اژدهای کتاب

اژدهای کتاب

@bookdragon

13 دنبال شده

8 دنبال کننده

            کتابا پناهگاه منن.🏡💛
          

یادداشت‌ها

        اون زمانی که خامتر از الانم بودم و خیال می‌کردم می‌شه با کلاس رفتن نویسنده شد(آره، همینقدر خنگول بودم.) یه مربی داشتیم که می‌گفت نویسنده‌‌ها دو دسته‌ن. شخصیت‌پرداز‌ها و روایتگرها. این وسط نویسنده‌ی اصیل اونیه که شخصیت‌پردازی رو وسیله می‌کنه برای روایت، نه برعکس. و این همون اتفاقیه که توی این مجموعه میفته.
من همینجا اجازه می‌خوام برای بار هزارم برای ماندانا توسی و شاهزاده پارت‌نژاد بمیرم.😿

 درونمایه‌ی این جلد تنهایی و گذر زمانه و یه بار دیگه مثل جلد یک با کلیف‌هنگر تموم می‌شه. یکی از نقاط قوت لج‌درآر دشت پارسوا همین پا در هوا موندن آدم ته بعضی از جلداشه. یعنی قشنگ مثل اینه که نویسنده با یه آجر می‌کوبه تو سرت و گیج و ویج رهات می‌کنه تا جلد بعد.😫
تو این جلد یه شخصیت جذاب جدید و کلیدی هم به داستان اضافه می‌شه. هامین وانیتن، که از سمت مادری به ایرلند می‌رسه و از سمت پدری به هرات. (بعدا ریویوم رو تکمیل‌تر می‌کنم. الان بدجوری خوابم میاد.💋) 

فن‌آرت از کانال parsuaplain / تلگرام
      

0

        «پدر می‌گفت مرگ یه جایزه است.» --- صفحه:۳۸۷

یکی از درونمایه‌های تکرار شونده تو مجموعه‌ی دشت پارسوا تقابل مرگ و زندگیه. بلااستثنا تو هر جلد یه جایی یه جوری پاش وسط کشیده می‌شه.
ماندانا با مرگ و بعد احیای جادویی قدم به دشت پارسوا می‌ذاره. تو جلد اول(حومه‌ی سکوت)، خودش و دوستانش بارها با مرگ روبرو می‌شن، تو جلد دوم(پیشگویی سپیده‌دم) چند بار خودش یا دوستانش جلوی مرگ دیگران سد می‌زنن، جلد سوم(نفرین دفراش) با مرگ تموم می‌شه، جلد چهارم(دو ریسمان جادویی) با زندگی دوباره شروع می‌شه و باز در ادامه رویارویی با مرگ پیش میاد، جلد پنجم(اژدهای چهاربال) صحبت از زندگی جاویده و با مرگ تموم می‌شه، و جلد ششم(دره‌ی مردگان راه‌رونده) مرگ‌های خودخواسته داره.
مرگ سایه‌ش خیلی سنگینه توی این مجموعه، اما همیشه و همه‌وقت تاکید اصلی و نهاییش روی زندگی و اهمیت زنده بودن و زنده موندنه.
برای نمونه، توی این جلد یه صحنه هست که یکی از دوستان ماندانا اونقدر از زندگی خسته و بیزار شده که با ستایش آشکار مرگ داره با پای خودش از مرز بین زندگی و مرگ می‌گذره، اما ماندانا در آخرین لحظه با اجرای جادوی تعقیب ذهن در یه مکان مثالی به اسم سرای رستاخیز مردگان مانعش میشه و اونو راضی می‌کنه دوباره به زندگی برگرده. بعد بلافاصله به کتابخانه پناه می‌بره و اونجا این جمله رو از کتاب «گفتگو با خود» می‌خونه :
«زندگی رنج بردن است و بقا یافتن معنایی است برای این رنج.»
جمله‌ای که تاکید داره بر اهمیت چنگ زدن به زندگی با تمام پوچی، تلخی و بیرحمیش.

