یادداشت لیلی سلطانی

        «بادبادک‌باز» برای من فقط یک رمان نبود؛ روایتی بود از زخمی که بر پیکر انسانیت می‌نشیند و بهایی که آدمی برای سکوت، ترس و برای خیانت  می‌پردازد :)
نقطه‌ی قوت کتاب، قدرت روایت‌گری نویسنده است. خالد حسینی با زبانی ساده و پر از جزئیات، ما را از کوچه‌های پرغبار کابل تا کالیفرنیا می‌برد. آدم‌ها در این داستان خاکی‌اند، شبیه همه‌ی ما‌. با ترس‌ها، تردیدها و اشتباه‌هایی که گاهی جبران‌ ناپذیرند. رابطه‌ی امیر و حسن، به خصوص خلوص و سادگی حسن و علی به عمق جان می‌نشیند و خواننده را وامی‌دارد با خودش حسابی روبه‌رو شود: در بزنگاه‌های زندگی، آیا من هم می‌ایستم یا فرار می‌کنم؟
البته بادبادک‌باز بی‌نقص نیست که به عنوان اولین کتاب منتشر شده از نویسنده طبیعی‌ست. بعضی جاها روایت بیش از حد احساسی و ملودراماتیک می‌شود و در شخصیت‌پردازی زنان ضعف دیده می‌شود؛ زنان اغلب در حاشیه مانده‌اند یا پردازش به مسائل جنسیتی شعاری و گل درشت هستند. همین باعث می‌شود کتاب یک‌ دستی و عمق کامل نگیرد.
بادبادک‌باز اثری است که نمی‌توان به‌سادگی فراموشش کرد. داستانی که هم زخم است ،هم مرهم. هم تلخ است، هم امیدبخش.
      
48

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.