بست نشستم پای کتاب.
صحنه ها ها آنقدر برایم زنده بودند،
روایت آن قدر روان، توجه به جزئیات آن قدر هنرمندانه
و قلم آن قدر دوست داشتنی بود.
[از رسم الخط هم نیاز هست چیزی بگویم؟ ]
که وقتی کتاب را تمام کردم؛
با خودم گفتم، کاش این سفر چندین روز بیشتر طول میکشید!
زاویه ی دید خوبی بود نگاه آقای امیر خانی برای خواندن ماجرای این سفر.
بدون تعصب، بدون ذره ای کلیشه و در نهایت صداقت!
از خواندنش خیلی لذت بردم.
و با بند بند وجودم فهمیدم :
مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد!