بریده کتابهای بینوایان دوجلدی محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/14 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 787 محو تعصب و تجلیل لایتناهی، این است قانون واقعی. آدمی به وظیفهی آدمیتش عمل کند. به کرنش کردن زیر درخت خلقت و به سیروسیاحت در شاخوبرگهای پرستارهی آن اکتفا نکنیم. ما یک وظیفه داریم؛ کار کردن در راه جان انسانی، دفاع از راز در قبال اعجاز، لایدرک را پرستیدن و نامعقول را دور انداختن، از شگفتیها جز آنچه را که ضرور است نپذیرفتن، ایمان را سالم کردن، خرافات را از روی دین برداشتن و خدا را از قیود رهاندن. 0 2 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 727 0 0 زهرا سلیمانی 1403/8/6 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 592 کوزت، با اعتماد تأثر انگیز کودکانی که همیشه فریب افسانهها را میخورند و هیچگاه ناامید نمیشوند، لنگه کفشش را چون دیگران در شومینه گذاشته بود. چه باشکوه و دلپذیر است امید در دل کودکی که همواره جز نومیدی ندیده! 0 29 محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/22 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 822 فوشلوان منتظر همه چیز بود جز اینکه یک گورکن هم بتواند بمیرد، اما این راست است؛ گورکنها هم میمیرند. به نیروی حفر قبر دیگران، گور خویش را نیز باز میکنند. 0 3 مهسا سعادتی 6 روز پیش بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 949 شگفتا! فلسفهای که آن بیکرانه ناشناخته را نمیبیند و منکر وجود خداوند است، با تکبر و خودخواهی ترکیب شده است و معتقدان به خداوند را به چشم حقارت مینگرد. پنداری موش کوری است که فریادزنان میگوید : این آدمیزادگان با این آفتابشان چه موجودات بدبخت و قابلترحمی هستند! 0 1 مهسا سعادتی 1403/7/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 35 آدمی دارای جسمی است که هم باری است بر دوش او و هم وسوسهگر او، و به ناچار این بار را میکشد و به دلخواه او رفتار میکند. باید از این جسم مواظبت کند و نگاهدارش باشد و در عین حال او را مغلوب خود سازد و از او اطاعت نکند مگر در نهایت امر. که هر چند اطاعت از وسوسههای نفس را خطا مینامند، اما خطایی است قابل عفو. و هر چند نوعی سقوط است، اما سقوطی است که زانوان را خم میکند و شاید به سجود بینجامد. 0 0 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 626 او تکیه گاه این کودک بود و این کودک پشتوانه ی او. موازنه ی تقدیر رازی است ملکوتی و درک ناشدنی. 0 26 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 726 همه اینها تنها یک پاسخ دارند: "گذشته، گذشته است. " 0 0 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 625 او الهاماتی را از عالم بالا و اراده فوق بشری را احساس کرد و به رویا فرو می رفت. اندیشه نیک نیز چون اندیشه بد گردابی دارد. 0 0
بریده کتابهای بینوایان دوجلدی محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/14 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 787 محو تعصب و تجلیل لایتناهی، این است قانون واقعی. آدمی به وظیفهی آدمیتش عمل کند. به کرنش کردن زیر درخت خلقت و به سیروسیاحت در شاخوبرگهای پرستارهی آن اکتفا نکنیم. ما یک وظیفه داریم؛ کار کردن در راه جان انسانی، دفاع از راز در قبال اعجاز، لایدرک را پرستیدن و نامعقول را دور انداختن، از شگفتیها جز آنچه را که ضرور است نپذیرفتن، ایمان را سالم کردن، خرافات را از روی دین برداشتن و خدا را از قیود رهاندن. 0 2 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 727 0 0 زهرا سلیمانی 1403/8/6 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 592 کوزت، با اعتماد تأثر انگیز کودکانی که همیشه فریب افسانهها را میخورند و هیچگاه ناامید نمیشوند، لنگه کفشش را چون دیگران در شومینه گذاشته بود. چه باشکوه و دلپذیر است امید در دل کودکی که همواره جز نومیدی ندیده! 0 29 محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/22 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 822 فوشلوان منتظر همه چیز بود جز اینکه یک گورکن هم بتواند بمیرد، اما این راست است؛ گورکنها هم میمیرند. به نیروی حفر قبر دیگران، گور خویش را نیز باز میکنند. 0 3 مهسا سعادتی 6 روز پیش بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 949 شگفتا! فلسفهای که آن بیکرانه ناشناخته را نمیبیند و منکر وجود خداوند است، با تکبر و خودخواهی ترکیب شده است و معتقدان به خداوند را به چشم حقارت مینگرد. پنداری موش کوری است که فریادزنان میگوید : این آدمیزادگان با این آفتابشان چه موجودات بدبخت و قابلترحمی هستند! 0 1 مهسا سعادتی 1403/7/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 35 آدمی دارای جسمی است که هم باری است بر دوش او و هم وسوسهگر او، و به ناچار این بار را میکشد و به دلخواه او رفتار میکند. باید از این جسم مواظبت کند و نگاهدارش باشد و در عین حال او را مغلوب خود سازد و از او اطاعت نکند مگر در نهایت امر. که هر چند اطاعت از وسوسههای نفس را خطا مینامند، اما خطایی است قابل عفو. و هر چند نوعی سقوط است، اما سقوطی است که زانوان را خم میکند و شاید به سجود بینجامد. 0 0 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 626 او تکیه گاه این کودک بود و این کودک پشتوانه ی او. موازنه ی تقدیر رازی است ملکوتی و درک ناشدنی. 0 26 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 726 همه اینها تنها یک پاسخ دارند: "گذشته، گذشته است. " 0 0 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 12 صفحۀ 625 او الهاماتی را از عالم بالا و اراده فوق بشری را احساس کرد و به رویا فرو می رفت. اندیشه نیک نیز چون اندیشه بد گردابی دارد. 0 0