در کل، به نظرم این درونمایه‌ی تکرار شونده تو این مجموعه حتی می‌تونه موضوع دندونگیر و جذابی باشه برای اونایی که می‌خوان پایان‌نامه‌ی ارشد ادبیات با محوریت ادبیات تالیفی بنویسن.

پ.ن
یکی از چیزایی که خیلی در مورد این جلد دوست دارم، کشمکش نفسگیر بین دو تا از شخصیت‌های اصلیه. یکی کله‌شق، جوشی و بی‌پرواست و اون‌یکی متکی بنفس، منطقی و بی‌گذشت. همین تفاوت روحیه‌هاشون هم باعث می‌شه مدام با هم درگیری داشته باشن، اونم تو وضعیتی که هر دوشون تحت تعقیب هستن و کافیه یه قدم کج بردارن تا کلا همه‌چیز به هم بریزه و واویلا.😄

فن‌آرت :
از کانال parsuaplain / تلگرام
      

1

        دشت پارسوا برای من یه منطقه‌ی آرامشه. مدام بهش بر می‌گردم، تو هواش نفس می‌کشم و توی دریاش کثیفیا رو از ذهنم می‌شورم.
شخصیت‌ها توی رمان‌ها برام خیلی مهمن. اینه که باهاشون رفیق می‌شم. توی این قصه هم رفیق صمیمی ماندانا و کیانیک هستم. انگار که آبتین باشم.
هر بار که هر کدوم از کتابای این مجموعه رو می‌خونم، یه سرنخ تازه توی یه صحنه‌ی معمولی، توی یه خرده‌‌دیالوگ، یا توصیف ساده پیدا می‌کنم و حسابی سر کیف میام. به خودم می‌گم، هان! دیدی، اژدها؟ دیدی؟ این همونه که اونجا شد اونجوری و نه اینجوری.
پازل حل کردن رو خیلی دوست دارم و این قصه همون پازل هزار تکه‌ی منه.

قصه درباره‌ی ماندانا است. یه دختر جوان که سر از دنیای موازی ما در میاره. جایی که حضور نژاد آدمیزاد در اون ممنوعه.
قصه درباره‌ی رازیانه. یه زن جادوگر که قوانین دنیای جادوگری رو شکسته و یه آدمیزاد رو به لایه‌ی زمانیشون راه داده و با این کار از خودش یه هدف متحرک برای بزرگترین جادوگر دنیا ساخته.
قصه درباره‌ی کیانیکه. یه جوان جادوگر که در مرز درستی و نادرستی معلقه و تلاش می‌کنه یه‌جوری بالاخره راه خودشو پیدا کنه.
قصه درباره‌ی خودمونه که توی همین وقت کمی که برای زندگی کردن داریم، همه‌ی تلاشمونو می‌کنیم که بتونیم گلیم خودمون رو توی این دنیای بی‌معنی یه‌جوری از آب بکشیم بیرون.

از چیزهایی که خیلی دوست دارم درباره‌ی این مجموعه، جدا از شخصیت‌پردازی پیچیده و روایت معماییش، ایرانی و مدرن  بودن  فضا، اسامی، تقویم و مخصوصا رخت و لباس و رسم و رسومشه و همینطور استفاده‌ی نویسنده از گیاهای دارویی و موجودات افسانه‌ای ایران برای پیشبرد قصه.
در کل وزنه‌ی خوبیای این مجموعه برام سنگینتر از اونیه که بخوام زحمت نویسنده و ناشر رو با ایرادگیری لگدمال کنم. دستخوش، افق. دستخوش، خانم عزیزی.

