ترحمن. پدر بابت بی سوادیش، آیدین بابت نرسیدن به آرزوهاش، آیدا بابت جوونمرگ شدن، مادر بابت سوختن و ساختن و اورهان بابت بدمن شدنش. بیشتر از همه دلم برای آیدای طفلک سوخت. یکی از بهترین رمان های ایرانی.
داستان اینکه من چه طور صاحب این کتاب شدم هم جالبه. سمفونی مردگان سالها تو کتابخونه ما بود و از بچگی مورد توجه من بود. یادمه از مامانم پرسیدم سمفونی یعنی چی و وقتی گفت من باز پرسیدم مرده ها چه طور سمفونی می زنن و مامان که کتابو نخونده بود جوابی نامفهوم داد. سالها گذشت و من دبیرستانی شدم و کرم کتابی شدم که توی کتابخونه بابا و مامان هم دنبال کتاب بودم. سمفونی مردگان رو خوندم و عاشقش شدم. اول کتاب تقدیم نامچه داره و دختری به اسم ماندانا اونو تقدیم کرده. با دیدن تقدیم نامچه از بابا پرسیدم کی اینو بهت داده و متوجه شدم کتاب اصلا مال عمه بوده و ماندانا هم شاگرد عمه که برای روز معلم سمفونی رو به عمه کادو داده. چه شاگرد خوش ذوقی بوده ماندانا.
        

0

          مجموعه ای از آثار طنزپردازان تقریبا معاصر. تقریبا چون بعضیاشون معاصر محسوب نمیشن. غالب طنزها سیاسی و اجتماعی بود. و جالب اینجاست که برای روزگار امروز ما با وجود سالها اختلاف قابل استفاده بود. اوایل کتاب بابت چندان خنده دار نبودن طنزها پشیمون شدم از خرید و خوندنش. اما بعد تصمیم گرفتم اسم تمام طنزپردازانی که تو این کتاب اومدن رو سرچ کنم و بیشتر درباره شون بدونم و نیمچه بیوگرافیشون که تو کتاب اومده رو اصلاح کنم. نتیجه بسیار برام جالب بود. عده ایشون رو اصلا نمی شناختم و در مورد عده ای هم اطلاعات جدیدی کسب کردم. نکته غم انگیز این بود که بعضی از این نویسنده ها حتی صفحه ویکیپدیا نداشتند و برای برنامه آینده م اضافه کردنشون به ویکیپدیا رو تو دستور کار گذاشتم. نکته دیگه اینکه متوجه شدم نشریه توفیق، نشریه خوبی بوده و خیلیا از اونجا مشهور شدند. 
این هم یه بخشی از کتاب که حیفم اومد نذارم:
سخنگوی دولت در تمام دنیا معمولا کسی است که زبانش از همه اعضای کابینه درازتر است.
        

0