یادداشت فاطمه افرا
دیروز
ابتدای جلد اول نوشته بود: آتش بدون دود نمی شود و جوان بدون گناه. قصهی جلد اول، قصهی ناممکن بودن جوان، بدون گناه بود. و قصه جلد دوم، داستانِ ناممکن بودنِ آتش، بی دود! (ادامه این یادداشت را برای خودم مینویسم، که بعدا یادم بماند چه خواندهام. پس ممکن است داستان را لو بدهم!⚠️) جلد اول، گالان، جوان مغرور، آتشی بزرگ برانگیخت. و جلد دوم، دودی است که سالها بعد، از آن آتش بلند میشود. و درخت مقدس، چوب همین آتش است. درخت مقدس، دینی است که افیون توده هاست. توجیه همه بدبختی ها، و عامل کنار گذاشتن منطق ها. . شاید هم درخت مقدس، تنهایی آدم هاست. آدم های تنها و بی پناه، که در وحشت روزگار، پناهی بزرگتر از تقدس نمیشناسند که دلشان را به آن گرم کنند. . درخت مقدس، هرچه که هست، طبیب نیست. (اگر مرض نباشد!) و آلنی، می رود که طبیب شود. اما درخت مقدس، به مقدس بودنش معنا دارد. و اگر آلنی طبیب شود، درخت مقدس، درختی خواهد شد، مثل بقیه. پس درخت مقدس، حق دارد که بسوزد از درون. آتش به پا کند و نگذارد آلنی طبیب شود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.