یادداشتهای لیلی سلطانی (14) لیلی سلطانی 6 روز پیش شهر و دیوارهای نامطمئنش هاروکی موراکامی 3.1 2 موراکامی تو این رمان دوباره یه دنیای سوررئال ساخته؛ شهری پشت دیوارهای بلند و لرزون، جایی که سایهی آدم رو به عنوان مجوز ورود میگیرن، زمان از حرکت ایستاده و موجودات افسانهای مثل تکشاخها توش پرسه میزنن. همهچی بوی رمز و راز و تنهایی میده. ایدهی اصلی کتاب خوبه: یه جستجوی فلسفی برای پیدا کردن هویت، عشق گمشده و مرز بین واقعیت و خیال. بعضی تصویرها و صحنهها موندگارن، مثل رودخونهای که توش زندگی جریان داره حتی وقتی زمان نیست. اینها از نقاط قوت موراکامیه؛ اینکه بتونه با نمادها و خیال، ذهن آدم رو قلقلک بده. اما ریتم کتاب گاهی کند میشه، جوری که وسط خوندن ممکنه حوصله سر بره. شخصیتها به اندازهی کافی پرورده نمیشن و گاهی فقط وسیلهان برای انتقال مفاهیم، نه آدمهای زنده و واقعی. در مجموع، شهر و دیوارهای نامطمئنش برای من یه تجربهی متوسط از قلم دوست داشتنی موراکامی بود. 0 39 لیلی سلطانی 1404/6/2 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.2 123 بعد از خواندن بادبادکباز، ترغیب شدم بیشتر از قلم خالد حسینی بخوانم. در هزار خورشید تابان پیشرفت قلم حسینی مشهود است. نویسنده دوباره ما را به کابل میبرد اما اینبار نه با قصهی پسران و رفاقت، که با روایت زنان. زنانی که میان آوار جنگ و سنت، میخواهند زنده بمانند و زندگی کنند. داستان با دو شخصیت اصلی، مریم و لیلا، دو زن از دو نسل و دو سرگذشت متفاوت، شکل میگیرد. یکی دختری نامشروع و طردشده که تقدیر او را به حاشیه رانده و دیگری دختری زیبا و تحصیلکرده که امید به آیندهی روشن داشته. مریم و لیلا در خانهی مردی خشن و مسن به نام رشید به هم میرسند و از رقابت و خصومت به دوستیای عمیق و خواهرانه. دوستیای که به ایثار و قهرمانی تبدیل میشود. حسینی با زبانی ساده و تاثیرگذار، صحنههایی میسازد که مثل خراش روی روح میمانند: کابلِ بمباران شده، زنانی که پشت برقع راه میروند، کودکانی که میان خاکسترها بازی میکند. و نقطهی اوج رمان، پیوند میان دو زن است. پیوندی که در دل سیاهی، هزار خورشید تابان را به نماد امید و ایستادگی تبدیل میکند. از نقاط قوت رمان میتوان به: شخصیتپردازی نسبتا زنده و باورپذیر، تصویرسازی کابل در جنگ و حکومت طالبان، زبان روان، پرداختن به سرکوب زنان و در عین حال نشان دادن قدرت و مقاومت آنها، اشاره کرد. از نقاط ضعف هم میتوان به: بعضی بخشها و کشمکشها بیش از حد تراژیک میشوند و حسینی از بار دراماتیک و گاهی بمباران عاطفی استفاده میکند. مردان داستان یا بیش از حد سیاهاند (مثل رشید)، یا بیش از حد سفید (مثل طارق). این دوگانهسازی میتوانست با لایههای بیشتری همراه شود، اشاره کرد. همینطور هزار خورشید تابان سایه و تکرارهایی از رمان بادبادکباز دارد. مثل نگاه سفید و پاردایسی (بهشت) به آمریکا و حتی هدف گذاری یک شهر خاص برای مهاجرت، کنار هم قرار دادن فرزند مشروع و نامشروع و قربانی شدن فرزند نامشروع و تکرار دیالوگهایی مثل تو نخستین خاطرهی منی. 0 13 لیلی سلطانی 1404/5/30 