یادداشتهای ساغر سیف اللهی فرد (28) ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/21 خسرو و شیرین برات زنجانی 4.7 9 وقتی اولین بار شاپور میخواست شیرین رو به خسرو معرفی کنه، وقتی نوبت به چشمهای شیرین میرسه، شاپور اینجوری میگه که چشماش درشت و آهوییه :)))) گر اندازه ز چشم خویش گیرد بر آهویی صد آهو بیش گیرد 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/21 خسرو و شیرین حکیم نظامی گنجه ای الیاس بن یوسف نظامی 4.7 9 واقعا به نظرم خاصترین صحنه عاشقانه تاریخ جایی اتفاق افتاده که شیرین از قصر فرار میکنه تا به سمت قصر خسرو بره؛ از اون طرف خسرو هم از قصرش به سمت ارمنستان میتاخت تا بره پیش شیرین. وسط راه، اونا هم دیگه رو کنار یک چشمهای میبینن. شیرین داشته توی آب خودش رو میشسته و حواسش به اطراف نبوده. خسرو از دور نگاهش میکنه و یک دل نه صد دل عاشقش میشه، جوری که خودش میگه مثل خورشید داشتم می سوختم. وقتی شیرین متوجه او میشه، خجالت میکشه و سریع خودش رو می پوشونه. خسرو هم که میبینه شیرین معذب شده روش رو برمی گردونه. اما وقتی بعد مدتی دوباره نگاه میکنه، شیرین رفته بوده. شیرین هم همونجا عاشق خسرو میشه ولی چون خسرو با لباس مبدل اونجا بوده، نشان شاهی از او نمیبینه و متوجه نمیشه که او همان خسروست. با خودش میگه نمیشه که عاشق دو نفر بشم! اگه او دلدار من نیست چطور دلم رو برد! باید برم به سمت قصر خسرو... و خسرو هم دوباره راه میافته به سمت ارمنستان.... 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/18 دست نوشته های یک کودک فهیم امیرمهدی ژوله 3.8 1 کتاب "دستنوشتههای یک کودک فهیم" اثر "امیرمهدی ژوله" که در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسیده، به جد میتونه تا یک ساعت شما رو بخندونه و با کلیشههای زندگی در دهه هفتاد و هشتاد، که با لحن یک پسربچه و از دیدگاه اون نوشته شده، شما رو برای مدتی از دغدغهها و مصائب زندگی سخت کنونی، دور کنه. 0 6 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/18 احساس های تو جین گرین 4.8 1 این کتاب رو شاید از ۶، ۷ سالگی داشته باشم. سالهایی که بعد از طلاق پدر و مادرم با رنجهای درونی زیادی، تک و تنها به عنوان یک دختربچه دست و پنجه نرم می کردم. سالهایی که اضطراب داشتم، میترسیدم، شجاعت رو به رو شدن با خیلی چیزها رو نداشتم، احساس می کردم دوست داشتنی نیستم، خودم رو تنها و رها شده حس می کردم. این کتاب بهم ارامش میداد. بهم کمک می کرد و در آغوشم می گرفت. الان در آستانه ۲۴ سالگی هستم و هنوزم این کتاب شونه محکمی برای پریشونی های منه. به همه پیشنهاد میشه؛ گول رده سنی رو نخورید :) 0 5 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/15 طراحی اجزای ماشین مسعود شریعت پناهی 5.0 1 یه مبحث خیلی جذابی توی مهندسی مکانیک و درس طراحی اجزا وجود داره به اسم "واماندگی". واماندگی دو جوره. در واقع به دو عامل بستگی داره که یه قطعه وامانده بشه، کلپس کنه. و برای مواد نرم و ترد هم یه تفاوتایی داره. یکی واماندگی استاتیکیه که در اثر تنش های ثابت و استاتیک اتفاق میفته. نوع بعدی واماندگی، در برابر تنش های نوسانیه دیگه تنشه داره سینوسی یا حتی غیرمتناوب و نامنظم تغییر میکنه روی قطعه. اونجوری دیگه اون قطعه قبل از اینکه به استحکام نهایی یا حد تسلیمش برسه میشکنه. چرا؟ چون خسته میشه! اره دقیقا، اسم پدیدهش خستگیه. خستگی ناشی از تنش ها یا ترک هاییه که ناخواسته به قطعه وارد شدن. و حتی تو مرز ناپیوستگیای خود قطعه، مثل سوراخ، شیار، جا خار،... بیشتر اثر میذارن. درست عین ادمی که خودش یه دردی داره توام میخوای بهش زخم بزنی عدل دست بذاری رو اون نقطه ضعفش. اگه خستگی اتفاق نیفته، قطعه دیگه اون اخرا که داره نفس نفس میزنه، فوقش تسلیم میشه. به حد تسلیم میرسه. اره نزدیکه به ناحیه شکست، ولی هنوز که نشکسته! اصلا شاید هنوز وقت باشه با یه سری عملیات حرارتی یا سردکاری،آبکاری یا هر فرایندی استحکامشو بالا ببریم. ولی قطعه ای که به خستگی میرسه، به شکست منجر میشه نه تسلیم. شکستِ بعدِ تسلیم تدریجیه. اما شکست ناشی از خستگی ناگهانی و بدون بدوز نشونه های هشدار دهندهست. آدمی هم همینه. خستگی ناگهان توی زندگیش همه چیز رو از ریشه میسوزونه! -ساغر سیفاللهیفرد 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 فقط روزهایی که می نویسم: پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن آرتور کریستال 3.8 44 چرا من این همه #یادداشت از روزمرگیها مینویسم؟ جوابشو آرتور کریستال بهم داد! برای نویسندهها هر اتفاقی فقط به این دلیل رخ میدهد که به نثر یا نظم تبدیل شود. اعتقاد راسخ به این که تجربه فقط با نوشته شدن به انجام میرسد. 0 4 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 143 یه چیزی بگم :))) ژان تولی برای اینکه بتونه هرچه بهتر این داستان رو به تصویر بکشه، شخصا میره به اون روستا و هی مردماش رو سینجیم میکنه. تا حدی که روستاییا تهدیدش میکنن و بهش میگن راهتو بکش برو وگرنه همون بلا رو سر توام میاریم :))) 0 9 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 نبرد من آدولف هیتلر 3.7 16 غمگینترین متنی که امروز خوندم: آریاییها فراموش کردند که باید نژاد خود را خالص نگه دارند و به این شکل حق زندگی در بهشتی را که خود خلق کرده بودند از خود سلب کردند و غرق در اختلاط نژاد شدند و به تدریج خلاقیت و فرهنگ از دستانشان پرواز کرد، هم از نظر ذهنی و هم از نظر جسمی رشد کرد، اما نه مانند اجدادش، بلکه همانند نژاد پستتر. اندکی توانست در مرکز تمدنی که شکل داده بود بقا یابد، اما تحجر خیلی زود از راه رسید و او در تاریخ فراموش شد. -نبرد من -آدولف هیتلر 0 2 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 استاد عشق ایرج حسابی 4.4 17 آدم وقتی میبیند کسانی هستند که چشمانشان سالم است و چیزی نمیخوانند، حیفش میآید. - پروفسور محمود حسابی 0 3 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 تمهیدات عین القضات همدانی ( عین القضاه ) 4.5 4 عاشق لیلی بودن دیگر است، نام لیلی بردن دیگر، و قصه ی مجنون خواندن و شنودن دیگر.. - عین القضات همدانی 0 2 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/14 آدولف ه.: دو زندگی اریک امانوئل