بریدههای کتاب زخم داوود سودآد 1404/1/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 96 0 0 فاطمه زهرا حسننژاد 1403/4/21 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 230 《تو قسمت دیگه خیابون اصلی، بالای تپه زبالهها، بدن پنج تا زن میانسال و چند تا بچه رو پیدا کردیم. یکی از زنها با لباس پاره پاره به پشت افتاده بود، شکمشو پاره کرده بودن و بچه تو شکمشو از جسد مثلهشدهاش بیرون کشیده بودن. سر بریده یه دختربچه کوچولو از پشت زن پیدا بود. دخترک، موهای سیاه کوتاه فرفری داشت و با اخم به ما زل زده بود.》 عکاسی، تصویر اون صحنه شرمآور تاریک و به همه جای دنیا فرستاده بود. من عکسو توی اخبار عربی میبینم و فوراً دشداشه آبی رنگ و رو رفته زن رو تشخیص میدم... لباس محبوب فاطمه. و سر بریده اون دختر کوچولو با موهای سیاه فرفری، سر برادرزاده منه...فلسطین. 0 6 |فاطمه_عین سین| 1403/4/25 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 98 ما بچههایی بودیم که نه مرگ قبولمون کرده بود و نه زندگی. یه جایی بین مرگ و زندگی گرفتار شده بودیم و نمیدونستیم باید چیکار کنیم و کجا بریم. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/10/6 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 81 زمین و خونه و همهٔ چیزهای دیگه رو میتونن یه روزی ازت بگیرن، اما هیچکس نمیتونه سوادت رو ازت بگیره، هیچوقت. 0 12 فاطمه صابری فر 1403/1/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 228 روحش هنوز میون ویرونه های شتیلا، تو گورهای دست جمعی و لابهلای آشغالا، دنبالِ جسدِ زن و بچههاش میگشت. جسدایی که زیر آسایش قاتلانشون، زیر قولوقرار رهبرای عرب و زیر بیاعتتایی دنیا به ریختن خون اعراب، افتاده بودن و میپوسیدن. 0 3 Fatemesadat Shahravesh 1403/10/4 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 48 از بک لحظه کارهای زیادی ساخته است. یک لحظه میتواند جان کسی را بگیرد یا نجات دهد، میتواند مسیر تاریخ را تغییر بدهد یا ادامه یک زندگی را عوض کند 0 0 مریم محسنیزاده 1403/10/7 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 95 بابا بهم گفت اسم من رو گذاشته أمل با صدای کشیده، چون أمل با صدای کوتاه یعنی فقط یه امید، فقط یه آرزو، یه رؤیا؛ اما أمــــــــل با صدای کشیده یعنی همهٔ آرزوها و امیدها و رویاها. 0 3 سودآد 1404/1/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 143 شیشه ی دل چو بشکنی سود نداردت رفو... 0 0 حانیه وحیدزاده 1403/2/6 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 262 مجید، تو رو خدا باهام بیا حبیبی، تو رو خدا، نذار تنها برم . الان همه چی رو ول کنم الان مردم بیشتر ازه حبيبتي نمی شه هرچیزی به تک نیاز دارن . نمیتونم ولشون کنم. آرزو کردم که کاش شوهرم ترسو بود. - قول میدم هرچی که شد تو بیمارستان بمونم اصلا همون جا میخوانم قولی اسرائیل هم بیمارستانو بمبارون نمیکنه تا چشم به هم بزنی، اومدم دوستت دارم امل .... عشقم به تو ابدیه برای همیشه است. پیشت بچمونو با هم بزرگ میکنیم، شاید هم یکی دیگه بیاریم، خیلی دوستت دارم امل....عشقم به ت ابدیه، برای همیشه است. عشق ... ابدی ... برای همیشه 0 0 حانیه وحیدزاده 1403/2/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 399 من انسانیتم رو نگه میدارم هر چند نتونستم قول ها مو نگه دارم و عشق.....عشق هیچ وقت از رگهای من بیرون نمیره ..... 