یادداشت‌های زینب باغیانی (37)

سهم من از عاشقی
          چی بگم از این کتاب که یک دنیا حرف داخلش داشت. برای من خیلی قشنگ و تاثیرگذار و دوست داشتنی بود. اون قسمت روزهای اول جان باز شدن و مشکلات ناشی از ضایعه نخاعی گردنی برای من که یک نابینای مادرزاد هستم خیلی تاثیرگذار و تکان دهنده بود. انگار برای من که از استقلال خیلی پایینی برخوردار هستم واقعاً جالب و جذاب و موثر بود. کلی اشک ریختم و گریه کردم. چقدر ما مدیون این عزیزان هستیم. اون قسمت‌هایی که آقای کاووسی از جانب دیگران چار ناراحتی می‌شدند و افرادی بودند که ناخواسته یا خواسته باعث می‌شدند دل ایشون بشکنه رو با تمام وجود من هم بارها برام اتفاق افتاده و لمس کردم. البته افراد با معرفت و مهربون هزاران برابر بیشتر هستند. اون قسمت‌هایی که ایشون از کمک گرفتن از دیگران خجالت می‌کشیدند رو ا گوشت و پوست و استخونم تجربه می‌کنم. چقدر ایشون صمم و با اراده هستند و همسرشون که مثل یک فرشته می‌مونند. با اینکه این اواخر عادت دارم کتاب‌ها رو به مرور و کم کم بخونم امروز این کتاب رو به طور کامل تموم کردم و یک روزه تموم شد. در کل بیش از این اطاله کلام نکنم کتاب بسیار عالی و خواندنی بود.
        

0