یادداشت‌های فائزه کلهر (27)

          از متن کتاب
«پیش از آنکه شوهر کند گمان کرده بود عشقی در دل دارد ولی چون سعادتی که می بایست نتیجه اش عشق باشد،نصیب او نشد ناگزیر بایستی اشتباه کرده باشد«اما» در جستجوی کشف این نکته برآمد که مفهوم واقعی کلمات سعادت و هوس و عشق در زندگی چیست ، کلماتی که در کتابها برای او بسیار زیبا جلوه کرده بود.»
مادام بواری داستان دختری خیال پرداز در رویای ثروت و عشقی پر شور و پر سوز و گداز به نام «اما» است که با پزشکی ساده و معمولی  ازدواج میکند اما همیشه در رویاهای خود میماند و چون خود را از هر جهت برتر از شوهر میبیند و شوهرش را فردی حقیر و ضعیف می یابد به او خیانت میکند(البته شوهرش از همه جا بی خبر است و پیوسته او را تحسین میکند) و در آخر با بدهکاری حاصل از رویای زندگی تجملاتی موجب ورشکستگی او و مرگ خود میشود. یکی از نکات مثبت این کتاب تحلیل روانشناختی شخصیت هاست که توسط نویسنده بخوبی صورت میگیرد و  اعمال آنها بخصوص حماقت های(اما ) را بی تاثیر از شرایط اجتماع نمیداند.
        

10

          از متن کتاب:
«از وقتی بازنشسته شدم برای خودم خوشم.بله خب هیچکدام ما در عنفوان جوانی نیستیم، ولی باید نگاهت به آینده باشد. باید برای خودت خوش باشی.بهترین قسمت روز شب است تو کار روزت را انجام داده ای.حالا پاهات را بگذار بالا خوش باش،من اینجوری میبینم ، از هر کس میخواهی بپرس، بهترین قسمت روز شب است.»
اوایل کتاب برای من خسته کننده بود طوریکه میخواستم کنارش بذارم ولی خوب شد این کار رو نکردم چون در ادامه داستان برام جذاب شد‌. راوی داستان استیونز سر پیشخدمت یک خانه اعیانی در انگلیس است که همه زندگی خود را وقف کار و تعهد خود به ارباب خانه میکند و در این راه حتی احساسات و علاقه خود به همکارش خانم کنتن را نادیده میگیرد.پس از سالها با رسیدن نامه ای از خانم کنتن که بزودی صاحب اولین نوه خود میشود به یاد خاطرات قدیمی اش می افتد و پس از موافقت ارباب جدید خانه برای مرخصی به دیدار او میرود. کتاب بیشتر به بازگویی این خاطرات توسط استیونز میپردازد و او در خلال داستان به کشف جدیدی از خود و گذشته اش می رسد.
        

10

          دومین کتابی که از یالوم خوندم و بیشتر به آثار این نویسنده ی رمان های آموزشی علاقه مندم کرد. جمله جمله ی کتاب رو مزه مزه کردم و با هر دو شخصیت اصلی کتاب همذات پنداری داشتم به طوریکه انگار خودم هم بخشی از این درمان فلسفی بودم.دکتر برویر به درخواست لو سالومه شروع به درمان نیچه ی نا امید و در فکر خودکشی میکند ، اما در طول داستان جای این درمانگر و بیمار عوض میشود و نیچه و دکتر برویر در درمان وسواس های فکری به هم کمک میکنند ، یکی از راه فلسفه و خود شناسی و دیگری روان درمانی(البته که در دنیای واقعی ، خارج از این داستان با یکدیگر ملاقاتی نداشته اند) 
«آیا بهتر نیست پیش از تولید مثل بیافرینیم و برازنده شویم ؟»
وظیفه‌ی ما در قبال زندگی آفریدن موجودی برتر است نه تولید موجودی پست تر
«شما می خواهید پرواز کنید ولی پرواز را نمی توان با پرواز آغاز کرد ابتدا باید چگونه راه رفتن را به شما بیاموزم و نخستین گام در راه رفتن درک این نکته است کسی که از خویش تبعیت نکند دیگری بر او فرمان خواهد راند.»
        

7