اشمیت 4.3 5 این متفاوت ترین اثریه که میتونید از اریک امانوئل اشمیت بخونید! فکر کنید هیتلر توی دانشکده هنرهای زیبا پذیرفته میشد و مسیر زندگیش تغییر میکرد! خودش به اندازه کافی موضوع جذابی هست. این کتاب دو دنیای موازی رو روایت میکنه. دنیای هیتلری که میشناسیم و هیتلری که میشد در مسیر آرزوهاش پیش بره. به شدت پیشنهاد میشه. 0 1 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 48 کتاب رنجهای ورتر جوان اثر گوته رو شروع کردم و همین صفحه اولی، توی یادداشت مترجم یه چیزی باعث شد دهنم باز بمونه! این کتاب سال ۱۷۷۴ نوشته شده! خییییلی سال پیش! این که با کتابها میشه یه سفر ارزون قیمت و راحت و فوری به قرنها قبل داشت و بدون خستگی راه، هروقت اراده کنی برگردی خونهت، خیلی شگفتانگیزه، خیلی! 0 1 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 ریگ روان استیو تولتز 3.8 22 کتاب ریگ روان اثر استیو تولتز رو خوندم... این کتاب رو دقیقا اسفند پارسال خریدم اما اون موقع تا حدودا صفحه ۱۰۰ خوندم و ادامه ندادم... اوایل اسفند امسال، با یکی از دوستانم خوندن این کتاب رو شروع کردیم و امروز، ۲۰ اسفند، تموم شد. میخوام درباره این کتاب و تجربه خوانشمون صحبت کنم. میتونید مطمئن باشید که اسپویل نداره. به عنوان کسی که اول، جز از کل و هرچهباداباد رو از این نویسنده خونده بود، اوایل کتاب بابت بینظمی وقایع و شیوهی شرح داستان، اذیت میشدم؛ دوستم هم همینطور. (اصلا یکی از دلایلی که پارسال این کتاب رو ادامه ندادم همین بود. اما از خوبیهای همخوانی با پارتنر همین بس که متعهد و مسئولی که بخش روزانهت از اون کتاب رو بخونی، به هر قیمتی!) داستان پیش رفت و به جایی رسید که هر صفحهش به طرز غیرقابل تحملی مشمئزکننده شده بود! شخصیتی که حتی برای دشمنت هم آرزو نمیکردی! فردی که میگفتی نصیب گرگ بیابون هم نشه! آدمی که به آدمیت نمیشناختیش! فضا بارونی و خاکستری بود و بوی فاضلاب میداد. و باز قصه پیش رفت... درست مثل عادت ستایششدهی استیو تولتز که در کتاب جز از کل به خوبی نمایان بود، در هر ۲۰ صفحه دستکم یک اتفاق متفاوت و پیشبرنده یا حتی پسبرنده (فلشبک) رقم میخورد و بهطور رازآلودی زمان رو به چالش میکشوند. فضا رنگ زردی بیجان به خودش گرفت و صدای خش خش برگهای مرده میداد. قصه پیش رفت... خواننده که ما باشیم، تبدیل شد به یک افسردهی بدحال که با قرص سرپا موند! اتفاقاتی افتاد که حتی راضی نبودی تو یه کتاب و در قالب یک داستان غیرواقعی با اونها مواجه بشی! همه چیز سیاه شد. اما فکر میکنید بالاتر از سیاهی رنگی نیست؟! و قصه پیش رفت. رنگ بالاتر از سیاهی کشف شد: سفید! (خودتون که بخونید متوجه میشید.) و داستان به مناسبترین شکل خودش به پایان میرسه. پایانی غیرقابل پیشبینی اما کاملا درخور استیو تولتز. تراژدیای نو و غیرتکراری یا مجمعالامراضی که مشابهش رو هیچجایی ندیدید و نخوندید و نشنیدید! شما با این کتاب گریه میکنید و از اعماق وجود غصه میخورید. کلافه میشید و آرزو میکنید زودتر از شرش خلاص شید و به پایانش برسید. هم ازش خستهاید و هم بهش یه میل درونی دارید. این کتاب، داستانی از اینرسیِ درد و مصیبته. رنجی که شروع بشه هیچ پایانی رو نمیشه براش متصور شد؛ حتی مرگ. 