یادداشت‌های اژدهای کتاب (11)

حومه ی سکوت
دشت پارسوا
          دشت پارسوا برای من یه منطقه‌ی آرامشه. مدام بهش بر می‌گردم، تو هواش نفس می‌کشم و توی دریاش کثیفیا رو از ذهنم می‌شورم.
شخصیت‌ها توی رمان‌ها برام خیلی مهمن. اینه که باهاشون رفیق می‌شم. توی این قصه هم رفیق صمیمی ماندانا و کیانیک هستم. انگار که آبتین باشم.
هر بار که هر کدوم از کتابای این مجموعه رو می‌خونم، یه سرنخ تازه توی یه صحنه‌ی معمولی، توی یه خرده‌‌دیالوگ، یا توصیف ساده پیدا می‌کنم و حسابی سر کیف میام. به خودم می‌گم، هان! دیدی، اژدها؟ دیدی؟ این همونه که اونجا شد اونجوری و نه اینجوری.
پازل حل کردن رو خیلی دوست دارم و این قصه همون پازل هزار تکه‌ی منه.

قصه درباره‌ی ماندانا است. یه دختر جوان که سر از دنیای موازی ما در میاره. جایی که حضور نژاد آدمیزاد در اون ممنوعه.
قصه درباره‌ی رازیانه. یه زن جادوگر که قوانین دنیای جادوگری رو شکسته و یه آدمیزاد رو به لایه‌ی زمانیشون راه داده و با این کار از خودش یه هدف متحرک برای بزرگترین جادوگر دنیا ساخته.
قصه درباره‌ی کیانیکه. یه جوان جادوگر که در مرز درستی و نادرستی معلقه و تلاش می‌کنه یه‌جوری بالاخره راه خودشو پیدا کنه.
قصه درباره‌ی خودمونه که توی همین وقت کمی که برای زندگی کردن داریم، همه‌ی تلاشمونو می‌کنیم که بتونیم گلیم خودمون رو توی این دنیای بی‌معنی یه‌جوری از آب بکشیم بیرون.

از چیزهایی که خیلی دوست دارم درباره‌ی این مجموعه، جدا از شخصیت‌پردازی پیچیده و روایت معماییش، ایرانی و مدرن  بودن  فضا، اسامی، تقویم و مخصوصا رخت و لباس و رسم و رسومشه و همینطور استفاده‌ی نویسنده از گیاهای دارویی و موجودات افسانه‌ای ایران برای پیشبرد قصه.
در کل وزنه‌ی خوبیای این مجموعه برام سنگینتر از اونیه که بخوام زحمت نویسنده و ناشر رو با ایرادگیری لگدمال کنم. دستخوش، افق. دستخوش، خانم عزیزی.

* فن‌آرت رو از یکی از کانالای مجموعه(parsuaplain) تو تلگرام بر داشتم. صاحبش راضی باشه.😅
        

25