یادداشت فاطمه افرا

        عاشورای سال قبل، جوگیر بودم و میخواستم ادای روشنفکری دربیاورم. به خاطر همین لهوفِ سید را بین کتاب‌های پدرجان بیرون کشیدم و به اتاق خودم بردم. 
هر از چندگاهی که حوصله‌اش را داشتم، چند صفحه‌ای هم می‌خواندم. 

امسال هم طبق روال سال قبل، میخواستم به کسبِ دینِ کتابی (همان روشنفکر ِدیندار بازی) ادامه دهم. 
اما دیگر اصراری به مقتل نداشتم. 
شاید چون بیشتر از مقتل، با سقای آب و ادب، پدر عشق و پسر ، آفتاب در حجاب و... حال کرده بودم. 
و دلم چیزی میخواست، شبیه همان ها. 
اولین بار که سید مهدی شجاعی خواندم یادم نیست! احتمالا سال‌های راهنمایی بوده. 
ولی بعد از آن، خواندن کتاب‌هایش، بخش واجب محرم هر سال من شده بود! 
بگذریم‌...
از علامه‌ی دهر، گوگل، پرسیدم که: "در محرم چه بخوانیم؟" 
و او هم لیستی از جواب ها ردیف کرد.‌
نمی دانم چرا بین آن لیست که شامل کتاب های امام موسی صدر و مطهری و شریعتی و... میشد، کتاب آه را انتخاب کردم! 
بعد هم به خودم قول دادم تا قبل از عاشورا همه اش را بخوانم! 

و چقدر محرمِ من رنگ و بوی آه گرفت. 
آه، لهوف نبود که مدام با سید مهدی شجاعی مقایسه کنم و خسته شوم! 
ولی داستان هم نبود که بخشی از واقعه را گفته باشد و بخشی را رها کرده باشد. 

دروغ نیست اگر بگویم شناخت من، نسبت به امام، با آه تغییر کرد. 

آه، مقتل را از روز مرگ معاویه آغاز می‌کند. 
و انگار، داستانِ کربلا، از روز مرگ معاویه آغاز میشود. 
داستان مسلم، میثم، حبیب، 
داستان مکث امام برای هدایت،
داستان حرف های امام،
نامه های امام،
فکر می کنم این‌ها روضه هایی است که باید خوانده‌شود‌. 

دروغ چرا؟ 
امام حسین برای من، همیشه مردی جنگجو بوده. شاید هم جنگ‌طلب! 
و گریه برای او هم، به خاطر احساس عاطفه من بود... و شاید کمی هم احساس مسئولیت! 

اما این‌بار، من، برای روزهای امام، پیش از سفر حج، در سفر حج، و در راه کوفه اشک ریختم. 

و چقدر این روزها سوزناک‌تر از روز عاشوراست!
وقتی که امام هر لحظه به انتظار آدم‌هاست، تا سوار کشتی نجات شوند... 

امام حسینِ امسال من، جنگجو نبود. جنگ‌آوری بود که ناخدای سفینه النجاه است. 
      
33

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.