بریدههای کتاب بینوایان سپهر ناصری 1403/11/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 231 هیچ چیز مانند فقر کودکان را خاموش و تودار نگه نمیدارد. 0 8 🌔🕊 1404/3/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1 0 3 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 727 0 1 مهسا سعادتی 1403/9/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1332 جامعه بشری همه انسانها را در خود جای میدهد. همه آدمیان از یک خمیره درست شدهاند. در این جهان در سرشت و سرنوشت آدمی تفاوتی نیست؛ همه انسانها در پشت سر، ظلمت و نیستی را دارند و در حال حاضر همان گوشت و پوست را دارند، و در آینده نیز همه به یک مشت خاک تبدیل میشوند. اما جهل، هرگاه که با خمیره آدمی درآمیزد، آنها را آلوده میکند، سیاه میکند، و این سیاهی در باطن آدمی نفوذ میکند و به نام "شر" در آن جایگیر میشود. 0 3 مهسا سعادتی 1403/10/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2101 از نظر سياسی، در جهان تنها یک اصل وجود دارد، و آن هم سلطه آدمی است بر نفس خویشتن. سلطهای که من بر نفس خودم دارم نامش "آزادی" است. 0 4 زهرا سلیمانی 1403/8/6 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 592 کوزت، با اعتماد تأثر انگیز کودکانی که همیشه فریب افسانهها را میخورند و هیچگاه ناامید نمیشوند، لنگه کفشش را چون دیگران در شومینه گذاشته بود. چه باشکوه و دلپذیر است امید در دل کودکی که همواره جز نومیدی ندیده! 0 29 پری 1403/11/30 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1401 آن کس که میگوید روشنایی الزاماً نمیگوید شادمانی. در روشنایی هم آدمی رنج میبرد. روشنایی زیاده از حد می سوزاند. 0 0 مهسا سعادتی 1403/8/28 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 949 شگفتا! فلسفهای که آن بیکرانه ناشناخته را نمیبیند و منکر وجود خداوند است، با تکبر و خودخواهی ترکیب شده است و معتقدان به خداوند را به چشم حقارت مینگرد. پنداری موش کوری است که فریادزنان میگوید : این آدمیزادگان با این آفتابشان چه موجودات بدبخت و قابلترحمی هستند! 0 2 محبوبه آقاجانی 1403/11/30 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1357 آدمی دایره نیست که تنها یک مرکز داشته باشد. بلکه آدمی به شکل بیضی دو مرکز دارد، یک مرکزش عمل اوست و مرکز دیگرش اندیشه او... 0 42 مهسا سعادتی 1403/7/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 35 آدمی دارای جسمی است که هم باری است بر دوش او و هم وسوسهگر او، و به ناچار این بار را میکشد و به دلخواه او رفتار میکند. باید از این جسم مواظبت کند و نگاهدارش باشد و در عین حال او را مغلوب خود سازد و از او اطاعت نکند مگر در نهایت امر. که هر چند اطاعت از وسوسههای نفس را خطا مینامند، اما خطایی است قابل عفو. و هر چند نوعی سقوط است، اما سقوطی است که زانوان را خم میکند و شاید به سجود بینجامد. 0 2 مهسا سعادتی 1403/9/24 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1778 آدمی دایره نیست که تنها یک مرکز داشته باشد، بلکه بیضوی است و مانند هر بیضی دو مرکز دارد؛ یک مرکزش عمل است و مرکز دیگرش، اندیشه. 0 4 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 626 او تکیه گاه این کودک بود و این کودک پشتوانه ی او. موازنه ی تقدیر رازی است ملکوتی و درک ناشدنی. 0 31 مهسا سعادتی 1403/10/5 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2031 جنگ مایه شرمساری نیست. شمشیرها در آن هنگام آلوده خواهد شد که حق را، تعالی را، تمدن را، حقیقت را از میان بردارند. در چنین وضعی، جنگ خواه در میان هممیهنان باشد و خواه در میان بیگانگان، نادرست و ظالمانه است و باید آن را جنایت نام داد. و اگر جنگ از محدوده عدالت بیرون نرود، چرا باید یک نوع جنگ نوع دیگر آن را حقیر بشمارد؟... آیا دست به اسلحه زدن در درون شهر را با هر هدف و منظوری که باشد باید محکوم کرد؟ 