حومه ی سکوت

حومه ی سکوت

حومه ی سکوت

مریم عزیزی و 1 نفر دیگر
3.7
15 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

13

ناشر
افق
شابک
9786003530478
تعداد صفحات
472
تاریخ انتشار
1397/8/9

توضیحات

        
سایه ی روباه صورت تیغ را از رگ نازک گلوی نوزاد دور کزد و با پشت دست پرمویش خونی که کاسه ی چشم راستش را پر کرده بود پاک کرد،چند لحظه به چشمان سبز درخشان زن خیره ماند و بعد آهسته نوزاد را به طرف او دراز کرد:
«خیلی خب،اجازه داری تا آخر عمر همراه فرزندت باشی»با یک دست نوزاد را در آغوش زن گذاشت و با دست دیگر تیغه ی داس را بر گلوی او سایید.
مریم عزیزی(متولد 1362 تهران)دانش آموخته ی رشته ی شیمی محض است.او در اولین مجموعه ی شش جلدی اش دشت پارسوا میکوشد علاوه بر عناصر فانتزی،از ویژگی های ادبیات وحشت بهره برد و با خلق فضایی سحرآمیز را به سوی سرزمینش ایران بکشاند.

      

لیست‌های مرتبط به حومه ی سکوت

نمایش همه

یادداشت‌ها

          در نوجوانی یک فانتزی‌خوان قهار بودم. کتاب فانتزی‌ای نبود که از دست من در امان مانده باشد. از جان کریستوفر تا هری‌پاتر و آرتمیس فاول و دلتورا و ... را نه یک بار که چند بار خوانده‌بودم. با این حساب رویای خواندن فانتزی ایرانی رویای نوجوانی‌م بود و نبودن کتاب فانتزی ایرانی به قدری آزارم می‌داد که می‌خواستم خودم نویسنده شوم و کتاب فانتزی ایرانی بنویسم. با این حساب وقتی شاگردم با ذوق این کتاب را معرفی کرد و خواهش کرد هر چه زودتر بخوانمش با خواندن ریویو‌های مثبت گودریدز، درنگ نکردم و خریدمش. (با این وضع کاغذ دو جلد ۱۰۰ هزار تومن در آمد، اما به نظرم ارزشش را داشت)
قبل از هر چیز تاکید می‌کنم که علی‌رغم هر آنچه در این ریویو آمده، "حومه سکوت" را بخوانید و حتی به نوجوانانتان توصیه کنید. چون حس اینکه یک دختر جوان ایرانی موفق شده چنین کتابی بنویسد به قدری ارزشمند است که باقی ضعف‌ها را پوشش می‌دهد.
اعتراف می‌کنم که چند باری موقع خواندن کتاب به خودم یادآوری کردم که باورت می‌شه این کتاب قبلا به زبان دیگری نبوده؟ یعنی اینکه نویسنده اولین بار به زبان شیرین فارسی نوشته‌‌اش، یعنی از هیچ زبان دیگری ترجمه نشده است. حس فوق‌العاده‌ای بود، علاوه بر آن که مناسبت‌های فارسی کتاب و همخوانی‌اش با تقویم جلالی علاوه بر ایجاد انس بیشتر سبب می‌شد که بیشتر به تقویمی که با فصل‌ها تناسب دارد افتخار کنم. اسم‌های فارسی کتاب برایم هیجان‌آور بود، نویسنده به قدری در نام‌گذاری سلیقه به خرج داده بود که شما احساس نچسبی نام‌ها در قصه را نداشتید. زمینه‌ی داستان برای یک فانتزی خوب آماده بود، اما این کتاب کتابی نبود که بتوانم از آن تمام قد دفاع کنم. حتی گاهی موقع خواندن آن قدر ناراحت و حتی عصبانی شدم که کتاب را بستم و تنها به خاطر قولی که به شاگردم داده‌بودم ادامه‌اش دادم.