* فن‌آرت رو از یکی از کانالای مجموعه(parsuaplain) تو تلگرام بر داشتم. صاحبش راضی باشه.😅
      

26

باشگاه‌ها

باشگاهی برای نوجوانان

379 عضو

تعطیلات مرگبار

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

من چند دور مجموعه رو تا الان خوندم و هیچوقت حس نکردم ونیساکا و اوژتارها به چیزی شبیهن اما وقتی ریویوی شما رو خوندم خودبخود رفتم چک کنم یه وقت شباهتی هست یا نه. الانم بعید نمی‌دونم تو ریویوهای بعدی یه عده با خوندن ریویوی شما برن دنبال همین قضیه. نویسنده مشخصا زحمت کشیده رو این مجموعه. یه چیزی حدود ده سال زمان برای نوشتن و چاپ کم نیست. فقط امیدوارم گذرش به این پلتفرم نیفته. من دیگه بحث رو همینجا تموم می‌کنم. چون دیگه طولانی شد واقعا. موفق باشین. @zahragohari

20

این مجموعه مثل هر مجموعه‌ی دیگه‌ای بی‌ایراد نیست، اما مشخصه شما یه سری پیش‌فرض‌ها تو ذهنتون دارید و انتظار دارید این کتاب براتون برآورده‌شون کنه. دلیلش رو هم نمی‌دونم. شاید چون دوست دارید در عین حالی که نباید شبیه هری پاتر باشه بازم شبیهش باشه. جاهایی رو که المانای مشترک دارن و شبیهن ایراد جلوه میدید، جاهایی هم که شباهت پیدا نمی‌کنید، مثل همین خطی نبودن روایت یا متفاوت بودن شخصیت‌ها و پلات، بازم می‌گید ایراده. خیلی جاها رو هم که اصلا و ابدا شباهت نداره، به زور می‌خواید شبیه جلوه بدید. از هری پاتر گیر نمیارید از ارباب حلقه ها مایه می‌ذارید. فقط هم چون کتاب ایرانیه. انگار که ایمان دارید خلاقیت فقط مال به قول شما غربی‌هاست. و این خیلی بده. از این نظرها ریویوتون یه سری اطلاعات غلط و گمراه‌کننده داره و مدام هم با توجیه کردن از اصلاحش طفره می‌رید. شما خودتون با خوندن ریویوی گمراه‌کننده دیدتون نسبت به مجموعه منفی شد. حالا هم با ریویویی که خودتون نوشتین ناخواسته همین بلا رو سر یه عده‌ی دیگه میارید. @zahragohari

20

توی یادداشت نگفتید اما بالاتر تو جواب کامنتم از اینکه نکته‌ی لایه‌ها رو گفتم تشکر کردید و من نتیجه گرفتم متوجه وجودش تو متن کتاب نشدید. منم همین کتابی رو خوندم که شما و متوجه نمی‌شم منظورتون از مبهم بودن داستان رو. قبلا هم گفتم سبک این قصه با قصه سرراست و خطی هری پاتر فرق داره. نقطه‌ی قوتش هم همینه که خواننده رو مجبور به حل معما و فکر کردن می‌کنه. که بره بگرده دنبال جواب نه اینکه خود نویسنده جواب رو مستقیم بذاره رو دامنش. شما دوست دارید اول داستان و به ترتیب باشه جواب سوال‌هاتون؟ خب سلیقه‌تون اینه، شما کتابای سرراست دوست دارین، دلیل نمی‌شه این مسئله رو تو ریویوتون ایراد کتاب جلوه بدید. پدر و مادر ماندانا وقتی جزو پلات داستان و شخصیت‌های اصلی یا فرعی نیستن مشخصه که باید همون دو فصل اول قضیه‌شون تموم بشه. دشت پارسوا هری پاتر نیست. اونجا لی‌لی و جیمز مهم بودن. اینجا قصه چیز دیگه‌ایه و مامان و بابای ماندانا مهم نیستن. @zahragohari