0 1 سپهر ناصری 1403/12/15 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1727 استبداد نویسنده را مجبور میکند تا از حجم کار خود کم کند و بر قدرت سخنش بیافزاید. 0 15 محبوبه آقاجانی 1403/10/8 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 940 همه ما به سوی چیزی کشیده میشویم که در ما نیست... 0 17 مهسا سعادتی 1403/10/24 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2101 معمولا وقتی که آدمی به کسی علاقه دارد، دوست ندارد درباره او زیاد کنجکاوی کند، چون میترسد چیزی بشنود که موجود محبوبش را از نظر او بیندازد. در این گونه موارد، هر کس از عقل و منطق فاصله میگیرد. 0 1 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 726 همه اینها تنها یک پاسخ دارند: "گذشته، گذشته است. " 0 0 سپهر ناصری 1403/12/20 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2095 مردن چیزی نیست، زندگی نکردن هراس آوره. 0 4 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 625 او الهاماتی را از عالم بالا و اراده فوق بشری را احساس کرد و به رویا فرو می رفت. اندیشه نیک نیز چون اندیشه بد گردابی دارد. 0 0 محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/14 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 787 محو تعصب و تجلیل لایتناهی، این است قانون واقعی. آدمی به وظیفهی آدمیتش عمل کند. به کرنش کردن زیر درخت خلقت و به سیروسیاحت در شاخوبرگهای پرستارهی آن اکتفا نکنیم. ما یک وظیفه داریم؛ کار کردن در راه جان انسانی، دفاع از راز در قبال اعجاز، لایدرک را پرستیدن و نامعقول را دور انداختن، از شگفتیها جز آنچه را که ضرور است نپذیرفتن، ایمان را سالم کردن، خرافات را از روی دین برداشتن و خدا را از قیود رهاندن. 0 2
بریدههای کتاب بینوایان سپهر ناصری 1403/11/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 231 هیچ چیز مانند فقر کودکان را خاموش و تودار نگه نمیدارد. 0 8 🌔🕊 1404/3/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1 0 3 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 727 0 1 مهسا سعادتی 1403/9/9 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1332 جامعه بشری همه انسانها را در خود جای میدهد. همه آدمیان از یک خمیره درست شدهاند. در این جهان در سرشت و سرنوشت آدمی تفاوتی نیست؛ همه انسانها در پشت سر، ظلمت و نیستی را دارند و در حال حاضر همان گوشت و پوست را دارند، و در آینده نیز همه به یک مشت خاک تبدیل میشوند. اما جهل، هرگاه که با خمیره آدمی درآمیزد، آنها را آلوده میکند، سیاه میکند، و این سیاهی در باطن آدمی نفوذ میکند و به نام "شر" در آن جایگیر میشود. 0 3 مهسا سعادتی 1403/10/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2101 از نظر سياسی، در جهان تنها یک اصل وجود دارد، و آن هم سلطه آدمی است بر نفس خویشتن. سلطهای که من بر نفس خودم دارم نامش "آزادی" است. 0 4 زهرا سلیمانی 1403/8/6 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 592 کوزت، با اعتماد تأثر انگیز کودکانی که همیشه فریب افسانهها را میخورند و هیچگاه ناامید نمیشوند، لنگه کفشش را چون دیگران در شومینه گذاشته بود. چه باشکوه و دلپذیر است امید در دل کودکی که همواره جز نومیدی ندیده! 0 29 پری 1403/11/30 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1401 آن کس که میگوید روشنایی الزاماً نمیگوید شادمانی. در روشنایی هم آدمی رنج میبرد. روشنایی زیاده از حد می سوزاند. 