اولین چیزی که بیشتر از همه مایه‌ی آزارم بود حجم تشابه نیمه اول کتاب با هری‌پاتر بود، سوال من این است که مگر ذخیره خلاقیت در جهان پس از جی‌کی رولینگ به پایان رسیده است؟ هری‌پاتر کتاب محبوب من بود، در نوجوانی آن را بیشتر از ۱۲ بار خوانده‌بودم. برای همین حومه سکوت آزارم می‌داد، در حدی که در بعضی قسمت‌ها احساس می‌کردم نویسنده نه تنها تخیلات که حتی جملاتش را هم رولینگ وام گرفته. جنگل ممنوع، معجون مرکب پیچیده و چندین عنصر دیگر ساخته رولینگ با چند تغییر نام در داستان آمده بودند. نویسنده حتی صحنه‌های ورود هری‌ به "قدح اندیشه" را بازسازی کرده بود (تنها با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان وارد قدح نمی‌شد و معجونی می‌خورد.) اما صحنه‌های دیدن خاطره‌ها بی‌نهایت مشابه با صحنه‌ی دیدن خاطرات اسنیپ در هری‌پاتر و یادگاران مرگ است. ماندانا (شخصیت اصلی داستان) در یکی از مهم‌ترین قسمت‌های داستان ذهن‌خوانی می‌کند و به مجمع عمومی شخصیت شرور داستان می‌رود! دقیقاً مشابه وقتی هری‌پاتر در کالبد ولدمورت قرار می گرفت! در قسمتی شخصیت‌های داستان برای پیدا کردن سوالی به کتابخانه شهر رفتند و متاسفم که بگویم صحنه‌های جست‌وجو در کتابخانه عیناً مشابه صحنه‌های بیشماری بود که هرمیون در کتابخانه هاگوارتز جست و جو می‌کرد. حتی وجود قسمت ممنوع کتابخانه. و خیلی موارد دیگر که یه قدری توی ذوق می‌زد که چندین بار در صد صفحه اول کتاب را بستم و و جمله "خودت باش! کپی پونصد تومنه" در ذهنم نقش بست.
اما چیزی که مهم‌تر است، طرح اصلی داستان است. مسابقه سه جادوگر! یعنی حتی در نام مسابقه و افراد شرکت‌کننده هم خلاقیتی وجود نداشت و شخصیت اصلی عیناً مشابه هری‌پاتر و جام آتش بدون اینکه ثبت‌نام کند وارد این مسابقه می‌شد. 
این حد تشابه در نیمه اول داستان قطعاً چیزی نیست که به راحتی "اندکی شبیه هری‌پاتر بودن" تلقی شود. اما نکته امیدوارکننده این است که در نیمه دوم داستان نویسنده ما‌ را از این مصیبت نجات داد و صحنه‌هایی خلق کرد که بکر و حتی ایرانی بودن‌ و یقین پیدا کردم که خلاقیت پس از جی‌کی‌رولینگ همچنان وجود دارد. (گرچه این قسمت‌ها هم تشابهاتی با جلد دوم دونده هزارتو داشت، اما ترجیح می‌دهم در این مورد مثبت‌بین باشم) در این قسمت وجود موجوداتی مثل سیمرغ و شیر بالدار که موجودات جادویی ایرانی بودند دلگرم کننده‌بود حتی نویسنده موجوداتی جدید هم خلق کرده‌بود که نشان می‌داد آفرینش موجودات عجیب و غریب جادویی فقط هنر نویسندگان خارجی نیست.
مساله‌ی بعدی این است که ما این کتاب را با عنوان یه فانتزیِ "ایرانی" می‌خوانیم. یعنی انتظار داریم "ایرانی بودن" در آن جاری باشد. اما به جز مناسبات تقویمی و نام‌ها چیز دیگری در داستان چندان ایرانی نبود. حتی معماری‌های مکان‌ها توسط نویسنده طوری توصیف نشده بود که معماری ایرانی را تداعی کند، و در ذهن من همان قلعه‌ها و برج و بارو‌های غربی نقش می‌بست. علاوه بر آن مدرسه مختلط و روابط خانواده‌ها و دخترها و پسرها بیشتر مشابه غرب جدید بود. اگر مساله اسلام را هم کنار بگذاریم که ۱۳۰۰ سال است با هویت ایرانی ممزوج شده، چنین روابط و تصویر‌هایی چندان مشابه ایران باستان هم نیست، حتی به نوعی می توان گفت این نوع روابط حتی چندان "شرقی" هم نیست. 
در مورد پایان جلد اول هم فعلاً صحبت نمی‌کنم تا ببینیم در جلد دوم چه می‌شود :)
همان طور که در اول متن گفتم سراغ این کتاب بروید! ارزشش را دارد حتی اگر دو جلدش ۱۰۰ هزار تومن باشد :)
        

