معرفی کتاب شبیه مریم اثر اکرم صادقی

شبیه مریم

شبیه مریم

اکرم صادقی و 1 نفر دیگر
3.8
99 نفر |
37 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

189

خواهم خواند

51

شابک
9789649736426
تعداد صفحات
252
تاریخ انتشار
1399/12/12

توضیحات

کتاب شبیه مریم، نویسنده اکرم صادقی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شبیه مریم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شبیه مریم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به شبیه مریم

یادداشت‌ها

          من فقط به خاطر اینکه توی لیگ کتاب شرکت کردم  تا آخر خوندمش. انگار نویسنده صرفا دوست داشته روایت‌هایی رو که اکثرمون راجع به فضیلت های حضرت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام توی یه کتاب جمع کنه، همین. 
❌از اینجا به بعد خطر لو رفتن داستان هست❌
کتاب به جای اینکه ذره ذره تغییر خانم فضه رو نشون بده، همینطور فقط ماجراها و روایات رو پشت سر هم آورده.خیلی وقت‌ها اصلا معلوم نیست بازه‌های زمانی کی تغییر کردن؟! 
اول کتاب، چهار تا پسر فضه نفهمیدن مامانشون توی کاروان نیست؟ 
ادا اصول‌ها و لوس بازی‌های آنا یا همون حوریه خیلی لوس و بی معنی بود!
اولش گفته اومدن جوونا رو گرفتن واسه بردگی، بعد توی کشتی پیرزن از کجا پیداش شد که مریم درمانش کنه؟همینجوری هر کی رو هم میدید ازش خوشش میومد! 
اصلا سیر تحول شخصیت مریم تا میمونه و بعد تا فضه واقعا گنگ نوشته شده بود، در صورتی که قرار بود این کتاب راجع به حضرت فضه باشه.
❌پایان لو رفتن داستان❌
نمی‌دونم، نه داستان بود، نه زندگی‌نامه، نه کتاب روایت و حدیث. از هرکدوم یکم داشت ولی همه‌ش نبود. ضمن این که بعضی روایات هم که توی کتاب اومده، در موثق و متقن بودنشون شک هست.
        

9

          کتاب 252 صفحه دارد و در قطع رقعی در انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.
این کتاب؛ بخشی از زندگی بانو فِضّه، خادمۀ حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها را ـ تقریبا از نوجوانی تا رسیدن به خانۀ امیرالمومنین علی علیه‌السلام و شکل گرفتن شخصیت معنوی وی ـ روایت می‌کند.

نثر کتاب ساده و روان است و تعداد غلط‌های املایی و نگارشی کتاب انگشت‌شمار است و این از ویژگی‌های خوب کتاب است. هر چند برخی غلط‌های نگارشی، خواننده را در درک مفهوم عبارت یا جمله دچار مشکل می‌کند.

در لابلای صفحات کتاب نقاشی‌های سیاه و سفیدی، برای عینی‌تر کردن رویدادها و کمک به تصوّر و تجسّم خواننده آورده‌اند.

در این کتاب ماجراهای زندگی دشوار این بانو که نخست مریم، بعد میمونه و در نهایت فضّه نامیده می‌شود؛ به همراه دختر همسایه‌شان آنا که بعد حوریه نامیده می‌شود، از بردگی تا فروخته‌شدن در حبشه و بعد مدینه‌النبی آمده است.

چون بیشتر قسمت‌های داستان در صدر اسلام و در شهر مدینه می‌گذرد، ما با نماهایی از زندگی مردم و رویدادهای آن دوران آشنا می‌شویم که به سادگی روایت شده‌اند.

در این کتاب برخی شخصیت‌های مهم صدر اسلام، بسیار کوتاه معرفی شده‌اند و انتظار می‌رفت در بارۀ آنان بیشتر توضیح داده شود؛ اما ظاهرا ما به جز فضه و حوریه و یکی دو تن دیگر، در بارۀ شخصیت‌های دیگر ـ شاید به دلیل کمبود منابع یا دلایل دیگر ـ اطلاعات دقیق و کاملی به دست نمی‌آوریم.

بخشی از کتاب، به یهودیان مدینه و ساکنان قلعۀ خیبر و توطئه‌های آنان بر ضدّ پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و اسلام و مسلمانان اشاره دارد که در نهایت با بیان خلاصۀ جنگ خیبر به پایان می‌رسد.

در این کتاب با توجه به سکونت فضّه در خانۀ امیرالمومنین علی علیه‌السلام، انتظار می‌رفت این خانوده که اکنون فضّه عضوی از آن است، بیشتر و بهتر معرفی می‌شدند و از آنان بیشتر سخن گفته می‌شد.

