یادداشت فاطمه افرا

فاطمه افرا

فاطمه افرا

7 روز پیش

        اولین بار، این کتاب را در دست آلاء دیدم. 
اسمش عجیب بود! من با خدای کوچکم قهرم! 
راستش از اسمش خوشم نیامد! 
هرچه قدر هم که آلاء از کتاب تعریف کرد، راضی نشدم. نرفتم سراغش. 
آن سال ما کنکوری بودیم. 
.
کنکور تمام شد، 
من و آلاء وارد دانشگاه شدیم، 
و هرچه که می‌گذشت، حالِ بدِ من، بدتر می‌شد. 
داشتم لِه می‌شدم. 
.
سال کنکور، یک معلم دینی داشتیم، که ماه بود. شما فکر کنید فرشته! 
.
حالِ بدم را بردم پیش او. 
این کتاب را داد دستم. 
.
⚠️ از اینجا به بعدِ این یادداشت را بیشتر برای خودم می‌نویسم تا شما! 
که بعدا یادم باشد چه کتابی خواندم! 
.
توحید، قبل از این کتاب، برای من، یک کلمه بود. حالا دریاست. 
.
خدایی که من دارم، حالا فرق دارد. 
سر قولش می‌ماند. 
واقعا هست. حضور دارد. 
غیرتی است! 
و همه چیز است. 
گرچه من هنوز هم نمی‌فهمم یعنی چه!

      
19

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.