5

          بسم الله الرحمن الرحیم 

خب الحمدالله این کتاب تموم شد. 
من اسم مریم عزیزی رو اولین بار وقتی شنیدم که کتاب تان جی ها رو خریده بودم ( یه مجموعه ی فانتزی از انتشارات هوپا ) و در پایان کتاب یه معرفی مختصری از ایشون آورده بود . من اطلاعات دقیقی از بقیه ی آثار ایشون و به خصوص کتاب هایی که مولفشون خودشون هستن نداشتم و ... دشت پارسوا رو هم به خاطر تعریف یکی از دوستانم خریدم. کل شش جلد رو با یه قیمت واقعا مناسب پیدا کردم که حتی اگه خوشم نمی‌اومد ازش باز هم چندان ناراحت نمی‌شدم 😂 و وقتی فهمیدم این مجموعه خیلی کمیابه خوشحال شدم که شش تا جلدش رو یکجا پیدا کردم .
نکته ی منفی خیلی مهمش این بود که کتاب واقعا روایت گنگی داشت . من ۳۰_۴۰ صفحه ی اول رو بارها خوندم ولی حتی الان که کتاب تموم شده نفهمیدم قضیه ی رفتن ماندانا به دشت پارسوا چی بود . اصلا نفهمیدم مامان باباش کی بودن و چه اتفاقی براشون افتاد. چرا ماندانا همون اول  طوری رفتار میکرد که انگار سالهاست در دشت پارسوا زندگی میکنه و مخاطب هیچ تغییر خاصی رو درون این شخصیت احساس نمی‌کنه؟ اصلا چرا رازیان، ماندانا رو به دنیای خودشون احضار کرد؟ چرا ماندانا در پایان داستان وارد اون خونه شد؟(کسایی که کتاب رو خوندن متوجه منظورم می شن. منظورم همون خونه ایه که واردش شد و درونش کابوس دید و یک نقش چشم با مار و گل روی سقفش بود).ماندانا چرا با رازیان در همون اول که وارد دشت پارسوا شد انقدر صمیمی بود؟؟ یعنی من تا یه بخشی از داستان حتی نمیدونستم غریبه ن  با  هم..
همه ی اینها کلی سوال بدون جواب هستن که حتی بعد اتمام کتاب در ذهن خواننده می‌مونه.روایت داستان واقعا به شدت گنگ بود.
نکته ی منفی دیگر هم اینه که کتاب حجم شباهت شدیدی به فانتزی های غربی داره! هری پاتر رو بذاریم کنار، من یه جاهایی حس میکردم نویسنده اصلا از ارباب حلقه ها الهام گرفته😐.
ببینید من چند مورد از شباهت های این کتاب با هری پاتر رو واسه تون می‌نویسم:
۱_ورزش تیراندازی جادویی که در قسمتی از کتاب دشت پارسوا  برگزار شد شبیه کوییدیچ در هری پاتر بود. قوانین بازی و روشش کلا فرق داشت ولی مشخص بود نویسنده از هری پاتر الهام گرفته.  
۲_ مدرسه ی جاودان مهر و هاگوارتز. کسی نیست که هم دشت پارسوا و هم هاگوارتز رو بخونه و این دو تا مدرسه رو به هم شبیه ندونه. 
۳_ وارد شدن به خاطرات از طریق معجون در دشت پارسوا، وارد شدن به خاطرات از طریق قدح اندیشه در هری پاتر. رفتن به مجمع جادویی شخصیت شرور قصه از طریق خاطرات در هر دو کتاب .
۴_مسابقه ی افسونگر برتر در دشت پارسوا و مسابقه ی سه جادوگر در هری پاتر . در هردو داستان هم شرکت کننده ها باید یک وسیله ی جادویی رو پیدا کنن و در صورت پیدا کردن اون وسیله برنده خواهند شد که در دشت پارسوا اون وسیله سیب بود و در هری پاتر، جام آتش .
۵_ رقص شخصیت های اصلی در شب عید نوروز  در دشت پارسوا (حالا دقیق یادم نیست ولی فکر کنم همون عید بود احتمالا) و جشن یول بال در شب کریسمس در هری پاتر. اینجا نزدیک بود سرم رو به دیوار بکوبم و بگم: داداش دیگه یول بال رو چیکار داشتی؟ به خدا ما ایرانی ایم، فرهنگمون با اونها فرق داره😂😭ببینید توی دشت پارسوا اینطوری بود که دو تا شخصیت اصلی (ماندانا و آبتین ) تفریحی میرن به یه میخانه، در شب عید و اونجا یه مراسم رقص برگزار میشه... حالا توی هری پاتر ما عین این رو داشتیم دیگه!
