بریدههای کتاب پس از بیست سال حانیه با ح جیمی 1402/10/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 426 روزی تو نیز از این سرزمین هجرت خواهی کرد.. شان انسان جز این نیست که پیوسته در هجرت باشد(: 0 4 مغربی 1402/3/8 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 مردمانی که امام خویش را رها کردند تا به حق ش دست نیابد، بعید نیست روزگاری دست به خون او هم بیالایند که پیامبران هر قومی توسط همان قوم خون شان ریخته شده است. 0 3 فرشته شیرپور 1403/2/14 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 212 انسانها به هر میزان که در لذات دنیا فرو میروند، ضعیف و اهلی میگردند. 0 6 فرشته شیرپور 1403/2/14 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 202 بهراستی مردمان آینهی حاکمان خویشاند. 0 7 حانیه با ح جیمی 1402/11/3 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 461 حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد.. 0 8 Zahra Sadat Mousavi 1402/7/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 461 حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد... 0 3 Zahra Sadat Mousavi 1402/7/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 433 ارزش انسان ها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت ها می کنند نه پذیرفتن واقعیت ها... 0 2 نگار بارانی 1402/6/6 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 557 عمار ادامه داد: "امام میدانست که تو در سپاه اویی." "اما من خود را از او پنهان داشته بودم." عمار لبخندی زد و گفت: " او محبین خود را مییابد هر چند از او پنهان باشند." 0 6 نسرین جمشیدی 1403/4/31 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 52 سلیم باز پرسید:« گفتید مروان تبعید شده پیامبر بوده است؟ او که مشاور اعظم خلیفه است!» ابوذر گفت: «آری، پیامبر او و پدرش را به سبب آزارهایی که از ایشان دید، نفرین کرد و به طائف تبعید نمود ورود آنها را به مدینه ممنوع کرد. عمر و ابوبکر از بازگرداندن آن ها به شهر پیامبر خودداری کردند، اما عثمان خلاف آنان عمل کرد. پدر و پسر را به مدینه فراخواند و مال بسیار بخشید» سلیم گفت: «آیا مردمان این سخنان را میدانند؟» ابوذرگفت: «آه فرزندم... ستمگران حکومت خویش را بر جهل و ترس و عادات مردم بنا میکنند. آیا نمیبینید که چگونه ثروتمندان را به ارضای شهوات و مفلسان را به سیر کردن شکمهایشان مشغول ساخته تا جز اینها اندیشهای نداشته باشند؟ و در این میان آنان که هوشیار شوند را با سلاح ترس خاموش مینمایند؟ ترس از دست دادن جان و مال و آبرو. وسختتر از اینها عادت است. وقتی مردمان به ستمبری خود و ستم گری حاکمان را بپذیرند و به آن خو بگیرند، جهل و ترس را شاید علاجی باشد، اماعادت را هرگز.» 0 1 سیده یاسمین فاضلی 1403/3/16 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 750 0 0 مرضیه امانی 1403/2/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 248 0 1 نسرین جمشیدی 1403/5/1 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 536 پیرمرد گفت:« اگر در سرزمینی از مسلمین مسجدی نباشد، صدای اذانی بلند نگردد،مردم عبادت خویش را در پستوها بگزارند، به نام پیامبر سکه ای نکوبندو نام خداوند و رسولش را از درودیوار و زبان مردم شهر بردارند و سپس غریبه ای به آن داخل شود، آیا نشانه ای هست که با آن پی برد به بلاد مسلمین داخل شده است؟» جوان به فکر فرو رفت. تا به حال به چنین چیزی نیندیشیده بود، لحظاتی بعد گفت:«اگر آن شهر شام باشد نه، به خدا سوگند در نخواهند یافت، چرا که اسلام در شام همان است که محو گشته است.» 0 2 فاطمه. 1404/4/4 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 693 عمار تا چشمش به ذوالفقار افتاد، زیر لب گفت «لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» این شمشیر چه غمها که از دل رسول خدا نزدود، چه قدرتمندانی را که به خاک نیفکند و چه محالهایی را که ممکن نساخت. صفهای پولادین با او بود که میشکافت و قلعههای مستحکم با او فتح میگشت. 0 1 مغربی 1402/3/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 چون شیوه مرگش را برگزیده بود، زندگی را به خوبی میفهمید و درک میکرد. 0 3 مهدی نوری 1404/2/22 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 35 ابوذر گفت : «ای مردم! آیا رواست که دسته ای از حاکمان شب را در کاخ سر کنند و عده ای از مردم در بیغوله ها بلوند ؟ به خدا که کاخی ساخته نمی شود مگر اینکه کوخ های بسیار ویران گردد و ثروتی انباشته نمی شود مگر آنکه مردمانی گرسنه بمانند .» 0 3 زهـــراناصرپور 1404/1/25 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 ابوذر گفت: «آه» فرزندم... ستمگران حکومت خویش را بر جهل و ترس و عادات مردم بنا میکنند 0 3 suny 1404/3/9 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 579 «کاش خداوند صد جان به من میداد تا همه را فدای امام میکردم.» 0 9 فرناز کریمی 1403/2/6 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 15 0 1 فاضل تقوی 1404/3/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 599 0 4 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 609 حقیقت چون آفتابی است که بر جهان میتابد. حال اگر کسی پشت بر آن بنشیند به آفتاب چه زیان میرسد جز اینکه خود را از آن محروم کرده است. 0 9
