دشت پارسوا: دره ی مردگان راه رونده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
13
خواهم خواند
5
توضیحات
آبتین زمزمه کرد: ((وقتی برگردی!)) لحنش معمولی بود اما ریشه ی موهایش سرخ رنگ شده بود: ((این مدت نمی دیدمت اما می دونستم هستی، فقط کاری نکن که دیگه نه ببینمت و نه دیگه باشی. ))جام را دستش داد: (( اینو توی مغزت فرو کن که باید برگردی و همه چی رو برای آبتین فیروزی هم تعریف کنی. کاری نکن مجبور شم خودم بیام برگردونمت.))