کلا این یه چند تا مورد از شباهت های ریز و درشت دشت پارسوا به هری پاتر بود که من نام بردم .در قسمت دوم کتاب از این حجم شباهت کمی کم میشه.
در مورد شباهتش به ارباب حلقه ها هم، در بخش دوم این شباهت رو حس میکنیم .من حس کردم که ونیساک ها شباهت زیادی به الف ها در ارباب حلقه ها دارن و حتی ونیساک ها به ماندانا و آبتین یه نوشیدنی به اسم ورت دادن که باعث می‌شد انرژی بگیرن... و این شما رو یاد چی میندازه؟ لمباس های الف ها در ارباب حلقه ها!در ارباب حلقه ها  الف ها به یاران حلقه یه نون به اسم لمباس میدن که باعث میشه انرژی خیلی زیادی بگیرن . تازه یه قسمت هایی از کتاب که همه ی شخصیت ها دور هم بودن و در جنگل مشغول یافتن سیب بودن(که اینجا باز یاد حلقه ی سائورون میفتیم ) من رو یاد ماجراجویی یاران حلقه مینداخت.اورتاژ ها هم شباهت زیادی به اورک ها داشتن.
 اما خب به نظرم این مورد شاید چندان به حساب نیاد و نادیده بگیریدش.
نکته ی منفی دیگه هم اینه که نویسنده گرچه سعی کرده بود فضای داستان ایرانی باشه و از تقویم و نام های ایرانی استفاده می‌کنه،اما فضای داستان به کتاب های غربی شباهت بیشتری داره و این ایرانی بودن خیلی کم حس می‌شه . از رابطه ی خیلی ساده و دوستانه ی دختر و پسر گرفته،رقص دو نفره، تا اینکه شخصیت ها آب انگور می‌خورن، و شخصیت ها حس ایرانی بودن رو به مخاطب نمی‌دن . فرض کنید من کاری به فرهنگ اسلامی ندارم، به فرهنگ ایرانی کار دارم و خب توی فرهنگ ایرانی هم  همچین چیزهایی عادی نیست😐و فقط مدتیه که برخی ها سعی در عادی سازی شون دارن. 
یه جاهایی هم حس میکردم ای کاش نویسنده راجع به چهره ی شخصیت ها بیشتر توضیح میداد. مخاطب مجبور بود خودش چهره ها رو در ذهنش بسازه و اونقدری که نویسنده در صحنه پردازی موفق بود، در توصیف چهره ها و اشخاص نبود. 
این کتاب قطعا نکات مثبتی هم داره . اولینش ایرانی بودنش هست. این خوبه که بالاخره یه نویسنده ی ایرانی دستی در ژانر فانتزی برده و موجودات فانتزی ای که خلق کرده واقعا متنوع و جالب هستند. 
نکته ی بعدی ش هم شخصیت پردازی خوب هست( منظورم خصوصیات هست نه چهره شون و ...) . و اینکه از بین شخصیت ها از کیانیک(خدا بزنه به کمرش 🤣)متنفر بودم و خب شخصیت مورد علاقه ای هم نداشتم در این کتاب . شاید فقط کمی رازیان جالب بود.
قلم نویسنده هم دوست داشتنیه و مشکل اصلی ش این بود که کمی مبهم بود. شخصیت ها هم روابط جالبی با هم دارن و احساساتشون خوب توصیف میشه . صحنه پردازی هم اصلا مشکلی نداشت و خیلی خوب بود.
در کل، نه خوب بود و نه بد. یه فانتزی معمولی(از نظر من) که شاید شما بخونیدش و دوستش داشته باشید 🤷🏻‍♀️ ولی پیشنهادش نمی‌کنم. 
البته یه نکته ای که جا داره بگم اینه که من نمیخوام هر فانتزی ای رو با هری پاتر مقایسه بکنم و هر کتابی فانتزی ای داستان منحصر به فرد خودش رو داره. هری پاتر واقعا یه فانتزی فوق العاده بود. من تخیل رولینگ رو تحسین میکنم. ولی نباید فانتزی های دیگه رو زیر سوال برد، به خاطر هری پاتر. 
اما اگه حس کنیم که داستان دیگه داره از روی هری پاتر تقلید می‌کنه، اون یه بحث دیگه ست... که من در مورد این کتاب همچین حسی داشتم. برای همینه که توی یادداشتم به شباهت هاش با هری پاتر اشاره کردم. وگرنه که شباهت های عادی بین فانتزی ها چیز خاصی نیست و خب این کتاب هم واقعا یه حس تقلید از هری پاتر رو میداد...
        