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 آتش پنهان پائولا هاوكينز 5.0 1 پائولا هاوکینز توی کتاب "آتش پنهان" نوشته: تراژدیهای زندگی با گذر زمان دستمایه طنز میشوند. استیو تولتز هم توی کتاب "ریگ روان" گفته: از ریخت افتادن تراژدی یک انسان، فانتزی به تعلیق درآمده یک انسان دیگر است. ظاهرا تقابل تراژدی و طنز برای نویسنده های معاصر جذابه. منم واقعا ازش لذت میبرم... 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 خورخه لوئیس بورخس: آخرین مصاحبه و گفتگوهای دیگر تیم مک نیس 2.0 1 خورخه لوئیس بورخس، نویسنده آرژانتینی اعتقاد داشت که باید الهیات را شاخهای از ادبیات خیالی پنداشت تا از خواندن آن لذت برد. من از ۱۵ سالگی که با هرمان هسه آشنا شدم و شروع به خواندن آثارش کردم، با این که از اعتقادات و عقاید من فرسخها فاصله داشت اما طوری مجذوبش شدم که تبدیل شد به نویسنده مورد علاقهم و دیوانهوار به سبک و قلم و داستانهاش دل بستم. از چند وقت پیش هم که شروع کردم از عین القضات همدانی خواندم، متوجه شدم که آثارش کلا حول محور قرآن و عرفانی میگرده که خود عین القضات به اون درجه معنویت رسیده. من یک آتئیستم اما باز هم از نوشته هایی از این دست لذت بردم و بهش دل دادم. ما آدمها اگر اراده کنیم، وسیعتر از اونی هستیم که در محاصره افکار شخصی خودمون بمونیم و امکان درک غیر رو از خودمون سلب کنیم. امروزه همه به این که زمین مرکز جهان نیست، باور دارند اما هنوز از مطالعه و نقل داستانهای اساطیری درباره نجوم و صور فلکی و دنیای آسمانها، دست نکشیده اند. برای منِ آتئیستِ عاشقِ ادبیات، الهیات جزئی غیرقابلحذف از آثاری هستش که میخوانم و به قول بورخس، به عنوان ادبیات خیالی، جایگاه لطیفی دارد. 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 قصه های امیرعلی جلد 4 امیرعلی نبویان 4.3 11 مجتبی شکوری در یکی از گفتوگوهاش دربارهی معمولی بودن صحبت میکنه. در واقع اسم پادکست اینه: در ستایش معمولی بودن. به ما یادآوری میکنه که در دنیایی قرار گرفتیم که همه چیز در صورت "ترین" بودن، ارزش و معنا پیدا میکنه و مستحق توجه میشه. مثلا، زیباترین، هنری ترین، زشت ترین، پربازدیدترین... و در این بین، آدمها و مسائل معمولی و واقعی اغلب گم و در نهایت محو میشوند غافل از اینکه زندگی، مجموعهای از همین معمولی بودنهاست که در نمودار سینوسی خود، در نقاط کمشماری، "ترین"هایی هم دارد. کتاب "قصههای امیرعلی" از همین دست آثاریست که من آن را در این زمانهی پر از "ترین"، سهل ممتنع مینامم! این دست آثار، دید ما را به زندگی عادی و درجریانِ خود، عمیقتر کرده و سهم بسیار قابل توجهی در درک لذایذ کوچک اما ماندگار زندگی و روزمرگیهای بهظاهر کماهمیت، دارد. 