بریدههای کتاب پس از بیست سال حانیه با ح جیمی 1402/10/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 426 روزی تو نیز از این سرزمین هجرت خواهی کرد.. شان انسان جز این نیست که پیوسته در هجرت باشد(: 0 4 مغربی 1402/3/8 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 مردمانی که امام خویش را رها کردند تا به حق ش دست نیابد، بعید نیست روزگاری دست به خون او هم بیالایند که پیامبران هر قومی توسط همان قوم خون شان ریخته شده است. 0 3 فرشته شیرپور 1403/2/14 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 212 انسانها به هر میزان که در لذات دنیا فرو میروند، ضعیف و اهلی میگردند. 0 6 فرشته شیرپور 1403/2/14 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 202 بهراستی مردمان آینهی حاکمان خویشاند. 0 7 حانیه با ح جیمی 1402/11/3 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 461 حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد.. 0 8 Zahra Sadat Mousavi 1402/7/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 461 حیات نیکو در افکاری نهفته است که خواب از چشم برباید و دل را بیدار سازد... 0 3 Zahra Sadat Mousavi 1402/7/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 433 ارزش انسان ها به تلاشی است که برای هویدا ساختن حقیقت ها می کنند نه پذیرفتن واقعیت ها... 0 2 نگار بارانی 1402/6/6 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 557 عمار ادامه داد: "امام میدانست که تو در سپاه اویی." "اما من خود را از او پنهان داشته بودم." عمار لبخندی زد و گفت: " او محبین خود را مییابد هر چند از او پنهان باشند." 0 6 نسرین جمشیدی 1403/4/31 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 52 سلیم باز پرسید:« گفتید مروان تبعید شده پیامبر بوده است؟ او که مشاور اعظم خلیفه است!» ابوذر گفت: «آری، پیامبر او و پدرش را به سبب آزارهایی که از ایشان دید، نفرین کرد و به طائف تبعید نمود ورود آنها را به مدینه ممنوع کرد. عمر و ابوبکر از بازگرداندن آن ها به شهر پیامبر خودداری کردند، اما عثمان خلاف آنان عمل کرد. پدر و پسر را به مدینه فراخواند و مال بسیار بخشید» سلیم گفت: «آیا مردمان این سخنان را میدانند؟» ابوذرگفت: «آه فرزندم... ستمگران حکومت خویش را بر جهل و ترس و عادات مردم بنا میکنند. آیا نمیبینید که چگونه ثروتمندان را به ارضای شهوات و مفلسان را به سیر کردن شکمهایشان مشغول ساخته تا جز اینها اندیشهای نداشته باشند؟ و در این میان آنان که هوشیار شوند را با سلاح ترس خاموش مینمایند؟ ترس از دست دادن جان و مال و آبرو. وسختتر از اینها عادت است. وقتی مردمان به ستمبری خود و ستم گری حاکمان را بپذیرند و به آن خو بگیرند، جهل و ترس را شاید علاجی باشد، اماعادت را هرگز.» 0 1 سیده یاسمین فاضلی 1403/3/16 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 750 0 0 مرضیه امانی 1403/2/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 248 0 1 نسرین جمشیدی 1403/5/1 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 536 پیرمرد گفت:« اگر در سرزمینی از مسلمین مسجدی نباشد، صدای اذانی بلند نگردد،مردم عبادت خویش را در پستوها بگزارند، به نام پیامبر سکه ای نکوبندو نام خداوند و رسولش را از درودیوار و زبان مردم شهر بردارند و سپس غریبه ای به آن داخل شود، آیا نشانه ای هست که با آن پی برد به بلاد مسلمین داخل شده است؟» جوان به فکر فرو رفت. تا به حال به چنین چیزی نیندیشیده بود، لحظاتی بعد گفت:«اگر آن شهر شام باشد نه، به خدا سوگند در نخواهند یافت، چرا که اسلام در شام همان است که محو گشته است.» 0 2 فاطمه. 1404/4/4 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 693 عمار تا چشمش به ذوالفقار افتاد، زیر لب گفت «لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» این شمشیر چه غمها که از دل رسول خدا نزدود، چه قدرتمندانی را که به خاک نیفکند و چه محالهایی را که ممکن نساخت. صفهای پولادین با او بود که میشکافت و قلعههای مستحکم با او فتح میگشت. 0 1 مغربی 1402/3/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 چون شیوه مرگش را برگزیده بود، زندگی را به خوبی میفهمید و درک میکرد. 0 3 مهدی نوری 1404/2/22 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 35 ابوذر گفت : «ای مردم! آیا رواست که دسته ای از حاکمان شب را در کاخ سر کنند و عده ای از مردم در بیغوله ها بلوند ؟ به خدا که کاخی ساخته نمی شود مگر اینکه کوخ های بسیار ویران گردد و ثروتی انباشته نمی شود مگر آنکه مردمانی گرسنه بمانند .» 0 3 زهـــراناصرپور 1404/1/25 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 1 ابوذر گفت: «آه» فرزندم... ستمگران حکومت خویش را بر جهل و ترس و عادات مردم بنا میکنند 0 3 suny 1404/3/9 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 579 «کاش خداوند صد جان به من میداد تا همه را فدای امام میکردم.» 0 9 فرناز کریمی 1403/2/6 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 15 0 1 فاضل تقوی 1404/3/10 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 599 0 4 زینب 1403/4/29 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 192 صفحۀ 609 حقیقت چون آفتابی است که بر جهان میتابد. حال اگر کسی پشت بر آن بنشیند به آفتاب چه زیان میرسد جز اینکه خود را از آن محروم کرده است. 0 9