یادداشت اژدهای کتاب
1403/7/4
4.7
4
«پدر میگفت مرگ یه جایزه است.» --- صفحه:۳۸۷ یکی از درونمایههای تکرار شونده تو مجموعهی دشت پارسوا تقابل مرگ و زندگیه. بلااستثنا تو هر جلد یه جایی یه جوری پاش وسط کشیده میشه. ماندانا با مرگ و بعد احیای جادویی قدم به دشت پارسوا میذاره. تو جلد اول(حومهی سکوت)، خودش و دوستانش بارها با مرگ روبرو میشن، تو جلد دوم(پیشگویی سپیدهدم) چند بار خودش یا دوستانش جلوی مرگ دیگران سد میزنن، جلد سوم(نفرین دفراش) با مرگ تموم میشه، جلد چهارم(دو ریسمان جادویی) با زندگی دوباره شروع میشه و باز در ادامه رویارویی با مرگ پیش میاد، جلد پنجم(اژدهای چهاربال) صحبت از زندگی جاویده و با مرگ تموم میشه، و جلد ششم(درهی مردگان راهرونده) مرگهای خودخواسته داره. مرگ سایهش خیلی سنگینه توی این مجموعه، اما همیشه و همهوقت تاکید اصلی و نهاییش روی زندگی و اهمیت زنده بودن و زنده موندنه. برای نمونه، توی این جلد یه صحنه هست که یکی از دوستان ماندانا اونقدر از زندگی خسته و بیزار شده که با ستایش آشکار مرگ داره با پای خودش از مرز بین زندگی و مرگ میگذره، اما ماندانا در آخرین لحظه با اجرای جادوی تعقیب ذهن در یه مکان مثالی به اسم سرای رستاخیز مردگان مانعش میشه و اونو راضی میکنه دوباره به زندگی برگرده. بعد بلافاصله به کتابخانه پناه میبره و اونجا این جمله رو از کتاب «گفتگو با خود» میخونه : «زندگی رنج بردن است و بقا یافتن معنایی است برای این رنج.» جملهای که تاکید داره بر اهمیت چنگ زدن به زندگی با تمام پوچی، تلخی و بیرحمیش. در کل، به نظرم این درونمایهی تکرار شونده تو این مجموعه حتی میتونه موضوع دندونگیر و جذابی باشه برای اونایی که میخوان پایاننامهی ارشد ادبیات با محوریت ادبیات تالیفی بنویسن. پ.ن یکی از چیزایی که خیلی در مورد این جلد دوست دارم، کشمکش نفسگیر بین دو تا از شخصیتهای اصلیه. یکی کلهشق، جوشی و بیپرواست و اونیکی متکی بنفس، منطقی و بیگذشت. همین تفاوت روحیههاشون هم باعث میشه مدام با هم درگیری داشته باشن، اونم تو وضعیتی که هر دوشون تحت تعقیب هستن و کافیه یه قدم کج بردارن تا کلا همهچیز به هم بریزه و واویلا.😄 فنآرت : از کانال parsuaplain / تلگرام
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.