20

راستی، درباره‌ی اون بخشی که گفتی قصه و روایت گنگه و یه سوالایی بی‌جواب مونده، غیر یکی که بعدا معلوم می‌شه بقیه‌ش تو همین جلد توضیح داده و شما مثل قضیه‌ی جدایی لایه‌های زمانی متوجه‌شون نشدی: اینکه چرا ماندانا به راحتی وضعیتش در دشتو از دست دادن خانواده‌شو قبول کرد : توضیحش اونجاست که ماندانا تو جنگل به کیاتیک می‌گه رازیان بهش یه خوراکی به اسم پذیرش حقایق می‌داده تا راحت بتونه با بدبختی‌هاش کنار بیاد و به وضع جدید و دنیای جدیدش عادت کنه. ص ۴۲۶ اینکه مادر و پدرش کی بودن و چه اتفاقی براشون افتاد. همون فصل یک و دو توضیح داده چه بلایی به سرشون اومده. خیلی مشخص و بدون گنکی و ابهام. دست‌کم برای من که واضحه : ماشینشون افتاده تو دره. اینکه رازیان چرا اون رو به دشت آورده و چطور، شب نوروز رازیان براش توضیح داده.ص ۱۱۱ و البته دلایل دقیقترش طی جلدای بعد مشخص می‌شه. غیر این چند بار دیگه هم تو این جلد گفته می‌شه رازیان با احیا ماندانا رو به دشت آورده. اینکه چرا آخر جلد رفت توی اون خونه‌ی عحیب، این هم جلد دوم معلوم می‌شه. در ضمن، هیچ جای کتاب اشاره نشده ماندانا اسم رازیان رو از قبل می‌دونسته.

20

لطف داری شما. (این توضیح جداسازی لایه‌های زمانی تو همین جلد اول هم بود. من فقط تکرارش کردم اینجا) این مجموعه قبلا امتحانش رو پس داده. هم جایزه برده، هم تو فهرست کلاغ سفید کتابخانه‌ی مونیخ به عنوان یکی از صد کتاب برتر دنیا تو سال انتشارش ثبته. تو دیجیکالا، ایران‌کتاب و مخصوصا تو گودریدز هم(که بهخوان کپی ایرانیشه) کلی نقد و نظر مثبت داره. ولی به هر حال از حالا خسته نباشی که می‌خوای شخصا کیفیتش رو از نظر خودت بررسی کنی. موفق باشی.🖐️ @zahragohari

20

منم صحبتم همین بود. بعضی المان‌ها ماده خام فانتزی‌نویسی هستن. اینکه نویسنده(چه ایرانی، چه خارجی) ازش استفاده کنه به معنی کپی‌برداری نیست که بخواید ازش پوینت منفی بسازین.به نظر من حالا که اینقدر حساس شدی و یکسره دنبال شباهتی ادامه دادن داستان میتونه خیلی سخت بشه. چون باعث میشه خوب تمرکز نکنی و یه سری جزییات راحت از زیر چشمت در بره و کاسه کوزه ها این وسط سر خود قصه بشکنه. ولی در هر حال اینو بگم که رسوم اصیل ایران باستان(می و جشن و رقص و روابط آزاد) به شکل غلیظ در باقی جلدها هم وجود داره.که البته وجودشون با توجه به طرح داستان منطقیه. هزاره‌ها قبلتر یه سری لایه‌های زمانی ایجاد شده وآدمیزادها رو از باقی نژادهای جادویی جدا کرده. برای همینم طبیعتا در دشت پارسوا رسوم ایران باستان همچنان حفظ شده و درش اثری از اسلام یا باقی دین‌های الان آدمیزادها نیست. اگه علاقمند به فانتزی اسلامی هستی کارای آرمان آرین اون مدلیه.چیزی که خب باب سلیقه‌ی من نیست و یه‌جورایی برام خنده‌داره. چون فضای ایران باستان و رسومش با ایران الان متفاوته و ادغامشون با هم توی داستان یه حالت کمیک بهش می‌ده. @zahragohari

20

مادام بواری
          چند روزی که این رمان را مطالعه میکردم، کاملا با این رمان زندگی کردم. 
اثری ارزشمند بود و از خواندن این رمان احساس رضایت دارم.
در این یادداشت نیازی نیست که خلاصه این کتاب را بنویسم، و اگر کسی هم بخواهد این کتاب را بخواند نیازی هم به خلاصه آن ندارد، چونکه خودش آن را مطالعه می‌کند. 
به نظر بنده هر وقت بخواهیم کتابی را شروع کنیم، خلاصه‌ای از آن خواندن اشتباه است، چونکه می‌فهمیم داستان به کجا ختم می‌شود.
وقتی خودت شروع کنی به خواندن یک رمان، وقتی هر صفحه از آن را مطالعه میکنی، با کنجکاوی و علاقه آن را ورق میزنی و می‌خوانی.
اگر کتاب را مطالعه کردی جملات بعدی هم نیز بخوان، در غیراینصورت ادامه نده!

