یادداشت‌های فاطمه اسفندی (18)

در ابتدا ب
          در ابتدا بگویم که من تاریخ‌دان و باستان‌شناس نیستم. پس این متن قرار نیست تخصصی باشد. صرفا یک علاقه‌مند هستم. علاقه‌مند به گذشته‌ها و آینده‌ها.  راز و رمز‌ها. داستان‌های پیدایش و اینکه این داستان‌ها و افسانه های باستانی ملت‌های گوناگون، در برخی موارد همانند یکدیگرند، مرا شگفت زده می‌کند
از دوران مدرسه تاریخ را دوست داشتم اما این اولین کتاب تاریخی‌ است که به جز کتاب تاریخ مدرسه می‌خوانم. به عنوان اولین کتاب تاریخی آن را دوست داشتم.گفت: "اسطوره‌ها تاریخ را می‌سازند و تاریخ اسطوره را." زمان های خیلی خیلی دور که نوشتن نبوده و نقل داستان بوده، تاریخ دهان به دهان چرخیده و به اینجا رسیده. اگر ما هم در آن دوران خیلی خیلی دور زندگی می‌کردیم، دیگر اسطوره‌ها اسطوره نبودند، واقعیت بودند!!!! البته این تکه آخر را من می‌گویم نه کتاب.

یادداشت های تخصصی را دیگران می‌گویند. من ساده می‌گویم. اگر به تاریخ علاقه داری بخوان. اگر می‌توانی صبوری کنی، بخوان. اگر متعصب نیستی بخوان. اگر به دنبال مشابهت ها هستی بخوان. زیباست. لطیف است. مهربان است و قضاوت ندارد. کتاب را می‌گویم.
        

43

          بخوانید.

بارها هدف هایت را نوشته ای اما بعد از دو روز فراموش کرده‌ای انجام دهی و کلاً بی‌خیالش شده‌ای. تصمیم گرفتی از امروز عصر به پیاده‌روی بروی اما یک بیماری ناجور همه‌گیر می‌شود و می‌مانی در خانه و کاهش وزن را بی‌خیال می‌شوی. دو هفته ای است روزی پنج صفحه کتاب می‌خوانی اما به مسافرت می‌روی و وقتی که برگشتی، خسته‌ای و چه کسی اهمیت می‌دهد شخصیت اصلی داستان چه بلایی سرش می‌آيد! راه‌حل همه این مسائل را کتاب «خرده‌عادت ها» دارد.

خواندم. از همان صفحات ابتدایی کتاب می‌توانی خرده عادت هایت را بنویسی و شروع کنی. با خود عهد کرده بودم که این‌گونه کتاب های توسعه فردی را هرگز نخوانم و فقط به خواندن خلاصه و یادداشت یا حتی اسم کتاب(قدرت شروع ناقص) و مثلا مقدمه کتاب بسنده کنم. اما این کتاب که در همخوانی بود و چند صفحه اش را خوانده بودم، باید تمام می‌کردم.

اگر مثل من از این جور کتاب ها بیزار نیستی حتما این کتاب را بخوان. اصلا این کتاب های توسعه فردی را باید سالی یک‌بار خواند. بس!

زیاده ننویسم. 

مهم ترین درسی که از کتاب گرفتم؛ ریز و خرد کردن رفتار ها بود، تا به عادت تبدیل شوند. خودِ نویسنده که از ابتدا تا انتهای کتاب، تنها مثال شنا رفتن و نوشتن را زد اما ما که کتاب خوان هستیم...ولش کن. داشتم می‌گفتم: پیاده روی را در نظر بگیر. برای آن باید بروی بیرون اما ذهن‌ت نمی‌گذار در نتیجه باید آن را به کارهای کوچک و مضحک تقسم کنی. مثلا؛ ۱.بلند شدن از جایت.۲. برداشتن کفش‌هایت ۳. پوشیدن کفش هایت. ۴. برداشتن هندزفری‌ات. و..... تا به جایی می‌رسی که خسته و کوفته به خانه برگشته‌ای. 

خلاصه اینکه. خوب است. بخوانید حتی اگر از زیاده‌گویی های نویسنده کلافه شُدید، قوی باشید و تمامش کنید.
        

19

        "ولی آخر این همه رنج برای چیست؟ و ندا(منظورش ندا و نجواست) جواب داد: دلیلی نیست!برای هیچ! و همین" 
این جمله نقطه عطف متن! نمی‌دونم نقطه عطف بهش بگیم یا چی! بود.
ایوان همه‌ش از خودش می‌پرسید که کجا رو اشتباه کرده اما ندای درونش درست جوابش رو نداد. زندگی کردن برای دیگران، کار کردن برای دیگران، تشکیل خانوداه دادن برای دیگران نه برای تسّلا. وشادی دل خودش، اشتباهش بود.
"تقصر ما چیست؟ انگار ما مریض‌ش کرده ایم! من دلم برای پدر جان می‌سوزد اما او چرا ما را این جور اذیت می‌کند؟" 
به خودش اجازه و فرصت نداد از محبت خانواده‌ش بهره‌مند بشه😔حتی وقتی لحظه‌ی آخر پسرش دستش رو بوسید؛ و بهتر از دختر و همسرش نشون داد که دوستش داره، سعی نکرد محبت‌ش رو بپذیره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

24