یادداشت ساغر سیف اللهی فرد
1403/11/13
رمان "هرچه باداباد" سومین اثر از استیو تولتز رو تموم کردم. حقیقتا وقتی یه کتاب ۴۰۰ صفحهای رو توی ۱۱ روز تموم میکنی، یعنی نتونستی جز وقت استراحت، زمین بذاریش. این اثر بر پایه مفهوم رجعت ابدی نیچه نوشته شده بود و در مجموع داستانی پرکشش داشت که علیرغم سیر کمتر پرماجرایی که نسبت به کتاب اول این نویسنده- یعنی جز از کل- داشت، در هیچ جا به مخاطب این حس رو نمیداد که بخشی از داستان اضافهگویی بوده. زندگی، مرگ و هرآنچه در حد فاصل این دو میگذره یا نمیگذره و ما میدونیم یا نخواهیم دونست، پوچ بودن اعمال حکیمانهپندار خالق یا نبودنش، عبث بودن زندگی فانی انسان یا چرخهی باطل تولد و رجعتش، این که بالاخره میتونی خودخواسته از شر خودت و همنوعانت خلاص بشی یا این هم یک توفیق مادامالعمر اجباریه... این کتاب، ذهن خواننده رو حول محور این قبیل پرسشها هدایت میکنه و نهایتا با پایان متاثرکنندهش، تا مدتها در خاطرتون میمونه. و این هم تعجبی نداره که کتاب پر از نقلقولهای جذاب و قابل تامل بود. اینم دوست دارم اضافه کنم که حدودا ۱۰ صفحهی آخر کتاب رو که میخوندم، موزیک بیکلام Partenza اثر Lino Cannavaccioulo رو پلی کرده بودم که درام عجیبی رو موقع خوندن برام رقم زد. استیو تولتز، نویسندهی منحصر به فردیه؛ این رو با خوندن اولین اثرش کاملا متوجه میشید. جز از کل کتابی بود که مطمئنم تا سالها قراره منو شیفته خودش نگه داره. اثر دومش- ریگ روان- رو هنوز شروع نکردم اما الان که "هرچهباداباد" تموم شده، فکر میکنم فرصت خوبیه. این کتاب رو کمتر از جز از کل و (بیشتر/کمتر) از ریگ روان دوست داشتم. کی میدونه :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.