اما اِما، شخص اول کتاب، زنی آرمان‌گرا و ناراضی از حال، زنی که نمی‌داند خوشبختی کجاست! فقط می‌خواهد آن را بدست بیاورد، شاید خوشبختی پشت آن کوه است، پس باید فرار کرد. ما باید برویم توی فکر اِما. چونکه تن به رابطه‌ای می‌داده است و همچنین آخرش هم خودکشی کرده است، نباید آن را انسان بدی بشماریم! هر کدام از ما می‌تواند اِما باشد، منظورم این نیست که ماها خیانت‌کار هستیم، نه. منظور من این است که هرکدام از ماها از زندگی رضایت نداریم، آرزوهایی داریم که خیلی آرمانی‌اند، از حالمان و از شرایطی که داریم لذت نمیبریم، برای جبران آن شاید دست به خطاهایی بزنیم، ناامید میشویم، از زندگی سیر میشویم، مانند اِما دست به‌هر کاری میزنیم تا حال خودمان را خوب کنیم، اما بدتر میکنیم. 
نمی‌خواهم بگویم فلوبر می‌توانست اِما را در آخر داستان به‌جای اینکه دست به خودکشی بزند، به شیوه‌ای آن را نجات بدهد، نه.‌شایداصلا فلوبر میخواست این رمان را بنویسد تا به ما تذکری بدهد.
نمیدانم شما دوستان چی از این کتاب برداشت کرده‌اید. اما اِما را در این کتاب دربیابید، آن را خیلی مطالعه کنید.

        

16

نفرین دفراش
اون زمانی که خامتر از الانم بودم و خیال می‌کردم می‌شه با کلاس رفتن نویسنده شد(آره، همینقدر خنگول بودم.) یه مربی داشتیم که می‌گفت نویسنده‌‌ها دو دسته‌ن. شخصیت‌پرداز‌ها و روایتگرها. این وسط نویسنده‌ی اصیل اونیه که شخصیت‌پردازی رو وسیله می‌کنه برای روایت، نه برعکس. و این همون اتفاقیه که توی این مجموعه میفته.
من همینجا اجازه می‌خوام برای بار هزارم برای ماندانا توسی و شاهزاده پارت‌نژاد بمیرم.😿

 درونمایه‌ی این جلد تنهایی و گذر زمانه و یه بار دیگه مثل جلد یک با کلیف‌هنگر تموم می‌شه. یکی از نقاط قوت لج‌درآر دشت پارسوا همین پا در هوا موندن آدم ته بعضی از جلداشه. یعنی قشنگ مثل اینه که نویسنده با یه آجر می‌کوبه تو سرت و گیج و ویج رهات می‌کنه تا جلد بعد.😫
تو این جلد یه شخصیت جذاب جدید و کلیدی هم به داستان اضافه می‌شه. هامین وانیتن، که از سمت مادری به ایرلند می‌رسه و از سمت پدری به هرات. (بعدا ریویوم رو تکمیل‌تر می‌کنم. الان بدجوری خوابم میاد.💋) 

فن‌آرت از کانال parsuaplain / تلگرام
          اون زمانی که خامتر از الانم بودم و خیال می‌کردم می‌شه با کلاس رفتن نویسنده شد(آره، همینقدر خنگول بودم.) یه مربی داشتیم که می‌گفت نویسنده‌‌ها دو دسته‌ن. شخصیت‌پرداز‌ها و روایتگرها. این وسط نویسنده‌ی اصیل اونیه که شخصیت‌پردازی رو وسیله می‌کنه برای روایت، نه برعکس. و این همون اتفاقیه که توی این مجموعه میفته.
من همینجا اجازه می‌خوام برای بار هزارم برای ماندانا توسی و شاهزاده پارت‌نژاد بمیرم.😿

