یادداشتهای فاطمه دانشی مقدم (8)
1404/3/5
در راه رسيدن به تو گيرم كه بميرم اصلاً به تو افتاد مسيرم كه بميرم يك قطره ى آبم كه در انديشه ى دريا افتادم و بايد بپذيرم كه بميرم يا چشم بپوش از من و از خويش برانم يا تنگ در آغوش بگيرم كه بميرم اين كوزه ترك خورد چه جاي نگرانى ست من ساخته از خاك كويرم كه بميرم خاموش مكن آتش افروخته ام را بگذار بميرم كه بميرم كه بميرم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.