یادداشت فائزه کلهر
1401/3/1
3.9
28
از متن کتاب: «از وقتی بازنشسته شدم برای خودم خوشم.بله خب هیچکدام ما در عنفوان جوانی نیستیم، ولی باید نگاهت به آینده باشد. باید برای خودت خوش باشی.بهترین قسمت روز شب است تو کار روزت را انجام داده ای.حالا پاهات را بگذار بالا خوش باش،من اینجوری میبینم ، از هر کس میخواهی بپرس، بهترین قسمت روز شب است.» اوایل کتاب برای من خسته کننده بود طوریکه میخواستم کنارش بذارم ولی خوب شد این کار رو نکردم چون در ادامه داستان برام جذاب شد. راوی داستان استیونز سر پیشخدمت یک خانه اعیانی در انگلیس است که همه زندگی خود را وقف کار و تعهد خود به ارباب خانه میکند و در این راه حتی احساسات و علاقه خود به همکارش خانم کنتن را نادیده میگیرد.پس از سالها با رسیدن نامه ای از خانم کنتن که بزودی صاحب اولین نوه خود میشود به یاد خاطرات قدیمی اش می افتد و پس از موافقت ارباب جدید خانه برای مرخصی به دیدار او میرود. کتاب بیشتر به بازگویی این خاطرات توسط استیونز میپردازد و او در خلال داستان به کشف جدیدی از خود و گذشته اش می رسد.
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.