21

صاری‌آ

صاری‌آ

1403/6/24

          دشت پارسوآ، حومه‌ی سکوت.
من علاقه‌ای به رمان های ایرانی واقعا ندارم و به نظرم رمان هایی که درقالب دنیای جادوگری هم می‌نویسن خیلی کلیشه‌ای نوشته می‌شه.
اما ناگهانی دلم خواست این کتابو بخونم و واقعا از خوندنش پشیمون نیستم. در بین رمان های ایرانی خیلی خیلی خوب جلو رفته و به نظرم خیلی کم بهش توجه شده و آندرریتده.
اوایل داستان براتون کسل‌کننده پیش می‌ره ولی از اواسط به بعد داستان خیلی جالب می‌شه.
اگه به سری داستان‌های هری پاتر علاقه داشته باشید از دشت پارسوآ هم خوشتون میاد.
داستان درقالب دنیای جادوگری هستش که ماندانای آدمیزاد به وسیله احیا شدن توسط یکی از جادوگران دشت پارسوآ به نام رازیان وارد دنیای جادوگری می‌شه. اما این عمل رازیان در دنیای جادوگری خطای بزرگی محسوب می‌شه و خیلی از مردم از وجود ماندانا در دنیای جادوگران ناراضی‌ان. که بعد از گذشت مدتی حکمی توسط بزرگان و کلا مقام های جادوگری صادر می‌شه که اون حکم شرکت کردن ماندانا و دوستش آبتین در مسابقه‌ی وحشتناکی هستش که هرساله برگزار می‌شه.
همونطور که برنده شدن در این مسابقه کلی افتخار و شهرت داره، پس مسابقه خیلی سختیه که پنج شرکت کننده باید از جنگل وحشتناک در دشت بیرون بیان.
و توی حومه‌ی سکوت اتفاقات و درگیری های ماندانا با اهالی و مسابقه و… نوشته شده.
و نمی‌خوام براتون اسپویل کنم ولی آخرش خیلی شوکه شدم و هنوز موندم که چجوری!!
        

