یادداشت‌های فاطمه افرا (10)

          ابتدای جلد اول نوشته بود: 
آتش بدون دود نمی شود 
و جوان بدون گناه.

قصه‌ی جلد اول، قصه‌ی ناممکن بودن جوان، بدون گناه بود. 
و قصه جلد دوم، داستانِ ناممکن بودنِ آتش، بی دود! 

(ادامه این یادداشت را برای خودم می‌نویسم، که بعدا یادم بماند چه خوانده‌ام. پس ممکن است داستان را لو بدهم!⚠️)

جلد اول، گالان، جوان مغرور، آتشی بزرگ برانگیخت. و جلد دوم، دودی است که سالها بعد، از آن آتش بلند میشود.
و درخت مقدس، چوب همین آتش است. 
درخت مقدس،
دینی است که افیون توده هاست. 
توجیه همه بدبختی ها،
و عامل کنار گذاشتن منطق ها. 
.
شاید هم درخت مقدس، 
تنهایی آدم هاست. 
آدم های تنها و بی پناه، که در وحشت روزگار، پناهی بزرگ‌تر از تقدس نمی‌شناسند که دلشان را به آن گرم کنند. 
.
درخت مقدس، هرچه که هست، طبیب نیست. (اگر مرض نباشد!) 
و آلنی، می رود که طبیب شود. 
اما درخت مقدس، به مقدس بودنش معنا دارد. و اگر آلنی طبیب شود، درخت مقدس، درختی خواهد شد، مثل بقیه. 
پس درخت مقدس، حق دارد که بسوزد از درون‌‌. آتش به پا کند و نگذارد آلنی طبیب شود...
        

2

          عاشورای سال قبل، جوگیر بودم و میخواستم ادای روشنفکری دربیاورم. به خاطر همین لهوفِ سید را بین کتاب‌های پدرجان بیرون کشیدم و به اتاق خودم بردم. 
هر از چندگاهی که حوصله‌اش را داشتم، چند صفحه‌ای هم می‌خواندم. 

امسال هم طبق روال سال قبل، میخواستم به کسبِ دینِ کتابی (همان روشنفکر ِدیندار بازی) ادامه دهم. 
اما دیگر اصراری به مقتل نداشتم. 
شاید چون بیشتر از مقتل، با سقای آب و ادب، پدر عشق و پسر ، آفتاب در حجاب و... حال کرده بودم. 
و دلم چیزی میخواست، شبیه همان ها. 
اولین بار که سید مهدی شجاعی خواندم یادم نیست! احتمالا سال‌های راهنمایی بوده. 
ولی بعد از آن، خواندن کتاب‌هایش، بخش واجب محرم هر سال من شده بود! 
بگذریم‌...
از علامه‌ی دهر، گوگل، پرسیدم که: "در محرم چه بخوانیم؟" 
و او هم لیستی از جواب ها ردیف کرد.‌
نمی دانم چرا بین آن لیست که شامل کتاب های امام موسی صدر و مطهری و شریعتی و... میشد، کتاب آه را انتخاب کردم! 
بعد هم به خودم قول دادم تا قبل از عاشورا همه اش را بخوانم! 

و چقدر محرمِ من رنگ و بوی آه گرفت. 
آه، لهوف نبود که مدام با سید مهدی شجاعی مقایسه کنم و خسته شوم! 
ولی داستان هم نبود که بخشی از واقعه را گفته باشد و بخشی را رها کرده باشد. 

دروغ نیست اگر بگویم شناخت من، نسبت به امام، با آه تغییر کرد. 

آه، مقتل را از روز مرگ معاویه آغاز می‌کند. 
و انگار، داستانِ کربلا، از روز مرگ معاویه آغاز میشود. 
داستان مسلم، میثم، حبیب، 
داستان مکث امام برای هدایت،
داستان حرف های امام،
نامه های امام،
فکر می کنم این‌ها روضه هایی است که باید خوانده‌شود‌. 

دروغ چرا؟ 
امام حسین برای من، همیشه مردی جنگجو بوده. شاید هم جنگ‌طلب! 
و گریه برای او هم، به خاطر احساس عاطفه من بود... و شاید کمی هم احساس مسئولیت! 

اما این‌بار، من، برای روزهای امام، پیش از سفر حج، در سفر حج، و در راه کوفه اشک ریختم. 

و چقدر این روزها سوزناک‌تر از روز عاشوراست!
وقتی که امام هر لحظه به انتظار آدم‌هاست، تا سوار کشتی نجات شوند... 

امام حسینِ امسال من، جنگجو نبود. جنگ‌آوری بود که ناخدای سفینه النجاه است. 
        

4