0 0 مهسا سعادتی 1403/8/28 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 949 شگفتا! فلسفهای که آن بیکرانه ناشناخته را نمیبیند و منکر وجود خداوند است، با تکبر و خودخواهی ترکیب شده است و معتقدان به خداوند را به چشم حقارت مینگرد. پنداری موش کوری است که فریادزنان میگوید : این آدمیزادگان با این آفتابشان چه موجودات بدبخت و قابلترحمی هستند! 0 2 محبوبه آقاجانی 1403/11/30 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1357 آدمی دایره نیست که تنها یک مرکز داشته باشد. بلکه آدمی به شکل بیضی دو مرکز دارد، یک مرکزش عمل اوست و مرکز دیگرش اندیشه او... 0 42 مهسا سعادتی 1403/7/10 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 35 آدمی دارای جسمی است که هم باری است بر دوش او و هم وسوسهگر او، و به ناچار این بار را میکشد و به دلخواه او رفتار میکند. باید از این جسم مواظبت کند و نگاهدارش باشد و در عین حال او را مغلوب خود سازد و از او اطاعت نکند مگر در نهایت امر. که هر چند اطاعت از وسوسههای نفس را خطا مینامند، اما خطایی است قابل عفو. و هر چند نوعی سقوط است، اما سقوطی است که زانوان را خم میکند و شاید به سجود بینجامد. 0 2 مهسا سعادتی 1403/9/24 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1778 آدمی دایره نیست که تنها یک مرکز داشته باشد، بلکه بیضوی است و مانند هر بیضی دو مرکز دارد؛ یک مرکزش عمل است و مرکز دیگرش، اندیشه. 0 4 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 626 او تکیه گاه این کودک بود و این کودک پشتوانه ی او. موازنه ی تقدیر رازی است ملکوتی و درک ناشدنی. 0 31 مهسا سعادتی 1403/10/5 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2031 جنگ مایه شرمساری نیست. شمشیرها در آن هنگام آلوده خواهد شد که حق را، تعالی را، تمدن را، حقیقت را از میان بردارند. در چنین وضعی، جنگ خواه در میان هممیهنان باشد و خواه در میان بیگانگان، نادرست و ظالمانه است و باید آن را جنایت نام داد. و اگر جنگ از محدوده عدالت بیرون نرود، چرا باید یک نوع جنگ نوع دیگر آن را حقیر بشمارد؟... آیا دست به اسلحه زدن در درون شهر را با هر هدف و منظوری که باشد باید محکوم کرد؟ 0 1 سپهر ناصری 1403/12/15 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 1727 استبداد نویسنده را مجبور میکند تا از حجم کار خود کم کند و بر قدرت سخنش بیافزاید. 0 15 محبوبه آقاجانی 1403/10/8 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 940 همه ما به سوی چیزی کشیده میشویم که در ما نیست... 0 17 مهسا سعادتی 1403/10/24 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2101 معمولا وقتی که آدمی به کسی علاقه دارد، دوست ندارد درباره او زیاد کنجکاوی کند، چون میترسد چیزی بشنود که موجود محبوبش را از نظر او بیندازد. در این گونه موارد، هر کس از عقل و منطق فاصله میگیرد. 0 1 ریحانه نعمتی 1402/5/27 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 726 همه اینها تنها یک پاسخ دارند: "گذشته، گذشته است. " 0 0 سپهر ناصری 1403/12/20 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 2095 مردن چیزی نیست، زندگی نکردن هراس آوره. 0 4 ریحانه نعمتی 1402/5/17 بینوایان ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 625 او الهاماتی را از عالم بالا و اراده فوق بشری را احساس کرد و به رویا فرو می رفت. اندیشه نیک نیز چون اندیشه بد گردابی دارد. 0 0 محمدعرفان قهوهچیباشی 1403/2/14 بینوایان دوجلدی ویکتور هوگو 4.7 26 صفحۀ 787 محو تعصب و تجلیل لایتناهی، این است قانون واقعی. آدمی به وظیفهی آدمیتش عمل کند. به کرنش کردن زیر درخت خلقت و به سیروسیاحت در شاخوبرگهای پرستارهی آن اکتفا نکنیم. ما یک وظیفه داریم؛ کار کردن در راه جان انسانی، دفاع از راز در قبال اعجاز، لایدرک را پرستیدن و نامعقول را دور انداختن، از شگفتیها جز آنچه را که ضرور است نپذیرفتن، ایمان را سالم کردن، خرافات را از روی دین برداشتن و خدا را از قیود رهاندن. 0 2