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 267 «بادبادکباز» برای من فقط یک رمان نبود؛ روایتی بود از زخمی که بر پیکر انسانیت مینشیند و بهایی که آدمی برای سکوت، ترس و برای خیانت میپردازد :) نقطهی قوت کتاب، قدرت روایتگری نویسنده است. خالد حسینی با زبانی ساده و پر از جزئیات، ما را از کوچههای پرغبار کابل تا کالیفرنیا میبرد. آدمها در این داستان خاکیاند، شبیه همهی ما. با ترسها، تردیدها و اشتباههایی که گاهی جبران ناپذیرند. رابطهی امیر و حسن، به خصوص خلوص و سادگی حسن و علی به عمق جان مینشیند و خواننده را وامیدارد با خودش حسابی روبهرو شود: در بزنگاههای زندگی، آیا من هم میایستم یا فرار میکنم؟ البته بادبادکباز بینقص نیست که به عنوان اولین کتاب منتشر شده از نویسنده طبیعیست. بعضی جاها روایت بیش از حد احساسی و ملودراماتیک میشود و در شخصیتپردازی زنان ضعف دیده میشود؛ زنان اغلب در حاشیه ماندهاند یا پردازش به مسائل جنسیتی شعاری و گل درشت هستند. همین باعث میشود کتاب یک دستی و عمق کامل نگیرد. بادبادکباز اثری است که نمیتوان بهسادگی فراموشش کرد. داستانی که هم زخم است ،هم مرهم. هم تلخ است، هم امیدبخش. 0 14 لیلی سلطانی 1404/5/28 نامه به کودکی که هرگز زاده نشد اوریانا فالاچی 3.5 79 ان کتاب کوتاه و فلسفی، با زبانی شاعرانه به حسرت، فقدان و رویاهای ناتمام میپردازد. روایت قدرت ایجاد تفکر دربارهی زندگی و انتخابها را دارد، اما گاهی پراکندگی داستان و نبود عمق کافی باعث میشود که تأثیر عاطفی بهطور کامل منتقل نشود. حرفهایی قابل تأمل اما با ضعفهایی که مانع از رسیدن به کمال روایت میشوند. 0 5 لیلی سلطانی 1404/5/23 دایی جان ناپلئون ایرج پزشکزاد 4.1 128 اگر از بعضی تکرارها و ضعفهای جزئی چشم پوشی کنیم، «دایی جان ناپلئون» داستانیست که هم میخنداند و هم فکر را درگیر میکند. هر شخصیت جزئیات انسانی دارد و در عین خندهدار بودن، ما را با ترسها، حسادتها و دلبستگیها روبهرو میکند. نثر نویسنده روان و پر از کنایههای هوشمندانه است. شاید خواندن این کتاب مثل دیدن یک آینهی بزرگ است؛ سرگرم میشوی، کمی از خودت را در رفتار آدمها میبینی و فکر میکنی. خواندش به قطع تجربهای شیرین و خاطرهانگیز است. 0 7 لیلی سلطانی 1404/5/13 تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی 4.1 4 تا وقتی کتاب را بخوانم، نمیدانستم نادر ابراهیمی که از نویسندگان محبوبِ ایرانیام است، چنین کتابی نوشته. این کتاب کوتاه و تأملبرانگیز، فلسفهی عمیقی را به زبانی ساده و خودمانی باز میکند. نادر ابراهیمی با قلم شیرینش، دغدغهی پیچیدهی هویت انسانی در مواجهه با علم و تکنولوژی را به زیبایی تصویر کرده. داستان پدربزرگی که آرامآرام اعضای بدنش با قطعات مصنوعی جایگزین میشود و حکایت یک هشدار بزرگ: پیشرفت علمی بدون تفکر اخلاقی، ممکن است هویت و روح انسان را از او بگیرد. 