معرفی کتاب سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی

سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی

4.6
1,086 نفر |
204 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

69

خوانده‌ام

2,952

خواهم خواند

244

شابک
9786009391714
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1393/3/18

توضیحات

        
وقایعجنگ
میخواهم بگویم که این جنگ یک گنح است آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم یا نه؟این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم تمام سجاد توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج مند،امام باقر و ائمه ی بعد از ایشان هم استخراج کردن و آن چنان این چشمه جوشان را جاری نمودند که هنوز هم جاری است و همیشه هم در زندگی منشا خیر بوده همیشه بیدار کرده همیشه درس داده و یاد داده که چه کار باید کرد الان هم همین طور است الان هرکدام از ما هر جمله یی  از عبارات امام حسین را که برایمان مانده میخوانیم بع یادت می آوریم و احساس میکنیم که روح تازه ای میگیریم و حرف تازه میفهمیم.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 9

تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امین‌الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علما و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیره‌ای در میان دریاست! امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامه‌ای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را می‌شناسی؟ جواب داد: حاج شیخ محمدحسین زاهد هستند. استادِ حاج‌آقا حق‌شناس و حاج‌آقا مجتهدی. من که از عظمت روحی و بزرگواری شیخ حسین زاهد بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش می‌کردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه می‌کردند. ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند و... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند. بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیم‌خیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان می‌داد که بلوز قهوه‌ای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ ابراهیم هادی! سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده‌اند، چنین سخنی می‌گوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی می‌کند!؟ در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که...! او که سال‌ها قبل از دنیا رفته! هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیست‌وهفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم «ص» بود.

7

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سلام بر ابراهیم از اون کتاب‌هایی‌ست که باید صفحه به صفحه قاب کرد و گذاشت روی دیوار (شاید من یه روزی این کار رو کردم.)
حالا چرا؟ چون این کتاب سبک زندگی اخلاقی و تربیتی، به ما یاد میده، به ما یاد میده در ارتباط با خودمون، خدای خودمون و اطرافیان‌مون چجوری رفتار کنیم. 
این کتاب‌های سبک زندگی که میگه "اینگونه باشید" "آنگونه باشید" رو بریزید دوووووووور. 
این کتاب برات تعریف میکنه یک آدم حسابی بنام ابراهیم هادی در این شرایط این کار رو کرد؛ بنابراین اگه دنبال یک الگوی نمونه و تمام عیار و ملموس مردانگی و انسانیت می‌گردین توی این کتاب میتونین پیدا کنین. 
اون‌هایی که فکر می‌کنن به خوندن کتاب خاطرات شهدا هم علاقه ندارن این کتاب رو بخونن، فارغ از فضای دفاع مقدسی که داره درس زندگی میده. من فکر نمی‌کنم کسی وجود داشته باشه که غیرت، شجاعت، موفقیت، شرافت و مردانگی ارزش‌های زندگی‌اش نباشن. 
شهید هادی نمونه یک انسان کاملِ که سبک زندگی‌اش پاسخ به سوالِ،چگونه انسان خوبی باشیم؟ رو جامع ادا میکنه.
البته یه سری نقدهای فنی به ساختار نگارش متن کتاب وارد کردند که من تخصصی ندارم راجبش.
        

33

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب سلام بر ابراهیم انقدر تکان دهنده ست که ریویو نوشتن براش خیلی سخته .
به نظرم اینکه این کتاب اینقدر طرفدار داره هم به خاطر مشکلات و سختی های این روزهاست . همه آدم ها ته دلشون دوست دارن یه رفیقی مثل ابراهیم هادی داشته باشن که صداش کنن داش ابرام و اونم همیشه موقع سختی ها و بد بختی هاشون ناگهان سر برسه و گره از کارشون باز کنه . صادق باشیم همه می خوایم این داش ابرامو ! 
قسمت دردناکش هم اینه که این شخصیت واقعی بوده ، کمتر از نیم قرن پیش تو خیابون زیبا زندگی کرده (حوالی ۱۷ شهریور و میدان شهدا امروز ) و عین همه ما مدرسه و باشگاه رفته و کارگری کرده دست آخر هم تو کانال کمیل گم شده یه طوری که استخون هاش و نتونستن پیدا کنن . یه جورایی حقش هم همین بود . خودم و که میزارم جاش میبینم خیلی خسته بوده . اندازه یه لشگر آدم دویده باید دیگه استراحت کنه و حتی قبری نداشته باشه که بازم ما بخوایم بریم مزاحمت ایجاد کنیم براش. واقعیت اینه که خودمون عرضه نداریم ابراهیم باشیم ولی یه دونه تو زندگیمون می خوایم. الآنم گیرش بیاریم باز کارش داریم ! 
آقا ابرام جات سبز و خرم ان شاء الله
        

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1