0 2 امیری 1403/5/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 305 شیشه دل چو بشکنی، سود ندارد رفو 0 0 امیری 1403/5/3 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 163 مادر مثل همیشه به پهلو دراز کشیده بود. سایه بدن مچاله شده و کوچکش زیر نور فانوس روی دیوار میلرزید. توی اون اتاق کوچک و نمور بین دیوارایی که رطوبت رنگشو از بین برده بود، روی تخت فلزی پر سر و صدا و روی اون تشک ابری کهنه نازک، توی فراموشی و جنون مادر من مرده بود. 0 0 توکلی 1403/11/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 147 1 10 فاطمه زهرا حسننژاد 1403/4/21 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 250 و بلاخره عروس فلسطین... بلاخره روبهروی مدیترانهای نشسته بودم که زیر نور ماه میدرخشید و میلرزید. _ بابا همیشه میگفت عروس فلسطین. جدّا یحیی وقتی فلسطین هنوز فلسطین بود، عادت داشت عمو درویش و بابامو ببره ساحل میدیترانه. _ فلسطین همیشه فلسطین میمونه. 0 4 فاطمه صابری فر 1402/11/29 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 48 0 3 محدثه حسنی 1403/4/27 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 103 حاج سلیم همه چی رو دیده بود. اینکه جنگ چطوری شروع شده بود و چطوری اسرائیلیا زمینا رو گرفته بودن و چطوری ما رو بیرون کرده بودن. قصه ی اون قصه ی همه بود. قصه ی تحقیر شدن تا مغز استخوان، قصه ی اینکه ما رو مثل یک تیکه آشغال پرت کرده بودن جایی که حتی به درد موشها هم نمی خورد. قصه ی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کم کم از تاریخ زمین محو می شدیم و همه ی دنیا تولد یک کشور تازه رو تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/10/15 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 235 میدونی؟ مرگ، یکی از اعضای خانوادهٔ ماست که باید خوشحال باشی اگه به تو کاری نداشته باشه؛ اما هنوز و همیشه یکی از اعضای خانواده است و شب و روز با تو زندگی میکنه. 0 8 مریم محسنیزاده 1403/10/5 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 66 چطور ممکن بود مردی نتواند به ملک خودش وارد شود و سر قبر زنش برود و میوههایی را بخورد که چهل پشتش آنها را کاشته و خورده بودند، بدون اینکه کشته شود؟ 0 2 جوان 1402/2/16 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 103 0 22 سودآد 1404/1/2 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 235 0 0
بریدههای کتاب زخم داوود سودآد 1404/1/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 96 0 0 فاطمه زهرا حسننژاد 1403/4/21 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 230 《تو قسمت دیگه خیابون اصلی، بالای تپه زبالهها، بدن پنج تا زن میانسال و چند تا بچه رو پیدا کردیم. یکی از زنها با لباس پاره پاره به پشت افتاده بود، شکمشو پاره کرده بودن و بچه تو شکمشو از جسد مثلهشدهاش بیرون کشیده بودن. سر بریده یه دختربچه کوچولو از پشت زن پیدا بود. دخترک، موهای سیاه کوتاه فرفری داشت و با اخم به ما زل زده بود.》 عکاسی، تصویر اون صحنه شرمآور تاریک و به همه جای دنیا فرستاده بود. من عکسو توی اخبار عربی میبینم و فوراً دشداشه آبی رنگ و رو رفته زن رو تشخیص میدم... لباس محبوب فاطمه. و سر بریده اون دختر کوچولو با موهای سیاه فرفری، سر برادرزاده منه...فلسطین. 0 6 |فاطمه_عین سین| 1403/4/25 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 98 ما بچههایی بودیم که نه مرگ قبولمون کرده بود و نه زندگی. یه جایی بین مرگ و زندگی گرفتار شده بودیم و نمیدونستیم باید چیکار کنیم و کجا بریم. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/10/6 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 81 زمین و خونه و همهٔ چیزهای دیگه رو میتونن یه روزی ازت بگیرن، اما هیچکس نمیتونه سوادت رو ازت بگیره، هیچوقت. 0 12 فاطمه صابری فر 1403/1/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 228 روحش هنوز میون ویرونه های شتیلا، تو گورهای دست جمعی و لابهلای آشغالا، دنبالِ جسدِ زن و بچههاش میگشت. جسدایی که زیر آسایش قاتلانشون، زیر قولوقرار رهبرای عرب و زیر بیاعتتایی دنیا به ریختن خون اعراب، افتاده بودن و میپوسیدن. 