وقتی نویسنده ای چنین موضوع مهم و پر کششی را برای نوشتن انتخاب می‌کند، توقع خواننده را بالاتر می‌برد و روشن است که این کتاب بیشتر جاها در حد و اندازۀ موضوع مورد نظر ظاهر نشده است. 

مثلا وقتی نویسنده از گفتار و رفتار اعضای خانۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها سخن می‌گوید، بعضی اوقات نثر کتاب به نظر نامناسب به نظر می‌رسد و جانِ کلام اینکه؛ به دل نمی‌نشیند!

کتاب با وجود نقاط ضعف و قوت، در مجموع قابل قبول است و علاقه‌مندان به تاریخ صدر اسلام را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنم.

نمونۀ نثر کتاب: «... ابوالقاسم قشیری که دیگر طاقتش طاق شده بود محکم پرسید: «شما که هستید؟»

زن به آرامی گفت: «وَ قُل سَلَامٌ فَسَوفَ تَعلَمُون؛ بگو به سلامت که به زودی آگاه می‌شوند.»

ابوالقاسم متوجه شد فراموش کرده سلام کند. خجالت زده گفت: «من را ببخشید. سلام علیکم.»

از پاسخ قرآنی پیرزن به وجد آمد و بیشتر مشتاق شد بداند او کیست و اینجا چه می‌کند. ...

... ابوالقاسم گفت: «در رفتن باید تعجیل کنیم تا به کاروان برسیم.»

زن با صبوری بقچه را جمع کرد و به دست ابوالقاسم سپرد و با چشم‌هایی که مهربانی در آن موج می‌زد، گفت: «لَا یُکَلّفُ اللهُ نَفساً إلّا وُسعَهَا؛ خداوند شخصی را مکلف نمی‌کند مگر به اندازۀ توانش.»

ابوالقاسم همچنان روی زین اسب نشسته بود و به پاهای پیرزن که در شن فرو رفته بود نگاه انداخت و به پشتش اشاره کرد.
ـ «بیا پشت من روی حیوان بنشین.»

ـ «لَو کَانَ فِیهِمَا اِلَه إلّا اللهُ لَفَسَدتا؛ اگر در آسمان و زمین به جز خداوند، خدایی وجود داشت، فساد در آسمان و زمین رخ می‌داد.»

ابوالقاسم که از حاضرجوابی او ذوق زده شده بود بی معطلی از اسب پایین آمد و حیوان را در اختیار او قرار داد.

پیرزن مقابل چشمان بهت‌زدۀ مرد به‌راحتی همچون مردان سریع و چالاک بر اسب نشست.

ـ «سُبحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هَذَا؛ شکر خدای را که این را به اختیار ما درآورد.»

قشیری سعی کرد جلوی خنده‌اش را بگیرد تا مبادا او دل‌آزرده شود. پشتش را به پیرزن کرد و افسار اسب را در دست گرفت و قدم برداشت. خورشید سرخ می‌رفت تا پشت تپه‌های داغ و سوزان غروب کند. ...»
        

4

          شبیه مریم کتابی که از سال ۱۳۹۹ خریده بودم و در نوبت خوانش بود اما نمی دانم چرا نوبت به این کتاب نمی رسید، تا این روزها که بحث این کتاب با لیگ کتاب داغ شده ... من هم تصمیم گرفتم حتماً بخوانمش و شروع کردم به خواندن اما هر چه جلوتر رفتم تعجبم بیشتر شد😳...کتاب شبیه مریم، کتاب پرنقدیست...
متن کتاب روان، ساده و ابتدایی بود انگار که بی تدوین و ویرایش نسخه اصلی نویسنده چاپ شده و بی هیچ مقدمه‌ای داستان به سراغ زندگی بانو فضه، خادمه حضرت زهرا‌(س) می رود.
در بخش اول که مربوط به سال های میانسالی بانو فضه می شود کتاب پر شور شروع می شود اما کمی بعد یکی یکی سوالات در ذهن مخاطب نقش می بندد مثلاً چرا پسران بانو فضه متوجه جا ماندن مادرشان از کاروان نشدند؟ یا سرنوشت پسران و سفر حجشان با مادر چه شد؟اما دریغ از پاسخ و تا انتهای کتاب پاسخی به مخاطب داده نمی شود.
در فصل های بعدی زندگی بانو از زمانی که نامش مریم است و در دیاری دیگر شروع می شود  تا نام نهادنش به میمونه و در نهایت سرنوشتش به فضه شدن ختم شود اما در بافت داستان سیر تعالی و پیشرفت شخصیت بانو فضه را خیلی کم و جزئی می بینیم و بیشتر شاهد روایات و احادیثی هستیم که به ائمه بزرگوار اشاره دارند.
احادیث و روایات استفاده شده در کتاب را شاید قبلاً هم شنیدیم که نویسنده با ذکر منابع در پاورقی یا انتهای کتاب می توانست به کتاب سندیت ببخشد که متاسفانه این اتفاق هم نیافتاده در نهایت شما داستانی رو می خوانید که اگر خودتان از پیش اطلاعاتی نداشته باشید در موثق بودن مطالب شک و شبهه دارید.
بخشی از کتاب روای جزئیاتی است که به رابطه حورا و همسرش می پردازد بنظرم ورود به جزئیات تا این اندازه نه تنها ضرورتی نداشت بلکه اصلا نیاز نبود..بخصوص که برای کتاب هم رده سنی مشخصی در نظر گرفته نشده است.
نکته قابل توجهی که در کتاب بود استفاده از تصویرگری است که خیلی به درک و تصور بهتر مضامین کمک کرده است.
کتاب پر نقدی بود اما با توجه به اینکه از اولین کتاب هایی است که مستقلاً در رابطه با شخصیت خادمه حضرت زهرا‌(س)، فضه نوشته شده ارزشمند است به امید کتاب هایی بهتر و بیشتر با این مضمون.
        