0 5 لیلی سلطانی 1404/5/11 دختر نیستی که بفهمی علی سلطانی 4.1 10 این کتاب اولین تجربهی مطالعهی من از قلم علی سلطانی بود. با توجه به مارکتینگ خوبش برام چندان قانعکننده نبود. روایت زندگی و دغدغههای یک دختر جسور و واقعی شروع میشه، اما شخصیتها عمق چندانی پیدا نمیکنن و بعضی جاها رفتارشون بیشتر شبیه شعار به نظر میرسه. از طرف دیگه، کشمکشهای عاطفی و عاشقانه بدون زمینه و رشد طبیعی شکل میگیرن. نثر نسبتا شاعرانه بعضی وقتها زیباست. در کل، برای من متوسط و رو به ضعیف بود؛ نه به اندازهی تبلیغها اثرگذار و نه به اندازهی ادعاها عمیق. بیشتر یه تجربهی پرهیاهو بود تا یک رمان موندگار. 0 5 لیلی سلطانی 1404/5/1 پیش از آنکه قهوه ات سرد شود توشیکازو کاواگوچی 3.8 12 اگه میتونستی برگردی عقب، فقط برای چند دقیقه… با یکی که دیگه نیست حرف بزنی یا چیزی که نگفتی رو بگی، میرفتی؟ این رمان، درمورد گذشته و حسرت تغییر دادنشه. با اینکه خیلی سادهست و باگ داره، من دوستش داشتم و میخوام جلد دوم رو هم بخونم. 0 3 لیلی سلطانی 1404/4/31 زندگی دومت زمانی آغاز می شود که می فهمی فقط یک زندگی داری رافائل ژیئوردانو 3.4 18 کتابی معمولی با موضوع خوب. توازن داستان پردازی و القای مباحث روانشناسی و توسعه فردی رعایت نشده بود و هر دو مسئله رو کم رنگ کرده بود. وقتی برای موضوع روانشناسی یا توسعه فردی قالب داستان انتخاب میشه، توقع روند و معنای بیشتری از کتاب میره. 0 5 لیلی سلطانی 1404/4/24 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 92 قصهی آنهایی که کربلا را دیدند و ندیدند... 0 5 لیلی سلطانی 1404/4/21 زندگی در پیش رو رومن گاری 3.9 78 یادم هست میان تب و بیخوابی، داستان مومو (محمد) کوچولو را تمام کردم. بعد از جملهی آخر دلم میخواست مومو را در آغوش بکشم، بلکه کمی تسلیاش بدهم. مومو در فرانسه زندگی میکند. شهر پاریس. هرگز پدر و مادرش را ندیده و در محلهای غیر عادی با آدمهای غیر عادیتر زندگی میکند. به همین خاطر این پسرک به ظاهر ده ساله، دهانش چفت و بست ندارد. گنده گنده حرف میزند و گاهی ادب را قورت میدهد. و چیزهایی میگوید که ممکن است شما را غمگین کند. چون این حجم از غم و بعضی واقعیتها را از زبان یک بزرگسال نه، که از زبان کودکی که مجبور بوده از همان اول بزرگ باشد، میشنوید. کتاب عالی نیست. سطحش متوسط است و گل و بلبل ندارد. در آخر به قول آقای هامیلِ مهربانِ قصه: با کلمات میشود همه کار کرد. بیآنکه کسی را به کشتن بدهیم. 6 6 لیلی سلطانی 1404/4/21 عشق هرگز نمی میرد "بلندی های بادگیر" امیلی برونته 3.8 178 امیلی برونتهی عزیز، بلندیهای بادگیرت، زیر دستِ راوی و گاهی زبانِ بیپروا و بیش از حد سر راست، زخمی شد. اما شاید همین زخم، همین لحنِ ناتمام، ماندگارش کرد. کاش مرگ، مجال میداد بادگیرهای تازهتری برایمان بسازی، تا بیشتر در یاد بمانی… پن: داستان در زمان خودش جسورانه بوده اما بسیار متوسط پردازش شده. بلندیهای بادگیر، سایههای تاریک عشق را نشان میدهد، نه روشن. 0 6 لیلی سلطانی 1404/4/12 من برمی گردم فاطمه دولتی 4.4 50 قصهی زنهایی که با موعود برمیگردند... 0 3 لیلی سلطانی 1403/5/13 بخش دی فریدا مک فادن 4.2 455 کتابی که آدرنالین رو بالا میبره و تا آخر تو رو دنبال خودش میکشونه اما اگر دو سه تا اثر از نویسندهاش خونده باشی، از پایانش آنچنان لذت نمیبری. چون دست نویسندهاش برات رو شده 0 3