0 3 Fatemesadat Shahravesh 1403/10/4 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 48 از بک لحظه کارهای زیادی ساخته است. یک لحظه میتواند جان کسی را بگیرد یا نجات دهد، میتواند مسیر تاریخ را تغییر بدهد یا ادامه یک زندگی را عوض کند 0 0 مریم محسنیزاده 1403/10/7 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 95 بابا بهم گفت اسم من رو گذاشته أمل با صدای کشیده، چون أمل با صدای کوتاه یعنی فقط یه امید، فقط یه آرزو، یه رؤیا؛ اما أمــــــــل با صدای کشیده یعنی همهٔ آرزوها و امیدها و رویاها. 0 3 سودآد 1404/1/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 143 شیشه ی دل چو بشکنی سود نداردت رفو... 0 0 حانیه وحیدزاده 1403/2/6 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 262 مجید، تو رو خدا باهام بیا حبیبی، تو رو خدا، نذار تنها برم . الان همه چی رو ول کنم الان مردم بیشتر ازه حبيبتي نمی شه هرچیزی به تک نیاز دارن . نمیتونم ولشون کنم. آرزو کردم که کاش شوهرم ترسو بود. - قول میدم هرچی که شد تو بیمارستان بمونم اصلا همون جا میخوانم قولی اسرائیل هم بیمارستانو بمبارون نمیکنه تا چشم به هم بزنی، اومدم دوستت دارم امل .... عشقم به تو ابدیه برای همیشه است. پیشت بچمونو با هم بزرگ میکنیم، شاید هم یکی دیگه بیاریم، خیلی دوستت دارم امل....عشقم به ت ابدیه، برای همیشه است. عشق ... ابدی ... برای همیشه 0 0 حانیه وحیدزاده 1403/2/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 399 من انسانیتم رو نگه میدارم هر چند نتونستم قول ها مو نگه دارم و عشق.....عشق هیچ وقت از رگهای من بیرون نمیره ..... 0 2 امیری 1403/5/9 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 305 شیشه دل چو بشکنی، سود ندارد رفو 0 0 امیری 1403/5/3 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 163 مادر مثل همیشه به پهلو دراز کشیده بود. سایه بدن مچاله شده و کوچکش زیر نور فانوس روی دیوار میلرزید. توی اون اتاق کوچک و نمور بین دیوارایی که رطوبت رنگشو از بین برده بود، روی تخت فلزی پر سر و صدا و روی اون تشک ابری کهنه نازک، توی فراموشی و جنون مادر من مرده بود. 0 0 توکلی 1403/11/1 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 147 1 10 فاطمه زهرا حسننژاد 1403/4/21 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 250 و بلاخره عروس فلسطین... بلاخره روبهروی مدیترانهای نشسته بودم که زیر نور ماه میدرخشید و میلرزید. _ بابا همیشه میگفت عروس فلسطین. جدّا یحیی وقتی فلسطین هنوز فلسطین بود، عادت داشت عمو درویش و بابامو ببره ساحل میدیترانه. _ فلسطین همیشه فلسطین میمونه. 0 4 فاطمه صابری فر 1402/11/29 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 48 0 3 محدثه حسنی 1403/4/27 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 103 حاج سلیم همه چی رو دیده بود. اینکه جنگ چطوری شروع شده بود و چطوری اسرائیلیا زمینا رو گرفته بودن و چطوری ما رو بیرون کرده بودن. قصه ی اون قصه ی همه بود. قصه ی تحقیر شدن تا مغز استخوان، قصه ی اینکه ما رو مثل یک تیکه آشغال پرت کرده بودن جایی که حتی به درد موشها هم نمی خورد. قصه ی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کم کم از تاریخ زمین محو می شدیم و همه ی دنیا تولد یک کشور تازه رو تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/10/15 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 235 میدونی؟ مرگ، یکی از اعضای خانوادهٔ ماست که باید خوشحال باشی اگه به تو کاری نداشته باشه؛ اما هنوز و همیشه یکی از اعضای خانواده است و شب و روز با تو زندگی میکنه. 0 8 مریم محسنیزاده 1403/10/5 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 66 چطور ممکن بود مردی نتواند به ملک خودش وارد شود و سر قبر زنش برود و میوههایی را بخورد که چهل پشتش آنها را کاشته و خورده بودند، بدون اینکه کشته شود؟ 0 2 جوان 1402/2/16 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 103 0 22 سودآد 1404/1/2 زخم داوود سوزان ابوالهواء 4.3 71 صفحۀ 235 0 0