1

مجموعه‌ی د
          مجموعه‌ی دشت پارسوا برای من یه منطقه‌ی آرامشه. مدام بهش بر می‌گردم، تو هواش نفس می‌کشم و توی دریاش کثیفیا رو از ذهنم می‌شورم.
شخصیت‌ها توی رمان‌ها برام خیلی مهمن. اینه که باهاشون رفیق می‌شم. توی این قصه هم رفیق صمیمی ماندانا و کیانیک هستم. انگار که آبتین باشم.
هر بار که هر کدوم از کتابای این مجموعه رو می‌خونم، یه سرنخ تازه توی یه صحنه‌ی معمولی، توی یه خرده‌‌دیالوگ، یا توصیف ساده پیدا می‌کنم و حسابی سر کیف میام. به خودم می‌گم، هان! دیدی، اژدها؟ دیدی؟ این همونه که اونجا شد اونجوری و نه اینجوری.
پازل حل کردن رو خیلی دوست دارم و این قصه همون پازل هزار تکه‌ی منه.

قصه درباره‌ی ماندانا است. یه دختر جوان که سر از دنیای موازی ما در میاره. جایی که حضور نژاد آدمیزاد در اون ممنوعه.
قصه درباره‌ی رازیانه. یه زن جادوگر که قوانین دنیای جادوگری رو شکسته و یه آدمیزاد رو به لایه‌ی زمانیشون راه داده و با این کار از خودش یه هدف متحرک برای بزرگترین جادوگر دنیا ساخته.
قصه درباره‌ی کیانیکه. یه جوان جادوگر که در مرز درستی و نادرستی معلقه و تلاش می‌کنه یه‌جوری بالاخره راه خودشو پیدا کنه.
قصه درباره‌ی خودمونه که توی همین وقت کمی که برای زندگی کردن داریم، همه‌ی تلاشمونو می‌کنیم که بتونیم گلیم خودمون رو توی این دنیای بی‌معنی یه‌جوری از آب بکشیم بیرون.

از چیزهایی که خیلی دوست دارم درباره‌ی این مجموعه، وجود شخصیت‌های زن قوی و محکم، شخصیت‌پردازی پیچیده و خاکستری، روایت معمایی، ایرانی و مدرن  بودن  فضا، اساطیر، اسامی، تقویم و مخصوصا رخت و لباس و رسم و رسومشه و همینطور استفاده‌ی نویسنده از گیاهان دارویی و موجودات افسانه‌ای ایران برای پیشبرد قصه.
قلم نویسنده روان و خواندنیه و به سیاق مجموعه‌های دنباله‌دار نویسنده خیلی زود سبک منحصربفرد خودش رو پیدا می‌کنه و جلد به جلد به اصالت و جذابیت ماجراها اضافه می‌شه. در کل وزنه‌ی خوبیای این مجموعه برام سنگینتر از اونیه که بخوام زحمت نویسنده و ناشر رو با ایرادگیری لگدمال کنم. دستخوش، افق. دستخوش، خانم عزیزی.

افتخارات :
*برنده جایزه‌ مهر(داستان تالیفی برگزیده به انتخاب نوجوانان) در سال ۹۷
*مجموعه‌ی برگزیده در جشنواره‌ی افسانه‌ها در سال ۹۷
* مجموعه منتخب کتابداران کتابخانه مونیخ در میان  صد کتاب برتر دنیا(لیست کلاغ سفید) در سال ۲۰۱۷

مجموعه دشت پارسوا شش جلد داره.
یک، حومه‌ی سکوت.
دو، پیشگویی سپیده‌دم.
سه، نفرین دفراش.
چهار، دو ریسمان جادویی.
پنج، اژدهای چهاربال.
شش، دره مردگان راه‌رونده.

 خوندن این مجموعه رو به علاقمندان فانتزی با فضاسازی ایرانی اصیل و به دور از کلیشه‌های حکومتی بینهایت توصیه می‌کنم.💛

* فن‌آرت رو از یکی از کانالای مجموعه(parsuaplain) تو تلگرام بر داشتم. صاحبش راضی باشه.😅
        

27

          حومه‌ی سکوت را به سختی تمام کردم!
بارها در میانه‌ی خواندن، تصمیم گرفتم این عذاب را تمام کنم و کتاب را نصفه نیمه کنار بگذارم؛ اما صبر کردم. صبر کردم تا شاید در صفحه‌های پیش‌رو، ورق بگردد و چیزی جذبم کند. اما نشد! کتاب پر از اشکال بود. قلم گیرا نبود.