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 در باب خواندن مارسل پروست 3.6 7 مسعود فراستی، علیرغم اینکه محبوب دل افراد زیادی نیستند و به سبب انتقادهایشان با انتقادهای متقابل رو به رو میشوند، از نظر من یکی از متفکرترین افراد جامعه در زمینه ادبیات، فلسفه و هنر به شمار میروند. ایشان تحلیل و نقلقولهایی از کتاب "در باب خواندن" اثر مارسل پروست را بیان میکنند که در ادامه، خلاصهوار آنها را بازگو میکنم. دعوایی بین نظریات پروست و راسکین وجود داره، به این تفسیر که راسکین معتقده داشتن یک دوست اندیشمند بهتر از خواندن کتابه و پروست اعتقاد عکس داره و میگه دوست غایب (کتاب) سودمندتر از دوست حاضره. کتاب به تو نمیگه این حقیقته، کتاب تو رو وادار میکنه تا با تفکر، حقیقت خودت رو کشف کنی. کتاب دوستیه که میتونی باهاش بخوابی و باهاش بیدار شی و هروقت ازش خسته شدی پرتش کنی و حتی وقتی کارت باهاش تموم شد تا سالها نگاهشم نکنی اما باز هر زمان خواستی برگردی و آغوشش به روت باز باشه، گله نکنه، بدقلقی نکنه و همچنان در سکوت تو رو در دنیایی ماورایی غرق کنه. از دیدگاه پروست، مطالعه، فرجام برای نویسنده و برانگیزش برای خواننده است. در جایی که دانایی نویسنده به اتمام میرسه، دانایی خواننده آغاز میشه. قانون نانوشتهی بشر اینه که ما حقیقت رو نمیتونیم از کسی دریافت کنیم و باید خودمون حتی به نوعی اون رو خلق کنیم و کتاب بهترین وسیلهست برای برانگیختن و تلنگر زدن در این رابطه. آنچه انتهای خرد و دانایی یک نویسندهست، در نزد ما چیزی جز دانایی و شروع فهم عمیقمان نیست. نویسنده ها در پس هر چیزی که میگویند، شمایی متفاوت و اعجابانگیز از زندگی پیرامون، نشانمان میدهند. شاید برخی اعتقاد راسکین رو قبول داشته باشن اما مسئله اینه که برای پذیرش این اعتقاد، باید عنصر "توقع" رو از دوستیها به کلی پاک کرد تا بتوان عینا شبیه دوست غایب آن را تحلیل کرد؛ تازه این هم باز در صورتیه که بشه دوستی با سطح کمالات یک کتاب پیدا کرد! و موضوع بعدی این که خیلی افراد میگن ما یک کتابی رو میخوانیم اما در اواسطش، جزئیات داستان، اسامی یا شخصیتها رو فراموش میکنیم. اما باید دانست که این موضوع اصلا نگرانکننده نیست و مهم مسیر مطالعهست که وقتی درش قرار داریم، لذتش رو میبریم و باید توجه داشت که عمده تاثیر مطالعه در درون ما نفوذ میکنه و اگر استمرار داشته باشه بدون شک خودش رو در جای مناسبش نشون میده. این که کسی کتابهای زیادی بخواند به هیچ عنوان ملاک درستی برای سنجش سواد او نیست، بلکه نحوه مطالعه او و تاثیر و اندیشهای که از اون کتاب حاصل کرده، معیار واقعیه. این که چه قدر به جهانبینی خودش اضافه کرده و چه میزان تونسته به عالم معنا و حقیقت نزدیک بشه. 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 گزیده اشعار شل سیلوراستاین شل سیلورستاین 4.4 1 صبحتون بخیر. کل راه خونه تا مترو رو به پادکست کتابباز، اپیزودی که خانم بهاره افشاری مهمان بودند، گوش دادم. از بین صحبتهاشون یک مسئله برام خیلی جذاب بود که میخوام باهاتون در میون بذارم (بیربط به این پست هم نیست). ایشون تعریف میکردن که وقتی نوجوان بودن، شروع به کتابخوانی کردن و یکبار از کتابفروش خواستن تا بهشون یه کتاب فلسفی معرفی کنه. کتابفروش میگه که برو کتابای شلسیلوراستاین رو بخون. بهاره هم میره تا اون کتابارو برداره اما وقتی جلدشونو میبینه بهش برمیخوره، با خودش میگه طرف فکر کرده من بچهم، این چیه معرفی کرده، منو مسخره کرده... ولی خلاصه میخونتشون و بعد دنیای سوفی، بعد شازده کوچولو و به همین ترتیب... یه روز از کتابفروش میپرسه که چرا بهم اونارو معرفی کردی؟ اونا که خیلی ساده بودن. کتابفروش هم میگه که اونا ساده نیستن، تو ساده میخونی! اونا اصلا ساده نوشته نشدن و تو توی هر کتابی که میخونی باید انقدر عمیق مطالعه کنی که بتونی از پس تک تک واژهها با جهان استعاریای که نویسنده جلوی روت گذاشته آشنا بشی! و چه تعریف دقیق و صریحی از مطالعه! خیلی برام جالب بود چون بهشخصه همین ماجرا رو تجربه کردم و دقیقا این اتفاق هم تو کودکی هم تو جوونی، با کتابهای شلسیلوراستاین برام افتاد... دربارهی شلسیلوراستاین میتونم تا صبح بنویسم و خیلی هم مشتاقم این کار رو بکنم... واقعا این بشر یه پدیدهست... 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 نارسیس هرمان هسه 3.1 5 وسط درس، درست همونجایی که حواست به هرچیزی پرت میشه، داشتم به کتابای هرمان هسه نگاه میکردم و با خودم فکر میکردم که این کتابا که انقدر متنشون سخت و ادبیه، زبان اصلیشون چجوریه؟ ولی خب اون اصلی اصلیش آلمانیه متاسفانه.. بعد یه قضیهی دیگه اینه که وقتی میان به فارسی ترجمه کنن، (بعضی از انتشارات) برمیدارن اسم کتابو عوض میکنن!!!! مثلا من کتاب نارسیس و گلدموند رو حداقل با سه تا اسم تو بازار دیدم! بعد اصرار هم دارن که بخر این یه چیز جدیده! 0 0 ساغر سیف اللهی فرد 1403/11/13 هرچه باداباد استیو تولتز 3.7 24 رمان "هرچه باداباد" سومین اثر از استیو تولتز رو تموم کردم. حقیقتا وقتی یه کتاب ۴۰۰ صفحهای رو توی ۱۱ روز تموم میکنی، یعنی نتونستی جز وقت استراحت، زمین بذاریش. این اثر بر پایه مفهوم رجعت ابدی نیچه نوشته شده بود و در مجموع داستانی پرکشش داشت که علیرغم سیر کمتر پرماجرایی که نسبت به کتاب اول این نویسنده- یعنی جز از کل- داشت، در هیچ جا به مخاطب این حس رو نمیداد که بخشی از داستان اضافهگویی بوده. زندگی، مرگ و هرآنچه در حد فاصل این دو میگذره یا نمیگذره و ما میدونیم یا نخواهیم دونست، پوچ بودن اعمال حکیمانهپندار خالق یا نبودنش، عبث بودن زندگی فانی انسان یا چرخهی باطل تولد و رجعتش، این که بالاخره میتونی خودخواسته از شر خودت و همنوعانت خلاص بشی یا این هم یک توفیق مادامالعمر اجباریه... این کتاب، ذهن خواننده رو حول محور این قبیل پرسشها هدایت میکنه و نهایتا با پایان متاثرکنندهش، تا مدتها در خاطرتون میمونه. و این هم تعجبی نداره که کتاب پر از نقلقولهای جذاب و قابل تامل بود. اینم دوست دارم اضافه کنم که حدودا ۱۰ صفحهی آخر کتاب رو که میخوندم، موزیک بیکلام Partenza اثر Lino Cannavaccioulo رو پلی کرده بودم که درام عجیبی رو موقع خوندن برام رقم زد. استیو تولتز، نویسندهی منحصر به فردیه؛ این رو با خوندن اولین اثرش کاملا متوجه میشید. جز از کل کتابی بود که مطمئنم تا سالها قراره منو شیفته خودش نگه داره. اثر دومش- ریگ روان- رو هنوز شروع نکردم اما الان که "هرچهباداباد" تموم شده، فکر میکنم فرصت خوبیه. این کتاب رو کمتر از جز از کل و (بیشتر/کمتر) از ریگ روان دوست داشتم. کی میدونه :) 0 11