8

          روایت داستانی از زندگی بانو فضه خادمه حضرت زهرا (سلام بر ایشان)
کتاب با ذکر داستانی از کهنسالی فضه، زمانی که تنها با آیات قرآن سخن می گفته آغاز می شود و بعد از ان، روایت زندگی فضه از زمانی که مریم نام داشته و در دهکده نوبه زندگی می کرده تعریف می شود.
بعد از حمله به دهکده و اسارت،به عنوان کنیز در دربار پادشاه حبشه، میمونه نام می‌گیرد و کنیز دختر نجاشی می شود، همان نجاشی که هجرت مسلمین به دیارشان را پذیرا شده بود و نام پسرش را هم نام پسر جعفر و اسما، عبدالله نهاده بود.
در ادامه طی داستانی به مدینه فرستاده می شود و توسط پیامبر، فضه نام می گیرد و ایشان او را به فاطمه س می بخشند. بخش عمده کتاب مربوط به همین زمان است و ما شان نزول برخی آیات و سنت زندگی پیامبر و دختر محبوبش را در این قسمت از نظر می گذرانیم.
جریان جنگ خیبر هم در این روایت جای گرفته و داستانی بودنش آن را در ذهن ماندنی تر کرده است.
تکمله: از دیدگاه ریزبینانه، برخی اشکالات ویرایشی وجود دارد که روانی متن را کم کرده، اما تعدادشان انگشت شمار و قابل چشم پوشی است.
 از نظر محتوا هم انتظار می‌رفت که همسر فضه و فرزندانش بیشتر و کامل تر معرفی شوند و سرانجام این زن بازگو شود، اما این اتفاق رخ نداده که یا خواست نویسنده بوده و یا ناشی از کمبود منابع مورد اطمینان.
این نکته هم قابل ذکر هست که منبع برخی اتفاقات کتاب در پاورقی گفته شده و نويسنده برایشان سندی آورد.
        

2

        «شبیه مریم» #کتاب‌نوجوان از نشر جمکران

کتاب امانی است. اینکه یک روز کتابی از کتابخانه دبیرستان (شاهد هاجر) دخترم زهرا را بخوانم برایم غریب بود. کتاب را چند روزی بود که دستش می‌دیدم. حتی شب احیا گوشه‌ای نشسته بود و داشت همچنان می‌خواندش! دیشب هم ساعتی درباره فضه، اسما و ام البنین با هم صحبت کردیم. امروز از خواب بودن اهل منزل و سکوت حکمفرما شده توی خانه استفاده کردم و یک ضرب تمامش کردم.
 
کتاب شروع پرکششی دارد. از زنی می‌گوید که سالهاست که پاسخ مردم را فقط با آیات قرآن می‌دهد و بعد داستان دختر بچه‌ای مسیحی به نام مریم را روایت می‌کند که پس از فراز و نشیب‌های سخت زندگی به همنشینی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌رسد و شبیه مریم مقدس از آسمان برایش غذایی از بهشت نازل می‌شود.

بدجوری به فکر فرو رفته‌ام. یک انسان معمولی، آن هم یک زن در شرایط اجتماعی ۱۴قرن پیش به جایی می‌رسد که همچون مریمِ برگزیده خداوند، مائده آسمانی دریافت می‌کند. هیچ چیز جز همنشینی با دختر رسول خدا و فهم کمالات دین او را به این مقام نرسانده! 
یاللعجب، وقتی فضه خادمه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها به مقامی شبیه مریم می‌رسد مقام خود حضرت چقدر دست‌نیافتنی و غریب است؟ 
«أما إبنتی فاطمة سیدة نساء العالمین من الأولین و الأخرین و هی بضعة منی» 
پاره تن رسول ﷲ
و چه کردند این قوم با فاطمه!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1