ژانر فانتزی، بخاطر آن‌که در قلمرو خیال و خلاقیت است، دست نویسنده را برای تاختن حسابی باز می‌گذارد. ساختن تصاویر خاص، فضاهای عجیب، آدم‌های متفاوت و اتفاقات جادویی اصلا برگ برنده‌ی این ژانر است!
 نویسنده کتاب اما، به جای استفاده از خلاقیت و قوه‌ی تخیل خودش، از خیال و خلاقیت رولینگ و رمان هری‌پاتر بهره برده بود. فضاسازی، شخصیت‌ها و خیلی از فاکتورهای اصلی رمان کپی شده از رمان هری‌پاتر بود. این البته بخشی از ایرادات این کتاب است! از جمله اشکالات کتاب وجود نام‌ها و تقویم کاملا ایرانی در عین وجود فضا و ساختمان‌ها و لباس‌های کاملا غیرایرانی‌ است. تضادی که بشدت اذیت کننده بود و فضای داستان را مصنوعی کرده بود. دیالوگ‌های کلیشه‌ای، اتفاقات قابل پیش‌بینی و... از دیگر ضعف‌های این رمان هستند. البته که اگر نویسنده چیزی برای کشف کردن گذاشته بود، تعلیقی در داستان کاشته بود، شاید این ضعف‌ها قابل چشم‌پوشی بود و رضایت خواننده جلب می‌شد. اما دریغ از تحریک حس کنجکاوی. دریغ از غافلگیری؛ سرتاسر داستان پر بود از  وقایع خسته کننده و اتفاقات روزمره شخصیت‌ها. توضیحات اضافی که اگر از داستان حذف می‌شدند اتفافی نمی‌افتاد. وقایعی که نه به شخصیت‌پردازی کمک کرده بودند نه به پیش‌بردن ماجرای داستان. توضیح صبحانه خوردن شخصیت اصلی و جر وبحث‌های کلیشه‌اش با شخصیت‌های دیگر!
و ضربه نهایی، پایان‌بندی جلد ۱ بود! رها کردن خواننده در حاله‌ای از ابهام، برای جذب او به خواندن جلد۲ که حقیقتا منسوخ‌ترین شگرد برای جذب مخاطب است.

در نهایت، از ۱۰ نمره‌ی ۱ را به این رمان می‌دهم. 
        

2

          حومه‌ی سکوت اولین کتاب از مجموعه‌ی شش جلدی دشت پارسوا ست. داستان با معرفی مختصری از ماندانا و آبتین، دو تا از شخصیت‌های اصلی کتاب شروع میشه و بعد طی اتفاقی تلخ، ماندانا به سرزمین جادوگران ایران یعنی دشت پارسوا میره و اونجا باید با خیلی چیزها و افراد آشنا بشه و تلاش بسیاری کنه تا به موفقیت برسه. مبهم گفتم چون دوست ندارم داستان رو لو بدم. به عنوان یک داستان فانتزی ایرانی که هیچ، کلا در ژانر فانتزی کتاب خوبی بود. تاثیر گرفته از داستان هری‌پاتر بود اما نه آنچنان که فکر کنید یک کپی ایرانی از هری‌پاتر می‌خونید. داستان کشش خوبی داشت و ریتم خوبی هم داشت اما بعضی از مواقع توضیح کافی از اتفاقات نمی‌داد. شخصاً دوست داشتم توضیحات بیشتری راجع به وقایعی که اتفاق می‌افتاد یا شکل و قیافه‌ی شخصیت‌ها و اینا بخونم به نظرم برای یک کتاب فانتزی لازم بود تا بتونیم توی ذهن خودمون صحنه‌ها رو به نمایش در بیاریم. در مجموع کتاب بسیار خوبی بود به عنوان اولین جلد از مجموعه چرا که آخرین فصل طوری نوشته شده که شما رو ترغیب کنه بلافاصله برید سراغ جلد دو، منم دارم میرم.
        

19