 درونمایه‌ی این جلد تنهایی و گذر زمانه و یه بار دیگه مثل جلد یک با کلیف‌هنگر تموم می‌شه. یکی از نقاط قوت لج‌درآر دشت پارسوا همین پا در هوا موندن آدم ته بعضی از جلداشه. یعنی قشنگ مثل اینه که نویسنده با یه آجر می‌کوبه تو سرت و گیج و ویج رهات می‌کنه تا جلد بعد.😫
تو این جلد یه شخصیت جذاب جدید و کلیدی هم به داستان اضافه می‌شه. هامین وانیتن، که از سمت مادری به ایرلند می‌رسه و از سمت پدری به هرات. (بعدا ریویوم رو تکمیل‌تر می‌کنم. الان بدجوری خوابم میاد.💋) 

فن‌آرت از کانال parsuaplain / تلگرام
        

0

... موجودات افسانه‌ای، عنصر پیشگویی، نژادای مختلف جادویی. الفا و پری‌های دریایی و سانتورن و ... پیشینه‌شون به اروپای شرقی بر می‌گرده. ققنوس و اژدها و شیردال(گریفین) تو فرهنگای مختلف مشترکن. جن مال عربستانه. سیمرغ و هما اصیل ایرانیه. اینا صاحب ندارن. هر نویسنده‌ای باید ازشون استفاده کنه تا بتونه قصه‌ی خودشو بگه. اگه اینطور نباشه، من الان باید بگم رولینگ دامبلدور رو از روی گاندالف کپی کرده، ولدمورت رو از روی سائورون، مدرسه‌ش رو از هورویتس و لگویین و دو سه تا خانم دیگه که الان اسمشون یادم نیست، رقابت‌های جادوییش رو از هورویتس و موجودات افسانه‌ایش رو بازم از تالکین و برادران گریم و افسانه‌های اسکاندیناوی و .. لیستش درازه. الانم شما به هر دلیل ارتباط نگرفتی با این مجموعه طبیعیه. همه‌ی قصه‌ها با همه سلیقه‌ها جور نیستن. دلیل نمیشه بکوبیشون. من بعضی دوستام مدت‌ها دنبال جلدای نایابش بودن که تکمیلش کنن تا بالاخره ناشرش تجدید چاپ کرد. مجموعه‌ت رو می‌تونی بذاری دیوار. یا به هرکس مایلی هدیه بدی. اگرم ادامه دادی امیدوارم بهت خوش بگذره و دقیق بخونی تا بتونی جواب سوالاتو بگیری ازش. @zahragohari

20

من ۶ جلدو خوندم و هیچ سوالی توش بیجواب نمی‌مونه. من نگفتم هیچ شباهتی بین دو تا مجموعه نمی‌بینم. حالا کاش یه روز خود نویسنده هم یه جا در مورد پروسه‌ی نوشتنش بیاد حرف بزنه. ولی ماشالا رولینگ اونقدر المانای جادویی مختلفو از کتابای مختلف تو مجموعه خودش کپی کرده که شما همینطور می تونی از هر کتابی یه چیزی شبیهش در بیاری. مثلا دگردیس که تو همین دشت پارسوا هست و ربط داره به مانا و توتم و تبدیل شدن به موجودات جادویی، شما چون در هری پاتر به سگ و گربه تبدیل میشن میگید این از روی اون برداشته شده. ولی حتی اگه این دو تا یکی باشن( که به نظر من نیستن) مگه قبل از رولینگ هیچکس دیگه از انیماگوس تو کتابش استفاده نکرده؟ الان باید بگیم رولینگ هم از روی اونا کپی کرده یا حق نداشته مثل اونا از این المان استفاده کنه و حالا که استفاده کرده برای مجموعه‌ش پوینت منفیه؟ یک بام و دو هوا که نداریم. یه سری المانا مشترکن بین تمام کتابای فانتزی. رقابتای جادویی، تقابل خیر و شر، توانایی‌های خاص جادویی، انواع جادو، جادوگرهایی که نقش مرشد و مراد رو دارن. از مرلین و گاندالف تا گد توی مجموعه‌ی دریازمین. ... @zahragohari

20